الـمـاسـ سـیـاهـ و سـفـیـد پـارتـ⁴🖤🤍

الـمـاسـ سـیـاهـ و سـفـیـد پـارتـ⁴🖤🤍






یونا. بعد از چند ساعت بیدار شدم که دیدم جلوی چشمم شوگا و کوک روی صندلی نشستن دستو پاشون هم بستست اومدم که برم باز کنم دستاشونو دیدم دست خودمم قفله
شوگا. خاهر نمی خواد سعی کنی انرژی خوشگلت از بین میره
کوک. راست میگه حرف اوپا تو بگوش
یونا. چرا دستامون قفله چیشده یکی توضیح بده
کوک. من رئیس یکی از باند های مافیا هستم اسم گرگ سایه ها و الماس سیاه رو شنیدی؟
یونا. وات آره شنیدم ولی اوپا راسته
شوگا. آره من الماس سیاه هستم و کوک هم گرگ سایه ها
یونا. خب هر غلطی می خواید بکنید به من چه الان این ب من چه ربطی داره
کوک. رئیس کل ما از تو خوشش اومده
شوگا. بل بل سیسترم
یونا. من خوشم نمی یاد اصن کو رئیستون
سو چان ده. بله گلم دلت برام تنگ شده
یونا. چه بیریختی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامجون. چرا هنو نیومدن من نگرانشونم
جیهوب. پشت تلفن، پدصگا کدوم گوری عستیددددددددد
نامجون. هوشششش آرام من پدرشونم
جیهوب. خو بیبی ها کدوم گوری عستیدددددددددد
سو چان ده.......