وانشات وانشات
آخرین شب اقامتشون تو پاریس بود، تو این سفر یه هفته ای کلی بهشون خوش گذشته بود. در حدی که دلشون نمیخواست برگردن. ساعت ۲ ی صبح بود، ولی اون زوج هنوز در خیابونای خلوت شده ی پاریس قدم میزدن؛ از اوجایی که زمستون بود هوا هنوز خیلی سرد بود، با هر نفسی که میکشیدن، بخاری توی هوا شکل میگرفت. تهیونگ که کمی جلو تر حرکت میکرد، به خودش لرزی کرد، دستهاش رو تو ی جیب شلوارش گذاشت و بدون اینکه به پشتش نگاه کنه حرف زد.
-وویی، خیلی سرده!
با لبخندی مستطیلی حرفش رو زد.
جونگکوک سری تکون داد و دستش رو به سمت دوربین عکاسی ای که دور گردنش بود، برد.
+هیونگ برگرد نگام کن میخوام ازت عکس بگیرم!
-از من؟ کوک بنظرت تو این سفر به اندازه ی کافی از من عکسهای مسخره نگرفتی؟
که سریع باعث شد صورت پسر درهم بره.
+مسخره؟ ببخشید، ولی من دارم از زیبا ترین و خوشتیپ ترین مرد دنیا عکس میگیرم!
لپ های مرد سرخ شد، مهم نبود چقدر داغون بهم ریخته باشه، خرگوش سلیطهاش همیشه اونو بهترین آدم دنیا میدید.
+بدو دیگه، برام لبخند بزن!
مرد آهی کشید و برگشت، لبخندی مستطیلی و بزرگ زد.
-خوشگلم؟ هوم؟
پسر خنده ای کرد و با دوربینش سریع چند تا عکس ازش گرفت.
-خوبه؟
+عاا... ی لحظه صبر کن.
پسر دوربین رو روی چشم های تهیونگ زوم کرد؛ برای چند ثانیه به صفحه ی دوربین خیره شده بود، آب دهنش رو قورت داد و سریع چندبار کلیک کرد.
همینطوری محو عکس گرفتن از چشمای مرد بود تا اینکه تهیونگ قیافه ای مسخره از خودش ساخت.
+یا هیونگ این چه کاریه!
-چیه خب؟ مگه نگفتی مسخره نیست و همه جوره قشنگم؟ پس از اینم بگیر! +روانی!
عکس دیگه ای گرفت و خندید، و بعد تند تند به سمت جلو حرکت کرد تا دست مرد رو بگیره.
-عکاس شخصی موردعلاقم!
+مدل عکاسی موردعلاقم! هوم تهیونگ دوست دارم.
-ولی من عاشقتم.
درحالی که راه میرفتن پوزخندی زد و با کشیدن دست پسر به سمت خودش، اون رو بیشتر به خودش نزدیک کرد.
+هی قبول نیست میدونی منظورم چی بود!
مرد به کیوتیش خندهای کرد.
+اگه اینطوریه من بیشتر عاشقتم!
-عه؟ نچ، پس من میپرستمت.
+تو همیشه جر زنی میکنی! بالا تر از پرستیدن چیه؟ قبول نیست من ادبیاتم بده...
-صبر کن ببینم، چه ربطی به ادبیات داشت؟
-جونگکوک؟
-یاا؟
-جواب بده!
-قهر کردی الان؟
-باشه باشه اصلا تو بیشتر دوستم داری!
پسر لبخندی بزرگ زد و گونه ی مرد رو آروم بوسید.
حالا شد، آفرین!
-وای واقعا بچه ای! از دستت چکار کنم اخه؟
هردو خندیدن و به راهشون ادامه دادن؛ تقریبا تا پنج صبح تو خیابونا راه میرفتن و باهم میگفتن و میخندیدن که حتی متوجه کبودی پاهاشون از بیش از حد راه رفتن نمیشدن!
اونوقت ادمینتون هنوز سینگله😂😭🔪😔
-وویی، خیلی سرده!
با لبخندی مستطیلی حرفش رو زد.
جونگکوک سری تکون داد و دستش رو به سمت دوربین عکاسی ای که دور گردنش بود، برد.
+هیونگ برگرد نگام کن میخوام ازت عکس بگیرم!
-از من؟ کوک بنظرت تو این سفر به اندازه ی کافی از من عکسهای مسخره نگرفتی؟
که سریع باعث شد صورت پسر درهم بره.
+مسخره؟ ببخشید، ولی من دارم از زیبا ترین و خوشتیپ ترین مرد دنیا عکس میگیرم!
لپ های مرد سرخ شد، مهم نبود چقدر داغون بهم ریخته باشه، خرگوش سلیطهاش همیشه اونو بهترین آدم دنیا میدید.
+بدو دیگه، برام لبخند بزن!
مرد آهی کشید و برگشت، لبخندی مستطیلی و بزرگ زد.
-خوشگلم؟ هوم؟
پسر خنده ای کرد و با دوربینش سریع چند تا عکس ازش گرفت.
-خوبه؟
+عاا... ی لحظه صبر کن.
پسر دوربین رو روی چشم های تهیونگ زوم کرد؛ برای چند ثانیه به صفحه ی دوربین خیره شده بود، آب دهنش رو قورت داد و سریع چندبار کلیک کرد.
همینطوری محو عکس گرفتن از چشمای مرد بود تا اینکه تهیونگ قیافه ای مسخره از خودش ساخت.
+یا هیونگ این چه کاریه!
-چیه خب؟ مگه نگفتی مسخره نیست و همه جوره قشنگم؟ پس از اینم بگیر! +روانی!
عکس دیگه ای گرفت و خندید، و بعد تند تند به سمت جلو حرکت کرد تا دست مرد رو بگیره.
-عکاس شخصی موردعلاقم!
+مدل عکاسی موردعلاقم! هوم تهیونگ دوست دارم.
-ولی من عاشقتم.
درحالی که راه میرفتن پوزخندی زد و با کشیدن دست پسر به سمت خودش، اون رو بیشتر به خودش نزدیک کرد.
+هی قبول نیست میدونی منظورم چی بود!
مرد به کیوتیش خندهای کرد.
+اگه اینطوریه من بیشتر عاشقتم!
-عه؟ نچ، پس من میپرستمت.
+تو همیشه جر زنی میکنی! بالا تر از پرستیدن چیه؟ قبول نیست من ادبیاتم بده...
-صبر کن ببینم، چه ربطی به ادبیات داشت؟
-جونگکوک؟
-یاا؟
-جواب بده!
-قهر کردی الان؟
-باشه باشه اصلا تو بیشتر دوستم داری!
پسر لبخندی بزرگ زد و گونه ی مرد رو آروم بوسید.
حالا شد، آفرین!
-وای واقعا بچه ای! از دستت چکار کنم اخه؟
هردو خندیدن و به راهشون ادامه دادن؛ تقریبا تا پنج صبح تو خیابونا راه میرفتن و باهم میگفتن و میخندیدن که حتی متوجه کبودی پاهاشون از بیش از حد راه رفتن نمیشدن!
اونوقت ادمینتون هنوز سینگله😂😭🔪😔
۲۰.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.