(من یه ددی دارم پارت ۲۹)
_عاااا بیاین بریم اینجا
جنی:نه من نمیتونم بیام
_کمکت میکنم بیا بریم دیگه دختر
جنی:باشه بریم
جونکوک از ما جدا شد و به جمع بابام و عمو و شوهر عمم پیوست و رفت پیش اونا منو جنی هم پشت سرشون آروم راه میرفتیم و دست همو گرفته بودیم
جنی:میگم لونا
_جونم
جنی: تو واقعا جونکوک رو دوست داری یا فقط به خاطر موقعیت یا شغلش یا اینکه جذابه دوسش داری
_نه من فقط به خاطر خودش میخوامش نه به خاطر چیزای دور ورش
جنی:آها اوک
_وقتی با جونکوک بودی اون موقع باهاش رابطه داشتی؟؟؟
جنی:خب آره(داره دروغ میگه)
_چ....چی یعنی تو با جونکوک رابطه جنسی داشتین با هم
جنی:اره داشتیم
_اها اوکی بیخیال
جنی:اره بیخیال (پوزخند)
بعد دوباره با هم راه رفتیم ولی از اینکه با جونکوک رابطه داشته ناراحت بودم و دلم میخواست گریه کنم بلاخره رفتیم یه جایی هر کی با زن خودش عکس میگرفت و زوج ها همشون پیش هم بودن ولی من نرفتم پیش جونکوک رفتم سمت آبشاری که نزدیکمون بود نشستم و پاهامو کردم تو آب سرمو رو پاهام گذاشتم و زانومو بغل کردم و اشکامو دیگه نتونستم تحمل کنم با صحنه ای که دیدم قلبم بد جور مچاله شد جنی رفته بود پیش جونکوک و با هم حرف میزدن از این ناراحت بودم که حتی نمیاد پیشم بگه چه مرگته ناراحتی اشکام دونه دونه گونمو خیس میکرد دیدم فایده نداره بلند شدم و آب زدم به صورتم و رفتم پیش مامانم و دست مامانو گرفتم
~چیشده
_هیچی بده اومدم پیش مامانم
~نه چرا بد باشه عزیزم
بغلم کرد و منم بغلش کردم هر وقت گریه میکردم مامانم بود که آرومم میکرد الآنم تو بغل اون پر آرامش و امنیت بود و دیگه گریه نکردم با هم برگشتیم سر جای اولمون من اصلا به جونکوک محل نمیدادم که دستمو گرفت و برم پشت یه درخت
+چی شده چرا اصلا بهم محل نمیدی دوباره چی شده
_هیچی ولم کن
خواستم برم که دستمو گرفت و بغلم کرد سرمو رو سینش گذاشت
+عسلم نمیخوای بگی چی شده چرا گریه کردی آخه قوربونت برم
_ولم کن برو پیش همون جنی دختره هرزه لابد منم مث جنی ام بعد چند وقت که کارتو انجام دادی منو هم ول کنی مث جنی که باهاش رابطه داشتی (گریه)
+چییی کی این چرت پرتا رو بهت گفته لونا چی میگی بیا بریم تو چادر درست حرف بزن ببینم چی میگی
_جنی خودش بهم گفت با هم رابطه داشتین
+چییی من با جنی رابطه داشتم (تعجب)
_اره
+بابا داره دروغ میگه من یه بارم لمسش نکردم اصلا من هنوز بدنشو ندیدم تا حالا چی میگی لونا
_یعنی داره دروغ میگه
+اره به خدا دروغ میگه
_باشه اصن این دروغ میگه مگه نگفتم نزدیکش نشو
کلافه دستشو لای موهاش برد
+هووووف عشقم من اشتباه کردم غلط کردم گو خوردم ببخشید ایششش
_(خنده) باشه بخشیدم
+(خنده)ازدست تو آخه بیا بغلم
بغلش کردم و اونم بغلم کرد و سرمو بوسید و بعد دوباره رفتیم پیش خانواده هامون و .....
