p22
سوجون رفت حاظر شد منم منتظر موندم وقتی اومد تاکسی گرفتیمو رفتیم خونه ی ما
رفتیم تو
جونگ سوک: بالاخره اومدی؟ زود باش برو حاظر شو... سلام سوجون
سوجون: سلام
ات: تازه هشت و نیمه هنوز وقت دارم
جونگ سوک: طول میکشه حاظر شی
ات: باشه، بابا کجاست؟
جونگ سوک: تو حیاط، با عمو جیمین به کارا رسیدگی میکنن
ات: اها، من برم حاظر شم
جونگ سوک: سوجون تو پیش من بمون با هم حرف بزنیم
سوجون: باشه
ات: سوجون خجالت نکشی یه وقت برادر منم برادر توعه هر جور راحتی باهاش حرف بزن و ازش ایراد بگیر
جونگ سوک: هر هر هر، برو حاظر شو
سوجون:(خنده)
رفتم بالا دوش گرفتم موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) موهامو بستم و رفتم پایین گفتم هنوز زوده پس میکاپ رو گذاشتم برای بعدا
ات: سوجون فعلا بیا تو اتاق من
سوجون: باشه
جونگ سوک: دوست باحالی داری
سوجون و ات:(خنده)
رفتیم تو اتاق من
سوجون: اتاق قشنگی داری
ات:(لبخند)
نشستم یه میکاپ لایت کردم
ات: میدونی این مهمونی پر از مافیاهاست
سوجون: واقعا؟
ات: اوهوم... فک. کنم جونگکوکم بیاد
سوجون: پس من تنها کسیم که مافیا نیست؟
ات: شاید... منم مافیا نیستم اما دوسه نفرو کشتم
سوجون: از همون اول خشن به نظر میومدی اما اگه کسی باهات بگرده میفهمه ادم خوبی هستی
ات: من پیش کسایی که دوستشون دارم ادم خوبیم
سوجون: یعنی منو دوست داری؟
ات: معلومه... تو بهتربن دوستمی
سوجون:(خنده)
رفتم گردنبندمو انداختم
ات: خب بریم پایین
سوجون: بریم
رفتیم پایین تو محوطه ی عمارت
تهیونگ: بالاخره اومدی؟ مهمونا دیگه دارن میان... راستی سلام سوجون
سوجون: سلام
جیمین: ات دوستتو معرفی نمی کنی
ات: بهترین دوستمه، سوجون... سوجون ایشون دوست بابامه ولی مثل عمومه
سوجون: خوشبختم
جیمین: منم همینطور... تهیونگ تو که نمیزاشتی ات با پسر حرف بزنه
تهیونگ: خب دیگه الان بزرگ شده خودش میتونه تصمیم بگیره
جیمین: درسته
منو سوجون رفتیم یه گوشه نشستیم حرف می زدیم که
کوک: سلام ملکه ی من
ات: سلام پادشاه عزیزم
کوک:(خنده) خوش میگذره؟
ات: اره، جای تو خالی بود که اومدی
کوک.:(لبخند) سلام سوجون
سوجون: سلام
کوک اومد پیشمون نشست داشتیم حرف می زدیم که
سوجون: من کامل یادم رفته بود خواهرم خونه تنهاست باید برم
ات: نمیشه بیشتر بمونی
سوجون: نه چون اون هنوز سنش زیاد نیست
ات: اوکی پس خدافظ
سوجون: خدافظ (رفت)
کوک: دوست خوبی داری، حواست باشه با ادمای اشتباه دوست نشی
ات: قبلا با یه ادم خیلی اشتباه دوست شدم اما الان خوشبختانه سوجون دوستمه و خیلیم دوست خوبیه
کوک:(لبخند) ات... چرا این لباسو پوشیدی؟
ات: مگه چشه؟
کوک : تا وقتی سوجون اینجا بود چیزی نگفتم ولی این لباس دامنش کوتاهه
ات: خب دوستش دارم پوشیدمش
کوک:...
