عشق ناگهانی پارت۵
عشق ناگهانی پارت۵
ویو جیمین
دوییدم سمت شدم بغلش کردم و باهم پرت شدیم اونور هنوز دستام میلرزه
ویو یونگی
این پسر منو نجات داد حالا کع فکر میکنم اون بی نقصه همه چیش چشاش صداش لباش همه چیش فک کنم عاشقش شدم
جیمین بلند شد
جیمین: پ... پاشو
یونگی: م... م.. من نمیدونم.. چه.. چ..چطوری ازت... ت... تش.. تشکر کنممم
جیمین: خواهش... میکنم
کوک: هیی یونگی شی
یونگی: بله
کوک: بیا بریم خونه ما
ویو جیمین
یه چشم غره به کوک رفتم
یونگی: ب.. باشه
خیله خب پاشید بریم
راه افتادیم سمت خونه کوک
کوک: رسیدیم بیاید بشینید من ناهار درست کنم
یونگی ته چیم: ممنون
نشستیم رو مبل و من از فکر یونگی بیرو ن نمیومدم
ویو یونگی
نشستیم رو مبل و همش به جیمین فکر میکردم
یه چن دیقه گذشت که کوک صدامون کرد
کوک: بیاید نودل حاضره
ناهارو خوردیم که تهیونگ گفت
ته: بیاید بازی
کوک: چ.. چه بازیی؟
تهیونگ: جرعت حقیقت
همه: باشه
بطری گذاشتیم افتاد کوک از جیم
کوک:....
ببخشید کم شد ولی پارت بعد.... 😈
ویو جیمین
دوییدم سمت شدم بغلش کردم و باهم پرت شدیم اونور هنوز دستام میلرزه
ویو یونگی
این پسر منو نجات داد حالا کع فکر میکنم اون بی نقصه همه چیش چشاش صداش لباش همه چیش فک کنم عاشقش شدم
جیمین بلند شد
جیمین: پ... پاشو
یونگی: م... م.. من نمیدونم.. چه.. چ..چطوری ازت... ت... تش.. تشکر کنممم
جیمین: خواهش... میکنم
کوک: هیی یونگی شی
یونگی: بله
کوک: بیا بریم خونه ما
ویو جیمین
یه چشم غره به کوک رفتم
یونگی: ب.. باشه
خیله خب پاشید بریم
راه افتادیم سمت خونه کوک
کوک: رسیدیم بیاید بشینید من ناهار درست کنم
یونگی ته چیم: ممنون
نشستیم رو مبل و من از فکر یونگی بیرو ن نمیومدم
ویو یونگی
نشستیم رو مبل و همش به جیمین فکر میکردم
یه چن دیقه گذشت که کوک صدامون کرد
کوک: بیاید نودل حاضره
ناهارو خوردیم که تهیونگ گفت
ته: بیاید بازی
کوک: چ.. چه بازیی؟
تهیونگ: جرعت حقیقت
همه: باشه
بطری گذاشتیم افتاد کوک از جیم
کوک:....
ببخشید کم شد ولی پارت بعد.... 😈
۱.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.