«Reincarnation or dreaming? sleep or awake?»p18 «قرص مسکن و ارژانسی»
از زبان راوی*
بعد از آنکه شائو برای توو کل ماجرا را تعریف کرد، نشسته اند وکمی حرف میزدند.
اما ما کاری به کار آنها نداریم؛ ما می'خواهیم برایتان درباره'ی "اژدها'ی نیل" بگوییم!خاندان هاناکوچی، چشم هایی الماسی دارند که شکل آنها به شیوه ی اژدها ست،مانند آقای الفا لیدر پک اومنی دایکی!
الفا، با چشم'های سرد و ترسناکش به امگا'ی نسکافه'ای مینگرید. بتا که متوجه این نگاه'های سنگین الفا شد، برخیز وکنار نوه'اش نشست ودست چپ'اش را کنار لب'هایش گذاشت تا کسی نشنود ولب گشود که_«مینی-چین، نمی'خوای نگاهت رو از روی ساکو-چین برداری؟»
×_«نه!»
بتا، نفسش را "آه" مانند'ی در آورد و پاسخ'اش را داد_«نزار کاری کنی که اون از ترس'ش رایحه'ش پخش هوا شه،شاید یکی از حضار اینجا مست و تحریک'شه وحمله ور شه به سمت ساکو-چین.میفهمی چی میگم یا کلاً حواس'ت نیست؟»
الفا'ی نیلی رنگ،با خونسردی وصدا آرومی که خودش و مادربزرگ'اش فقط بشنوند گفت_«دلم میخواد مارک'ش کنم، تا کسی جرعت نداشته باشه بهش نگاه کنه حتی!»
☆_«چقدر غیرتی، انتظار همچین چیزی ازت رو نداشتم😐! خیب اشکال نداره بهت قرص مسکن و ارژانسی میدم!برای منع پیشی اوردن🙂!»
ماهِ خونین ما، وقتی متوجه طرز حرف های صمیمیِ بین مادربزرگ دلسوزش و برادر بزرگ'اش شد، او نیز کنار آنها نشست ودر بحث'شان شرکت کرد_«یو سوبو*،يو نی-ساما!»{"سوبو"در زبان ژاپنی به معنی "مادربزرگ" است}
رینکا پس از شنیدن این حرف از نوه'اش لبخندی درخشان بر لبان'ش ظاهر شد؛ اما اومنی سؤالی به او نگاه میکرد!
☆_«یو ماگو،او گنگی دسکا^-^؟»{سلام نوه،حالت چطوره؟}
×_«چه زر میزنی؟من کی نی-ساما'ی تو شدم!»
# _«از وقتی که بـ'دنیا اومدیم دیگه!»
☆_«(هعب، چرا نشستی اون'طرفِ دیگه'ی من الآن له میشم! خدایا! طلب رحم میکنم که این دوتا تا صبح قرن بعدی نشینن دعوا کنن||~|| ! )»
○ _«اینا دارن.. به چه زبانی حرف میزنن•-•؟»
اکاشی بعد از یک هزارم ثانیه'ای که میاجی حرف'اش را تمام کرد جواب داد_«لاتین!»
بله! آن سه تا داشتند با زبان لاتین حرف میزدند! و از جواب اکاشی معلوم بود که او نیز لاتین بلد است، ولی حوصله'ی ترجمه را برای 28 نفر ندارد!
# _«داشتین درباره'ی چی حرف میزدین؟»
☆_«امگاورس و محبت بازی با امگا! شاید حواس'ت نبود ولی مینی-چین داشت به ساکو-چین زل میزد سه ساعت!»
×_«چرا بهش گفتی🗿💢!»
# _«هوممم... به'نظرم اول باهاش صمیمی شو که ازت نترسه، بعد برو به'قول سوبو محبت بازی کن باهاش!»
×_«به تو ربطی نداره! برو اون شبح جونت رو ****** 💢!»
☆_«اععععع فحش نده زشته!»
# _«حرص نخور.. نی-ساما!»
×_«لعنتی بهم نگو نی-ساما💢!»
# _«... نی-ساما!»
×_«ای ******* خدا ***** بی ********* ********** ****************»{در جهت بسیار فوق ناموسی بودن این کلمات، آنها را سانسور فرمودیم🗿🍷✨}
☆_«ننههههههههههههههه دارم له میشممممممممممممم هلب مییییییییییییییی😭💔!!!»
و ناگهانی صدای بوق ماشین بنز در کل مکان پیچید! هنگامی که همه به طرف ماشین برگشتند بنز'ی مشکی رنگ دیدند که اسیان روی در آن نشسته بود و شیشه ای ویسکی دستش بود!
=_«مامانننننننن کوتولههههههههه ما آمدیم وای واییییییییییییی!!!»