ادامه دارد
شرط
۱۲ لایک
۵ کامنت
رفتیم تو
جونگ سوک: بالاخره اومدی؟ زود باش برو حاظر شو... سلام سوجون
سوجون: سلام
ات: تازه هشت و نیمه هنوز وقت دارم
جونگ سوک: طول میکشه حاظر شی
ات: باشه، بابا کجاست؟
جونگ سوک: تو حیاط، با عمو جیمین به کارا رسیدگی میکنن
ات: اها، من برم حاظر شم
جونگ سوک: سوجون تو پیش من بمون با هم حرف بزنیم
سوجون: باشه
ات: سوجون خجالت نکشی یه وقت برادر منم برادر توعه هر جور راحتی باهاش حرف بزن و ازش ایراد بگیر
جونگ سوک: هر هر هر، برو حاظر شو
سوجون:(خنده)
رفتم بالا دوش گرفتم موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) موهامو بستم و رفتم پایین گفتم هنوز زوده پس میکاپ رو گذاشتم برای بعدا
ات: سوجون فعلا بیا تو اتاق من
سوجون: باشه
جونگ سوک: دوست باحالی داری
سوجون و ات:(خنده)
رفتیم تو اتاق من
سوجون: اتاق قشنگی داری
ات:(لبخند)
نشستم یه میکاپ لایت کردم
ات: میدونی این مهمونی پر از مافیاهاست
سوجون: واقعا؟
ات: اوهوم... فک. کنم جونگکوکم بیاد
سوجون: پس من تنها کسیم که مافیا نیست؟
ات: شاید... منم مافیا نیستم اما دوسه نفرو کشتم
سوجون: از همون اول خشن به نظر میومدی اما اگه کسی باهات بگرده میفهمه ادم خوبی هستی
ات: من پیش کسایی که دوستشون دارم ادم خوبیم
سوجون: یعنی منو دوست داری؟
ات: معلومه... تو بهتربن دوستمی
سوجون:(خنده)
رفتم گردنبندمو انداختم
ات: خب بریم پایین
سوجون: بریم
رفتیم پایین تو محوطه ی عمارت
تهیونگ: بالاخره اومدی؟ مهمونا دیگه دارن میان... راستی سلام سوجون
سوجون: سلام
جیمین: ات دوستتو معرفی نمی کنی
ات: بهترین دوستمه، سوجون... سوجون ایشون دوست بابامه ولی مثل عمومه
سوجون: خوشبختم
جیمین: منم همینطور... تهیونگ تو که نمیزاشتی ات با پسر حرف بزنه
تهیونگ: خب دیگه الان بزرگ شده خودش میتونه تصمیم بگیره
جیمین: درسته
منو سوجون رفتیم یه گوشه نشستیم حرف می زدیم که
کوک: سلام ملکه ی من
ات: سلام پادشاه عزیزم
کوک:(خنده) خوش میگذره؟
ات: اره، جای تو خالی بود که اومدی
کوک.:(لبخند) سلام سوجون
سوجون: سلام
کوک اومد پیشمون نشست داشتیم حرف می زدیم که
سوجون: من کامل یادم رفته بود خواهرم خونه تنهاست باید برم
ات: نمیشه بیشتر بمونی
سوجون: نه چون اون هنوز سنش زیاد نیست
ات: اوکی پس خدافظ
سوجون: خدافظ (رفت)
کوک: دوست خوبی داری، حواست باشه با ادمای اشتباه دوست نشی
ات: قبلا با یه ادم خیلی اشتباه دوست شدم اما الان خوشبختانه سوجون دوستمه و خیلیم دوست خوبیه
کوک:(لبخند) ات... چرا این لباسو پوشیدی؟
ات: مگه چشه؟
کوک : تا وقتی سوجون اینجا بود چیزی نگفتم ولی این لباس دامنش کوتاهه
ات: خب دوستش دارم پوشیدمش
کوک:...
ادامه دارد
شرط
۱۲ لایک
۵ کامنت
۲۰.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.