عشق غیر منتظره part ²⁷
انچه گذشت
+بریم دور بزنیم؟
_باشه بریم
part²⁷
ادمین ویو
یکم قدم زدن و رفتن هتل و زود خوابیدن که برای فردا انرژی داشته باشن
فردا شد
این زوج دوست داشتی هرجایی که فکرش رو بکنید رفتن شهر بازی، مرکز شهر،مرکز خرید،رستوران،کافه،ساحل و.....
خلاصه تقریبا کل شهر رو گشتن و کاملا از مسافرتشون لذت بردن و بلخره موقع برگشتن بود پس مشغول جمع کردن وسایل هاشون شدن و حرکت کردن به طرف خونه
همین که رسیدن یه راست رفتن خوابیدن چون هر دو از طولانی بودن مسیر خسته بودن
یک هفته بعد
+ته میای فیلم ببینیم ؟
_باشه ببینیم
ته ویو
داشتم با ات فیلم میدیدم که جیمین زنگ زد
٪سلام داداش خوبی ؟ات خوبه؟
_سلام هیونگ خوبیم تو خوبی؟
٪قربونت مرسی وقت داری؟
_البته چیزی شده؟
٪نه چیزی نشده راستش
_بگو دیگه جون به لبم کردی
٪خب ببین فردا شب تو و ات بیاین به رستوران ****میخوام دوست دخترم رو بهتون معرفی کنم اعضا هم هستن
_عووو تو هم رفتی قاطی مرغا باشه میایم فقط ساعت چند؟
٪حدود ساعت ۸ اونجا باشید
_حله چشاته
(پایان مکالمه)
+کیبود؟
_جیمین
+چی میگفت؟
_هیچی برای فردا شب مارو به رستوران**** دعوت کرده
+برای چی (خواهرم چقدر سوال میپرسی😄😄)
__واسه اینکه دوست دخترش رو بهمون معرفی کنه
+عووو باشه
نشستیم ادامه فیلممون رو دیدم و وقتی تموم شد رفتیم خوابیدم
فردا
ات ویو
وااااای دردسر همیشگی ما خانم ها چی بپوشیم(عزیزم تنها نیستی همه این مشکل رو دارن مخصوصا من😕😕)
+تهههههه
_جانم عزیزم؟
+یه لحظه بیا
_جونم چی شده
+یه چی میگم ولی غر نزن
_چی شده؟
+نمیدونم چی بپوشم میشه بریم خرید
تلو خدا(کیوت)
_باشه بریم تو با این کیوت بازی هات ادمو هیپنوتیزم میکنی
+هیهیهی😁😁
رفتیم چند تا لباس خریدم وقتی رسیدیم سریع مثل اردکی که اب دیده پریدم تو حموم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و موهام رو خشک کردم یه ارایش کوچولو هم کردم ولی قبل ارایشم با چک و لقد تهیونگ رو فرستادم حموم
اون اومد موهاش رو خشک کردم لباسی که خریده بودیم رو پوشید منم لباسی که ست همون بود رو پوشیدم
حاضر بودیم ساعت رو نگاه کردیم ۷:۴۵ بود پس رفتیم طرف ماشین و حرکت کردیم طرف رستوران
رسیدیم دیدیم اعضا و جیمین و یه دختره روی یه میز بزرگ نشستن تا مارو دیدن یونگی برامون دست تکون داد
(یه پرانتز کوچیک باز کنم اعضا هم دوست های ته هستن
اون فقط کوک و جیمین بودن ولی نظرم عوض شد همه اعضا دوست های صمیمی ته هستن)
رفتیم پیششون
با چیزی که دیدم خشکم زد
اون ...........اون
+بریم دور بزنیم؟
_باشه بریم
part²⁷
ادمین ویو
یکم قدم زدن و رفتن هتل و زود خوابیدن که برای فردا انرژی داشته باشن
فردا شد
این زوج دوست داشتی هرجایی که فکرش رو بکنید رفتن شهر بازی، مرکز شهر،مرکز خرید،رستوران،کافه،ساحل و.....
خلاصه تقریبا کل شهر رو گشتن و کاملا از مسافرتشون لذت بردن و بلخره موقع برگشتن بود پس مشغول جمع کردن وسایل هاشون شدن و حرکت کردن به طرف خونه
همین که رسیدن یه راست رفتن خوابیدن چون هر دو از طولانی بودن مسیر خسته بودن
یک هفته بعد
+ته میای فیلم ببینیم ؟
_باشه ببینیم
ته ویو
داشتم با ات فیلم میدیدم که جیمین زنگ زد
٪سلام داداش خوبی ؟ات خوبه؟
_سلام هیونگ خوبیم تو خوبی؟
٪قربونت مرسی وقت داری؟
_البته چیزی شده؟
٪نه چیزی نشده راستش
_بگو دیگه جون به لبم کردی
٪خب ببین فردا شب تو و ات بیاین به رستوران ****میخوام دوست دخترم رو بهتون معرفی کنم اعضا هم هستن
_عووو تو هم رفتی قاطی مرغا باشه میایم فقط ساعت چند؟
٪حدود ساعت ۸ اونجا باشید
_حله چشاته
(پایان مکالمه)
+کیبود؟
_جیمین
+چی میگفت؟
_هیچی برای فردا شب مارو به رستوران**** دعوت کرده
+برای چی (خواهرم چقدر سوال میپرسی😄😄)
__واسه اینکه دوست دخترش رو بهمون معرفی کنه
+عووو باشه
نشستیم ادامه فیلممون رو دیدم و وقتی تموم شد رفتیم خوابیدم
فردا
ات ویو
وااااای دردسر همیشگی ما خانم ها چی بپوشیم(عزیزم تنها نیستی همه این مشکل رو دارن مخصوصا من😕😕)
+تهههههه
_جانم عزیزم؟
+یه لحظه بیا
_جونم چی شده
+یه چی میگم ولی غر نزن
_چی شده؟
+نمیدونم چی بپوشم میشه بریم خرید
تلو خدا(کیوت)
_باشه بریم تو با این کیوت بازی هات ادمو هیپنوتیزم میکنی
+هیهیهی😁😁
رفتیم چند تا لباس خریدم وقتی رسیدیم سریع مثل اردکی که اب دیده پریدم تو حموم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و موهام رو خشک کردم یه ارایش کوچولو هم کردم ولی قبل ارایشم با چک و لقد تهیونگ رو فرستادم حموم
اون اومد موهاش رو خشک کردم لباسی که خریده بودیم رو پوشید منم لباسی که ست همون بود رو پوشیدم
حاضر بودیم ساعت رو نگاه کردیم ۷:۴۵ بود پس رفتیم طرف ماشین و حرکت کردیم طرف رستوران
رسیدیم دیدیم اعضا و جیمین و یه دختره روی یه میز بزرگ نشستن تا مارو دیدن یونگی برامون دست تکون داد
(یه پرانتز کوچیک باز کنم اعضا هم دوست های ته هستن
اون فقط کوک و جیمین بودن ولی نظرم عوض شد همه اعضا دوست های صمیمی ته هستن)
رفتیم پیششون
با چیزی که دیدم خشکم زد
اون ...........اون
۶.۴k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.