هنگامی که اسیان کمر'اش را بیشتر به بیرون خارج کرد ناگهانی خواست از ماشین بیوفتد که اشیان جلو'ی این اتفاق مانع شد_«یا جد بنی ابن موسییییییی»*و اسیان را به داخل میکشد*
(ماشین متوقف میشود)
~☆~ _«ریننننننننننن!!!»*بتا را بغل میکند ودستان'ش را میگیرد*{→أمیره سمیت،دختر اسلاید دوم[شیدینگ و اینا:ریدی به من!]}
☆_«اععع آمو-چین لاقل سلام کن:/»
~☆~ _«اوهایو به همگیییییی!آنه-چان، امگاورس چیه؟بی ال و جی ال چیه؟ اسمات چیه؟؟؟»
☆_«نکنه دوباره این دوتا مانهوا فوجوشی خوندن که منو داری میخوری از سؤالات (눈_눈) ؟! »
[[]]_«یو اوکا-ساما،او گنگی دسکا؟»
☆_«خوبم، بزار الآن برای خاله'ی نادانت توضیح بدهم و او را از نادانی'اش خارج کنم `-` »
ادامه دارد...
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
⏤ ★🍭🍬🎀یوووووو گایز چطورین آمیدوارم حالتون خوب باشه اسیان هستم از چنل بلوبری فان^-^ !
⏤ ★🍭🍬🎀یاح یاح یاح فردا گوشیمو با خودم میبرم چند تا عکس هم میگیرم براتون بسوزید🗿🍷✨!
⏤ ★🍭🍬🎀آمو-چین الآن میاد پی وی میگه نه واقعاً معنیشون چیه بعد که بهش میگم خشکش میزنه بدبخت🤣📿💔
⏤ ★🍭🍬🎀هرکی منو تو نایبند ببینه باید بست فرند'م شه شکلم:مو سیاه بافتنی که از مقنعه'م بیرون زده، عینک'م بنفشه، بلندم 150 سانت، منو تک میبینید یا در حال گوش دادن به آهنگ و بازی باگوشی یا با دوستام هستم دارم دیوونه بازی درمیارم حتماً باید بست فرند'م شید ها🗿🍷✨[وی:زارت🤡💔]
⏤ ★🍭🍬🎀لایک کامنت حمایت یادتون نره عاشقتونم❤
⏤ ★🍭🍬🎀تا دیدار بعدی ماتانههههههههه💙🦋🫐
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
بعد از آنکه شائو برای توو کل ماجرا را تعریف کرد، نشسته اند وکمی حرف میزدند.
اما ما کاری به کار آنها نداریم؛ ما می'خواهیم برایتان درباره'ی "اژدها'ی نیل" بگوییم!خاندان هاناکوچی، چشم هایی الماسی دارند که شکل آنها به شیوه ی اژدها ست،مانند آقای الفا لیدر پک اومنی دایکی!
الفا، با چشم'های سرد و ترسناکش به امگا'ی نسکافه'ای مینگرید. بتا که متوجه این نگاه'های سنگین الفا شد، برخیز وکنار نوه'اش نشست ودست چپ'اش را کنار لب'هایش گذاشت تا کسی نشنود ولب گشود که_«مینی-چین، نمی'خوای نگاهت رو از روی ساکو-چین برداری؟»
×_«نه!»
بتا، نفسش را "آه" مانند'ی در آورد و پاسخ'اش را داد_«نزار کاری کنی که اون از ترس'ش رایحه'ش پخش هوا شه،شاید یکی از حضار اینجا مست و تحریک'شه وحمله ور شه به سمت ساکو-چین.میفهمی چی میگم یا کلاً حواس'ت نیست؟»
الفا'ی نیلی رنگ،با خونسردی وصدا آرومی که خودش و مادربزرگ'اش فقط بشنوند گفت_«دلم میخواد مارک'ش کنم، تا کسی جرعت نداشته باشه بهش نگاه کنه حتی!»
☆_«چقدر غیرتی، انتظار همچین چیزی ازت رو نداشتم😐! خیب اشکال نداره بهت قرص مسکن و ارژانسی میدم!برای منع پیشی اوردن🙂!»
ماهِ خونین ما، وقتی متوجه طرز حرف های صمیمیِ بین مادربزرگ دلسوزش و برادر بزرگ'اش شد، او نیز کنار آنها نشست ودر بحث'شان شرکت کرد_«یو سوبو*،يو نی-ساما!»{"سوبو"در زبان ژاپنی به معنی "مادربزرگ" است}
رینکا پس از شنیدن این حرف از نوه'اش لبخندی درخشان بر لبان'ش ظاهر شد؛ اما اومنی سؤالی به او نگاه میکرد!
