فیک یونگی پارت ۷
ویو یونگی
امروز رفتم مدرسه و عصر رفتم خونه هه جین تا با هم چند تا اهنگ بنویسیم. بعد از ۲ساعت برگشتم خونه که دیدم برگه های اهنگ ها روی میزه. بابام تا منو دید بلند شد و یک سیلی بهم زد و کاغذ ها رو گرفت جلوم و گفت
ب.یونگی:اینا چیه؟
یونگی:بزارین توضی...
که حرفم با سیلی بعدی ناتمام موند.
ب.یونگی: نکنه فکر کردی میتونی خواننده بشی؟ عمرا اگه بزارم.
بعد همه ی برگه هارو پاره کرد و ریخت توی سطل اشغال.
ب.یونگی: دیگه نه یه خوانندگی فکر میکنی نه این مزخرفات رو مینویسی. فهمیدی؟
یونگی: بله( با بغض)
بعد هم رفت. رفتم توی اتاقم و شروع کردم به گریه کردن.
برای چی؟
چرا نمیزاری به ارزوم برسم؟
مگه من چیکار کردم؟
گناه من چیه؟
مگه تقصیر منه که نحثم؟
چرا نمیتونم خواننده بشم؟
من کلی وقت گذاشتم اونا رو نوشتم چرا پارشون کردی؟
چرا؟
در همین افکار بودم که چشمام گرم شد و خوابم برد.
لایک فراموش نشه.
امروز رفتم مدرسه و عصر رفتم خونه هه جین تا با هم چند تا اهنگ بنویسیم. بعد از ۲ساعت برگشتم خونه که دیدم برگه های اهنگ ها روی میزه. بابام تا منو دید بلند شد و یک سیلی بهم زد و کاغذ ها رو گرفت جلوم و گفت
ب.یونگی:اینا چیه؟
یونگی:بزارین توضی...
که حرفم با سیلی بعدی ناتمام موند.
ب.یونگی: نکنه فکر کردی میتونی خواننده بشی؟ عمرا اگه بزارم.
بعد همه ی برگه هارو پاره کرد و ریخت توی سطل اشغال.
ب.یونگی: دیگه نه یه خوانندگی فکر میکنی نه این مزخرفات رو مینویسی. فهمیدی؟
یونگی: بله( با بغض)
بعد هم رفت. رفتم توی اتاقم و شروع کردم به گریه کردن.
برای چی؟
چرا نمیزاری به ارزوم برسم؟
مگه من چیکار کردم؟
گناه من چیه؟
مگه تقصیر منه که نحثم؟
چرا نمیتونم خواننده بشم؟
من کلی وقت گذاشتم اونا رو نوشتم چرا پارشون کردی؟
چرا؟
در همین افکار بودم که چشمام گرم شد و خوابم برد.
لایک فراموش نشه.
۱.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.