عشق فراموش شده پارت 54
این پارت پاک شده بود برا همین دوباره گذاشتمش
هانا: خب پس با یکی از معروفم ازت پذیرایی میکنم
هانا: درمورد شکنجه هام شنیدی دیگه نه؟(نیشخند)
کانگ مین: مگه میشه درمورد بیرحم ترین شکنجه گر دنیا چیزی ندونست همه از شکنجه ها و کارهای وحشتناکی که تاحالا انجام دادی حرف میزنن(بیحال)
سرش پایین بود و حرف میزد بزور صداش درمیومد
کانگ مین: ولی تو اینجوری نبودی(بیحال)
هانا: اینو از برادر عزیزت بپرس که چطور ی دختر بچه رو به ی هیولا تبدیل کرد خودش بت میگه(نیشخند)
هانا: میدونی من خیلی وقته احساساتمو خاموش کردم چون زندگی بدون احساس بهتره
کانگ مین: ینی حتی دیگه حسی به اون پسر عموتم نداری
هانا: دارم ولی ن مث قبلا
هانا: تو این زندگی عشق و عاشقی جایی نداره چون ازونجایی که هیشکی نیسکه دشمنی نداشته باشه دشمنا ازون بعنوان نقطه ضعفت استفاده میکنن و زمینت میزنن، کلا زندگی که بدون هیچ احساسی باشه همیشه بهتره
کانگ مین: از طرز فکرت خوشم میاد جئون هانا(بیحال) بعد بیهوش شد
هانا روبه بادیگارد: بیاین ببرینش اتاق 3
بادیگاردا: چشم رئیس(تعظیم کردن)
بردنش
هانا: میدونم چیکارت کنم چوی حرومی
رفتم بیرون از اتاق شکنجه انقد زده بودمش که دیگه جون نداشتم
رفتم داخل خونه دیدم همه بچه ها حتی بابابزرگ هم اونجا نشسته بودن با صدای در توجه همشون سمتم جلب شد
جون وو: هانا بیا بشین دقیق توضیح بده که چطور فهمیدی کار اونه
رفتم نشستم پیششون همه چیو واسشون توضیح دادم
هانا: تازه فهمیدم که این برونو در اصل دورگه کره ای ایتالیاییه واسه همین قیافش هم ب خودمون میخوره هم ایتالیاییا و برادر چویه
همه: چی😳
هانا: ارع اسم کره ایشم چوی کانگ مینه اون خبر داره چوی کجاس ولی نمیگه
شوگا: مگه شکنجش ندادی هیچی نگف
هانا: ن ولی ی شکنجه خوب تو اتاق3واسش دارم(نیشخند)
چان: یعنی ازونجاییکه برونو یا همون چوی کانگ مین هم مافیاعه و برادر چویه مطمئنن چوی میتونه ازون استفاده کنه و بلایی سر خودمون میارع
بشکن زدم و انگشت اشارمو گرفتم سمتش
هانا: زدی تو خال
جون وو: اینجوری که خیلی بده اگه بلایی سرتون بیاره چی
هانا: اگه من چویو بشناسم که حالا حالا ها جرعت این کارو نداره
هانا: خب فعلا بریم بخوابیم فردا هزار تا کار داریم
هانا: هیونگ خودتو واسه ی شکنجه ی عالی اماده کن(خنده)
کوک: خدا از دست این، بچع بجا اینکه واسه شکنجه خوشحال باشی فکر جونت باش
هانا: اگه خواستن بکشنم دستشون طلا منتظرم بیان زودتر
همه: هاناااا(حرص)
هانا: باشه بابا من رفتم بخوابم
سویون
هانا: خب پس با یکی از معروفم ازت پذیرایی میکنم
هانا: درمورد شکنجه هام شنیدی دیگه نه؟(نیشخند)
کانگ مین: مگه میشه درمورد بیرحم ترین شکنجه گر دنیا چیزی ندونست همه از شکنجه ها و کارهای وحشتناکی که تاحالا انجام دادی حرف میزنن(بیحال)
سرش پایین بود و حرف میزد بزور صداش درمیومد
کانگ مین: ولی تو اینجوری نبودی(بیحال)
هانا: اینو از برادر عزیزت بپرس که چطور ی دختر بچه رو به ی هیولا تبدیل کرد خودش بت میگه(نیشخند)
هانا: میدونی من خیلی وقته احساساتمو خاموش کردم چون زندگی بدون احساس بهتره
کانگ مین: ینی حتی دیگه حسی به اون پسر عموتم نداری
هانا: دارم ولی ن مث قبلا
هانا: تو این زندگی عشق و عاشقی جایی نداره چون ازونجایی که هیشکی نیسکه دشمنی نداشته باشه دشمنا ازون بعنوان نقطه ضعفت استفاده میکنن و زمینت میزنن، کلا زندگی که بدون هیچ احساسی باشه همیشه بهتره
کانگ مین: از طرز فکرت خوشم میاد جئون هانا(بیحال) بعد بیهوش شد
هانا روبه بادیگارد: بیاین ببرینش اتاق 3
بادیگاردا: چشم رئیس(تعظیم کردن)
بردنش
هانا: میدونم چیکارت کنم چوی حرومی
رفتم بیرون از اتاق شکنجه انقد زده بودمش که دیگه جون نداشتم
رفتم داخل خونه دیدم همه بچه ها حتی بابابزرگ هم اونجا نشسته بودن با صدای در توجه همشون سمتم جلب شد
جون وو: هانا بیا بشین دقیق توضیح بده که چطور فهمیدی کار اونه
رفتم نشستم پیششون همه چیو واسشون توضیح دادم
هانا: تازه فهمیدم که این برونو در اصل دورگه کره ای ایتالیاییه واسه همین قیافش هم ب خودمون میخوره هم ایتالیاییا و برادر چویه
همه: چی😳
هانا: ارع اسم کره ایشم چوی کانگ مینه اون خبر داره چوی کجاس ولی نمیگه
شوگا: مگه شکنجش ندادی هیچی نگف
هانا: ن ولی ی شکنجه خوب تو اتاق3واسش دارم(نیشخند)
چان: یعنی ازونجاییکه برونو یا همون چوی کانگ مین هم مافیاعه و برادر چویه مطمئنن چوی میتونه ازون استفاده کنه و بلایی سر خودمون میارع
بشکن زدم و انگشت اشارمو گرفتم سمتش
هانا: زدی تو خال
جون وو: اینجوری که خیلی بده اگه بلایی سرتون بیاره چی
هانا: اگه من چویو بشناسم که حالا حالا ها جرعت این کارو نداره
هانا: خب فعلا بریم بخوابیم فردا هزار تا کار داریم
هانا: هیونگ خودتو واسه ی شکنجه ی عالی اماده کن(خنده)
کوک: خدا از دست این، بچع بجا اینکه واسه شکنجه خوشحال باشی فکر جونت باش
هانا: اگه خواستن بکشنم دستشون طلا منتظرم بیان زودتر
همه: هاناااا(حرص)
هانا: باشه بابا من رفتم بخوابم
سویون
۴.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.