you for me
فصل دوم پارت ۴۰(آخر بخش سوم)
ویو مینسونگ(اسمات)
هان و لینو به خونه رسیدن. هان ، کلید خونه رو از جیب لینو در اورد و در تونه رو باز کرد و وارد خونه شدن. هان ، لینو رو تخت گذاشت و بعد خودش شروع به عوض کردن لباساش کرد. یهو ، لینو وقتی که هان لباسش رو در اورده بود ، اون رو از پشت بغل کرد.
هان: لینو..
لینو: سنجابی..نیازت دارم..
هان ، با حرف لینو تعجب کرد و خجالت کشید.
هان: الان مستی نمیدونی داری چی-
همون موقع لینو ، هان رو روی تخت انداخت و روش خیمه زد.
لینو: سنجابی..لطفا
هان ، گونه هاش سرخ شد. با خجالت سری به نشونه مثبت تکون داد. لینو پوزخندی زد و بعد به سمت لب های اون هجوم برد. عمیق می بوسید و مک میزد. هان اولش بی حرکت بود ، اما بعد از چند دقیقه ، دستاش رو دور گردن لینو انداخت و اون رو به خودش نزدیک تر کرد. بعد چند دقیقه،لینو بوسه رو شکست. لینو ، نگاهی به گردن و ترقوه های هان کرد و سرش رو بهشون نزدیک تر کرد. سپس شروع به کیس مارک گذاشتن کرد. ناله های هان شروع شد و رفته رفته بلند تر میشد. بعد چند دقیقه ، لینو از گردن اون جدا شد و سرش رو بالا اورد و نگاهش کرد. بعد با پوزخند دستش رو روی شلوار گذاشت و گفت
لینو: اجازه هست؟
هان: اره...
لینو ، شلوار هان رو در اورد. با انگشتاش ، سوراخ هان رو لمس میکرد. بعد یه مدت، یکی از انگشتاش رو واردش کرد. هان ناله ای بلند بیرون داد. کمی بعد ، لینو انگشت دومش رو واردش کرد و شروع به حرکت دادن اونا کرد. ناله های هان بلند و بلند تر میشد. بعد چند دقیقه ، لینو انگشتش رو بیرون اورد. دیکش رو بیرون اورد و به سوراخ هان مالیدش. اروم اروم واردش کرد ، که باعث شد هان ناله ای بلند تر از قبل بیرون بده. لینو ، شروع به تلمبه زدن کرد و رفته رفته سریع تر میشد و همینطور ناله های هان بیشتر و بلند تر.
بعد چند دقیقه ، هردو باهم کام شدن. لینو دیکش رو بیرون اورد و کنار هان دراز کشید
لینو: سنجابی..خیلی دوست دارم.
هان: منم دوست دارم.
۱ سال بعد
۱ سال از اون ماجرا ها گذشته بود. اونها با تموم اون ماجرا ها ، کنار هم موندن و خوشبخت شدن.هان و لینو ، چند ماه بعد از ازدواجشون ،به پرورشگاه رفتن و یه دوقلو دختر و پسر ، به اسم های یوری و یونا به سرپرستی قبول کردن و الان دارن شاد باهم زندگی میکنن.
هیونجین و فلیکس هم ، چند ماه بعدش رابطشون رو رسمی کرد و همین ۱ ماه پیش یه پسر کوچولو چند ماهه ، به اسم سوآه رو به سرپرستی گرفتن. الان اونها هم ، با شادی زندگیشون رو میکنن و هر اتفاقی بیوفته ، پشت هم میمونن و همیشه به هم عشق می ورزن.
پایان~
ویو مینسونگ(اسمات)
هان و لینو به خونه رسیدن. هان ، کلید خونه رو از جیب لینو در اورد و در تونه رو باز کرد و وارد خونه شدن. هان ، لینو رو تخت گذاشت و بعد خودش شروع به عوض کردن لباساش کرد. یهو ، لینو وقتی که هان لباسش رو در اورده بود ، اون رو از پشت بغل کرد.
هان: لینو..
لینو: سنجابی..نیازت دارم..
هان ، با حرف لینو تعجب کرد و خجالت کشید.
هان: الان مستی نمیدونی داری چی-
همون موقع لینو ، هان رو روی تخت انداخت و روش خیمه زد.
لینو: سنجابی..لطفا
هان ، گونه هاش سرخ شد. با خجالت سری به نشونه مثبت تکون داد. لینو پوزخندی زد و بعد به سمت لب های اون هجوم برد. عمیق می بوسید و مک میزد. هان اولش بی حرکت بود ، اما بعد از چند دقیقه ، دستاش رو دور گردن لینو انداخت و اون رو به خودش نزدیک تر کرد. بعد چند دقیقه،لینو بوسه رو شکست. لینو ، نگاهی به گردن و ترقوه های هان کرد و سرش رو بهشون نزدیک تر کرد. سپس شروع به کیس مارک گذاشتن کرد. ناله های هان شروع شد و رفته رفته بلند تر میشد. بعد چند دقیقه ، لینو از گردن اون جدا شد و سرش رو بالا اورد و نگاهش کرد. بعد با پوزخند دستش رو روی شلوار گذاشت و گفت
لینو: اجازه هست؟
هان: اره...
لینو ، شلوار هان رو در اورد. با انگشتاش ، سوراخ هان رو لمس میکرد. بعد یه مدت، یکی از انگشتاش رو واردش کرد. هان ناله ای بلند بیرون داد. کمی بعد ، لینو انگشت دومش رو واردش کرد و شروع به حرکت دادن اونا کرد. ناله های هان بلند و بلند تر میشد. بعد چند دقیقه ، لینو انگشتش رو بیرون اورد. دیکش رو بیرون اورد و به سوراخ هان مالیدش. اروم اروم واردش کرد ، که باعث شد هان ناله ای بلند تر از قبل بیرون بده. لینو ، شروع به تلمبه زدن کرد و رفته رفته سریع تر میشد و همینطور ناله های هان بیشتر و بلند تر.
بعد چند دقیقه ، هردو باهم کام شدن. لینو دیکش رو بیرون اورد و کنار هان دراز کشید
لینو: سنجابی..خیلی دوست دارم.
هان: منم دوست دارم.
۱ سال بعد
۱ سال از اون ماجرا ها گذشته بود. اونها با تموم اون ماجرا ها ، کنار هم موندن و خوشبخت شدن.هان و لینو ، چند ماه بعد از ازدواجشون ،به پرورشگاه رفتن و یه دوقلو دختر و پسر ، به اسم های یوری و یونا به سرپرستی قبول کردن و الان دارن شاد باهم زندگی میکنن.
هیونجین و فلیکس هم ، چند ماه بعدش رابطشون رو رسمی کرد و همین ۱ ماه پیش یه پسر کوچولو چند ماهه ، به اسم سوآه رو به سرپرستی گرفتن. الان اونها هم ، با شادی زندگیشون رو میکنن و هر اتفاقی بیوفته ، پشت هم میمونن و همیشه به هم عشق می ورزن.
پایان~
۶.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.