جنی:نه من نمیتونم بیام
_کمکت میکنم بیا بریم دیگه دختر
جنی:باشه بریم
جونکوک از ما جدا شد و به جمع بابام و عمو و شوهر عمم پیوست و رفت پیش اونا منو جنی هم پشت سرشون آروم راه میرفتیم و دست همو گرفته بودیم
جنی:میگم لونا
_جونم
جنی: تو واقعا جونکوک رو دوست داری یا فقط به خاطر موقعیت یا شغلش یا اینکه جذابه دوسش داری
_نه من فقط به خاطر خودش میخوامش نه به خاطر چیزای دور ورش
جنی:آها اوک
_وقتی با جونکوک بودی اون موقع باهاش رابطه داشتی؟؟؟
جنی:خب آره(داره دروغ میگه)
_چ....چی یعنی تو با جونکوک رابطه جنسی داشتین با هم
جنی:اره داشتیم
_اها اوکی بیخیال
جنی:اره بیخیال (پوزخند)
بعد دوباره با هم راه رفتیم ولی از اینکه با جونکوک رابطه داشته ناراحت بودم و دلم میخواست گریه کنم بلاخره رفتیم یه جایی هر کی با زن خودش عکس میگرفت و زوج ها همشون پیش هم بودن ولی من نرفتم پیش جونکوک رفتم سمت آبشاری که نزدیکمون بود نشستم و پاهامو کردم تو آب سرمو رو پاهام گذاشتم و زانومو بغل کردم و اشکامو دیگه نتونستم تحمل کنم با صحنه ای که دیدم قلبم بد جور مچاله شد جنی رفته بود پیش جونکوک و با هم حرف میزدن از این ناراحت بودم که حتی نمیاد پیشم بگه چه مرگته ناراحتی اشکام دونه دونه گونمو خیس میکرد دیدم فایده نداره بلند شدم و آب زدم به صورتم و رفتم پیش مامانم و دست مامانو گرفتم
~چیشده
_هیچی بده اومدم پیش مامانم
~نه چرا بد باشه عزیزم
بغلم کرد و منم بغلش کردم هر وقت گریه میکردم مامانم بود که آرومم میکرد الآنم تو بغل اون پر آرامش و امنیت بود و دیگه گریه نکردم با هم برگشتیم سر جای اولمون من اصلا به جونکوک محل نمیدادم که دستمو گرفت و برم پشت یه درخت
+چی شده چرا اصلا بهم محل نمیدی دوباره چی شده
_هیچی ولم کن
خواستم برم که دستمو گرفت و بغلم کرد سرمو رو سینش گذاشت
+عسلم نمیخوای بگی چی شده چرا گریه کردی آخه قوربونت برم
_ولم کن برو پیش همون جنی دختره هرزه لابد منم مث جنی ام بعد چند وقت که کارتو انجام دادی منو هم ول کنی مث جنی که باهاش رابطه داشتی (گریه)
+چییی کی این چرت پرتا رو بهت گفته لونا چی میگی بیا بریم تو چادر درست حرف بزن ببینم چی میگی
_جنی خودش بهم گفت با هم رابطه داشتین
+چییی من با جنی رابطه داشتم (تعجب)
_اره
+بابا داره دروغ میگه من یه بارم لمسش نکردم اصلا من هنوز بدنشو ندیدم تا حالا چی میگی لونا
_یعنی داره دروغ میگه
+اره به خدا دروغ میگه
_باشه اصن این دروغ میگه مگه نگفتم نزدیکش نشو
کلافه دستشو لای موهاش برد
+هووووف عشقم من اشتباه کردم غلط کردم گو خوردم ببخشید ایششش
_(خنده) باشه بخشیدم
+(خنده)ازدست تو آخه بیا بغلم
بغلش کردم و اونم بغلم کرد و سرمو بوسید و بعد دوباره رفتیم پیش خانواده هامون و .....
۷۰.۶k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.