P⁶
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part6
شوگا: خب من الان کدوم رو باید بخونم؟
ات: همشونو.
ویو ات؛
شوگا شروع کرد یکی یکی همشونو خوندن خب اولی جواب نداد، دومی هم جواب نداد و همین طور پنجمی...
تا رسید به ورد تتم سپر!
حفاظت کن از من در برابر همه کس دور کن از من هرکس...
ویو شوگا: یک حباب شکل سپر دور من ایجاد شد، و ات رو به اونور اتاق پرتاپ کرد.!
شوگا: هی ات؟
ات؟
خوبی.؟
ات: فکر کنم کمرم شکست..
شوگا: واقعا متاسفم فکر نمیکردم عمل کنه...
وایسا این الان خیلی عجیبه یعنی من الان قدرت دارم توهم داری؟
عجیبه پس یعنی اعضا هم امکان داره تتم داشته باشن ات؟
ات: شاید، کمکم کن پاشم.
اخ...
شوگا: باشه.
خب الان چطوری اعضا رو قانع کنیم بیا این ورد هارو بخونن؟ هوم؟
ات: میتونیم شب یک بازی انجام بدیم که اعضا به صورت یک بازی اینا رو بخونن(ورد هارو).
ولی تاشب کسی نباید بفهمه خیلی خطرناکه..
شوگا: باشه.
که یهویی جیهوپ در اتاقو میزنه...
جیهوپ: ات، شوگا، جلسه گذاستین؟ بیاین برین اماده بشین باید بریم کمپانی تا برای موزیک ویدیو جدید تمرین کنیم.
ات و شوگا: اومدیم.
ویو ات: شوگا رفت روی اتاق خودش و من هم رفتم اماده بشم...
لباسمو پوشیدم و موهامم بستم و رفتم توی سالن طبقه مون.
رفتم در اتاق کوک رو زدم....(تق، تق)
کوک آماده ای؟
کوک: اره اره الان میام.
ویو کوک:
ات رو در اتاق دیدم.. وای خداچقدر خوشگل شده... ✨
باهم رفتیم پایین (سوار اسانسور شدن.) ^_^
ات انقدر قشنگ شده بود که همه مات برده بودن.
که جیهوپ سریع حرفو عوض کرد
جیهوپ: جیمین چرا همیشه اینقدر دیر اماده میشه؟ هوم؟
جین: انقدر به خودش تو اینه نگاه میکنه..
ویو ات؛
جیهوپ انقدر به ساعتش نگاه میکرد، و هی اینور و اونور میرفت..
که بلاخره صدای جیمین از ته سال اومد داشت میدوید سمت ما...
بعد من گفتم: هی بچه ها تهیونگ و نامجون کجان؟
جیهوپ از قیافش عصبانیت داشت میبارید.
چیزی نگذشت که اون دوتا هم سروکلشون پیدا شد.
و همه رفتیم سوار ماشین شدیم. و به سمت کمپانی حرکت کردیم....
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part6
شوگا: خب من الان کدوم رو باید بخونم؟
ات: همشونو.
ویو ات؛
شوگا شروع کرد یکی یکی همشونو خوندن خب اولی جواب نداد، دومی هم جواب نداد و همین طور پنجمی...
تا رسید به ورد تتم سپر!
حفاظت کن از من در برابر همه کس دور کن از من هرکس...
ویو شوگا: یک حباب شکل سپر دور من ایجاد شد، و ات رو به اونور اتاق پرتاپ کرد.!
شوگا: هی ات؟
ات؟
خوبی.؟
ات: فکر کنم کمرم شکست..
شوگا: واقعا متاسفم فکر نمیکردم عمل کنه...
وایسا این الان خیلی عجیبه یعنی من الان قدرت دارم توهم داری؟
عجیبه پس یعنی اعضا هم امکان داره تتم داشته باشن ات؟
ات: شاید، کمکم کن پاشم.
اخ...
شوگا: باشه.
خب الان چطوری اعضا رو قانع کنیم بیا این ورد هارو بخونن؟ هوم؟
ات: میتونیم شب یک بازی انجام بدیم که اعضا به صورت یک بازی اینا رو بخونن(ورد هارو).
ولی تاشب کسی نباید بفهمه خیلی خطرناکه..
شوگا: باشه.
که یهویی جیهوپ در اتاقو میزنه...
جیهوپ: ات، شوگا، جلسه گذاستین؟ بیاین برین اماده بشین باید بریم کمپانی تا برای موزیک ویدیو جدید تمرین کنیم.
ات و شوگا: اومدیم.
ویو ات: شوگا رفت روی اتاق خودش و من هم رفتم اماده بشم...
لباسمو پوشیدم و موهامم بستم و رفتم توی سالن طبقه مون.
رفتم در اتاق کوک رو زدم....(تق، تق)
کوک آماده ای؟
کوک: اره اره الان میام.
ویو کوک:
ات رو در اتاق دیدم.. وای خداچقدر خوشگل شده... ✨
باهم رفتیم پایین (سوار اسانسور شدن.) ^_^
ات انقدر قشنگ شده بود که همه مات برده بودن.
که جیهوپ سریع حرفو عوض کرد
جیهوپ: جیمین چرا همیشه اینقدر دیر اماده میشه؟ هوم؟
جین: انقدر به خودش تو اینه نگاه میکنه..
ویو ات؛
جیهوپ انقدر به ساعتش نگاه میکرد، و هی اینور و اونور میرفت..
که بلاخره صدای جیمین از ته سال اومد داشت میدوید سمت ما...
بعد من گفتم: هی بچه ها تهیونگ و نامجون کجان؟
جیهوپ از قیافش عصبانیت داشت میبارید.
چیزی نگذشت که اون دوتا هم سروکلشون پیدا شد.
و همه رفتیم سوار ماشین شدیم. و به سمت کمپانی حرکت کردیم....
۳.۶k
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.