رویایی همانند کابوس پارت 18
رویایی همانند کابوس🖤🐬
#par18
اب قند ها حاضر🙃
#nika
مَشغول خشک کردن موهاش بودم که یهو کمرمو گرفت منو چسبوند به خودش بهش نگاه کردم که گفت=کفتم وایستا؟ ادامه بده
چشمی گفتم شروع کردم به خشک کردن موهاشو دستش رفت سمت باس*نم گفتم=تموم شد
حوله رو دادم بهش ازش دور شدم حوله رو گذاشت رو میز خواستم برم بیرون که دستمو گرفت قلبم داشت محکم میکوبید
اومد رو به روم وایستاد لبشو کذاشت رو لبم
رفتم تو شک کمرو گرفت محکم به خودش فشارم داد داشتم نفس کم میوردم دستمو رو سینش گذاشتم تا جداش کنم اما اینگار نه اینگار پرتم کرد رو تخت لبش هنوز رو لبم بود
داشتم خفه میشدم اشک تو چشام جمع شده بود
ازم جدا شد تند تند نفس میکشیدم یه نیشخند زد از روم بلند شد گفت=برو بیرون بکو الان میاد
نفس نفس زنان گفتم= چشم
رفتم بیرون
سریع رفتم سمت اتاقم اسپریمو برداشتم زدم حتی وقتی بوسم میکنه ام عذابم میده
نمیدونم دوسم داره یا ازم متنفره بعد تو دلم خندیدو گفتم نیکا خانم تازه شروع شده بلند شدم رفتم جلوی اینه لبم قرمز شده بود بیشور
یکم رژ کمرنگ زدم رفتم پایین همه دور میز بودن من و دیانا مسئول سفره بودیم اونجا وایستادیم اگکاری داشته باشن بهمون بگن
اهورا خان=متین چطور خوابیدی
من که رو به روی متین بودم
متین یه نگاه بهم کرد گفت=عالی تر از همیشه دوسال بود همچین خوابی نداشتم
رویا=دوسال؟
متین=بحثش طولانی
خدا وقتی میخواد خوابشو بگه ام تیکه میپرونه
اهورا=بعد نهار وقت داری بری بیرون؟
متین=قراره با رویا بریم خرید اما بعدش ازادم
اهورا=باش بعد نهار بهت میگم کجا بری
رویا= نیکا خورشت و میدی از اونور
باشه ای گفتم خورشت برداشتم دادم بهش خواستم برم سرجام گفت=بزارش اونجا
یه لبخند زورکی زدمگفتم=چشم
برداشتم گذاشتمش رو میز
متین=نیکا یه لیوان اب بده
واقعا حرصم گرفته بود باشه ای گفتم پارچ اب و برداشتم براش ریختم
رفتم کنار یهو از حیاط یه صدایی اومد
"اهالی خونه دختر یکیدونتون اومد"
متین=صد در صد رکساناست
بعد بلند شدیم رفتیم حیاط یهدختر خوشگل با موهایطلایی چمدون صورتی وسط حیاط بود....
#par18
اب قند ها حاضر🙃
#nika
مَشغول خشک کردن موهاش بودم که یهو کمرمو گرفت منو چسبوند به خودش بهش نگاه کردم که گفت=کفتم وایستا؟ ادامه بده
چشمی گفتم شروع کردم به خشک کردن موهاشو دستش رفت سمت باس*نم گفتم=تموم شد
حوله رو دادم بهش ازش دور شدم حوله رو گذاشت رو میز خواستم برم بیرون که دستمو گرفت قلبم داشت محکم میکوبید
اومد رو به روم وایستاد لبشو کذاشت رو لبم
رفتم تو شک کمرو گرفت محکم به خودش فشارم داد داشتم نفس کم میوردم دستمو رو سینش گذاشتم تا جداش کنم اما اینگار نه اینگار پرتم کرد رو تخت لبش هنوز رو لبم بود
داشتم خفه میشدم اشک تو چشام جمع شده بود
ازم جدا شد تند تند نفس میکشیدم یه نیشخند زد از روم بلند شد گفت=برو بیرون بکو الان میاد
نفس نفس زنان گفتم= چشم
رفتم بیرون
سریع رفتم سمت اتاقم اسپریمو برداشتم زدم حتی وقتی بوسم میکنه ام عذابم میده
نمیدونم دوسم داره یا ازم متنفره بعد تو دلم خندیدو گفتم نیکا خانم تازه شروع شده بلند شدم رفتم جلوی اینه لبم قرمز شده بود بیشور
یکم رژ کمرنگ زدم رفتم پایین همه دور میز بودن من و دیانا مسئول سفره بودیم اونجا وایستادیم اگکاری داشته باشن بهمون بگن
اهورا خان=متین چطور خوابیدی
من که رو به روی متین بودم
متین یه نگاه بهم کرد گفت=عالی تر از همیشه دوسال بود همچین خوابی نداشتم
رویا=دوسال؟
متین=بحثش طولانی
خدا وقتی میخواد خوابشو بگه ام تیکه میپرونه
اهورا=بعد نهار وقت داری بری بیرون؟
متین=قراره با رویا بریم خرید اما بعدش ازادم
اهورا=باش بعد نهار بهت میگم کجا بری
رویا= نیکا خورشت و میدی از اونور
باشه ای گفتم خورشت برداشتم دادم بهش خواستم برم سرجام گفت=بزارش اونجا
یه لبخند زورکی زدمگفتم=چشم
برداشتم گذاشتمش رو میز
متین=نیکا یه لیوان اب بده
واقعا حرصم گرفته بود باشه ای گفتم پارچ اب و برداشتم براش ریختم
رفتم کنار یهو از حیاط یه صدایی اومد
"اهالی خونه دختر یکیدونتون اومد"
متین=صد در صد رکساناست
بعد بلند شدیم رفتیم حیاط یهدختر خوشگل با موهایطلایی چمدون صورتی وسط حیاط بود....
۱۷.۹k
۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.