☆_«یو ماگو،او گنگی دسکا^-^؟»{سلام نوه،حالت چطوره؟}
×_«چه زر میزنی؟من کی نی-ساما'ی تو شدم!»
# _«از وقتی که بـ'دنیا اومدیم دیگه!»
☆_«(هعب، چرا نشستی اون'طرفِ دیگه'ی من الآن له میشم! خدایا! طلب رحم میکنم که این دوتا تا صبح قرن بعدی نشینن دعوا کنن||~|| ! )»
○ _«اینا دارن.. به چه زبانی حرف میزنن•-•؟»
اکاشی بعد از یک هزارم ثانیه'ای که میاجی حرف'اش را تمام کرد جواب داد_«لاتین!»
بله! آن سه تا داشتند با زبان لاتین حرف میزدند! و از جواب اکاشی معلوم بود که او نیز لاتین بلد است، ولی حوصله'ی ترجمه را برای 28 نفر ندارد!
# _«داشتین درباره'ی چی حرف میزدین؟»
☆_«امگاورس و محبت بازی با امگا! شاید حواس'ت نبود ولی مینی-چین داشت به ساکو-چین زل میزد سه ساعت!»
×_«چرا بهش گفتی🗿💢!»
# _«هوممم... به'نظرم اول باهاش صمیمی شو که ازت نترسه، بعد برو به'قول سوبو محبت بازی کن باهاش!»
×_«به تو ربطی نداره! برو اون شبح جونت رو ****** 💢!»
☆_«اععععع فحش نده زشته!»
# _«حرص نخور.. نی-ساما!»
×_«لعنتی بهم نگو نی-ساما💢!»
# _«... نی-ساما!»
×_«ای ******* خدا ***** بی ********* ********** ****************»{در جهت بسیار فوق ناموسی بودن این کلمات، آنها را سانسور فرمودیم🗿🍷✨}
☆_«ننههههههههههههههه دارم له میشممممممممممممم هلب مییییییییییییییی😭💔!!!»
و ناگهانی صدای بوق ماشین بنز در کل مکان پیچید! هنگامی که همه به طرف ماشین برگشتند بنز'ی مشکی رنگ دیدند که اسیان روی در آن نشسته بود و شیشه ای ویسکی دستش بود!
=_«مامانننننننن کوتولههههههههه ما آمدیم وای واییییییییییییی!!!»
هنگامی که اسیان کمر'اش را بیشتر به بیرون خارج کرد ناگهانی خواست از ماشین بیوفتد که اشیان جلو'ی این اتفاق مانع شد_«یا جد بنی ابن موسییییییی»*و اسیان را به داخل میکشد*
(ماشین متوقف میشود)
~☆~ _«ریننننننننننن!!!»*بتا را بغل میکند ودستان'ش را میگیرد*{→أمیره سمیت،دختر اسلاید دوم[شیدینگ و اینا:ریدی به من!]}
☆_«اععع آمو-چین لاقل سلام کن:/»
~☆~ _«اوهایو به همگیییییی!آنه-چان، امگاورس چیه؟بی ال و جی ال چیه؟ اسمات چیه؟؟؟»
☆_«نکنه دوباره این دوتا مانهوا فوجوشی خوندن که منو داری میخوری از سؤالات (눈_눈) ؟! »
[[]]_«یو اوکا-ساما،او گنگی دسکا؟»
☆_«خوبم، بزار الآن برای خاله'ی نادانت توضیح بدهم و او را از نادانی'اش خارج کنم `-` »
ادامه دارد...
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
⏤ ★🍭🍬🎀یوووووو گایز چطورین آمیدوارم حالتون خوب باشه اسیان هستم از چنل بلوبری فان^-^ !
⏤ ★🍭🍬🎀یاح یاح یاح فردا گوشیمو با خودم میبرم چند تا عکس هم میگیرم براتون بسوزید🗿🍷✨!
⏤ ★🍭🍬🎀آمو-چین الآن میاد پی وی میگه نه واقعاً معنیشون چیه بعد که بهش میگم خشکش میزنه بدبخت🤣📿💔
⏤ ★🍭🍬🎀هرکی منو تو نایبند ببینه باید بست فرند'م شه شکلم:مو سیاه بافتنی که از مقنعه'م بیرون زده، عینک'م بنفشه، بلندم 150 سانت، منو تک میبینید یا در حال گوش دادن به آهنگ و بازی باگوشی یا با دوستام هستم دارم دیوونه بازی درمیارم حتماً باید بست فرند'م شید ها🗿🍷✨[وی:زارت🤡💔]
⏤ ★🍭🍬🎀لایک کامنت حمایت یادتون نره عاشقتونم❤
⏤ ★🍭🍬🎀تا دیدار بعدی ماتانههههههههه💙🦋🫐
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
۳.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.