𝑯𝒊𝒎 & 𝒊 💙🦋 ¹
چند وقتی بود که از مرگ دوست پسرش توی اون تصادف میگذشت و اون تقریبا افسرده شده بود...
*فلش بک*
توی کلاس نشسته بودن و منتظر استاد بودن تا بیاد و درسو شروع کنه.
با ورود استاد همه به احترام از سرجاشون بلند شدن.
آقای لی: سلام بچه ها ، امروز دانش آموز جدید داریم امید وارم باهم دیگه کنار بیاید.
همه دانش آموزا چه دختر چه پسر محو پسری بودن که بقل دست استاد وایساده بود....!
پسری قد بلند با موهای مشکی و استایل ساده ای که جذابیتش رو چند برابر کرده بود.
آقای لی: ایشون کیم نامجون هستن ، دانش آموز انتقالی از دبیرستان سوپا.
استاد داشت چشم میچرخوند تا جایی برای نامجون پیدا کنه تا اینکه.
آقای لی: ا/ت امروز جین نیومده؟
ا/ت: نه استاد
آقای لی: خب پس میتونی فعلا پیش ا/ت بشینی
با قدم های آروم رفت ته کلاس و پیش دختری که تازه باهاش آشنا شده بود نشست. سلامی کرد و سرشو انداخت پایین.
چند روزی از اومدن دانش آموز انتقالی میگذشت و ا/ت باهاش دوست شده بود.
در کلاس باز شد و پسری که میشد بهش گفت قلدر مدرسه اومد تو... و رفت سمت میزش که بشینه ولی با دیدن اینکه کَس دیگه کنار ا/ت نشسته اخماش رفت تو هم.
جین: ببخشید؟
ا/ت: او ، جین تو این چند روزه کجا بودی؟
جین به حرفای ا/ت توجهی نداشت و بدون پلک زدن داشت به نامجون نگا میکرد
جین: برای چی اینجا نشستی؟
نامجون: معذرت میخوام ، نمیدونستم که اینجا جای توعه.
جین: حالا که دونستی ، پاشو از کنارش.
نامجون یه نگاهی به ا/ت کرد و کتاباشو از روی میز برداشت و بلند شد.
....
جین: ا/ت بهت گفته بودم که دوست ندارم کسه دیگه ای پیشت بشینه.
ا/ت: معذرت میخوام جین ولی مجبور شدم
جین: اشکال نداره (:
وقتی زنگ خورد همه بچه ها از کلاس بیرون رفتن تا هوایی بخورن.
جین: ا/ت من میرم تا خوراکی بگیرم ، الان برمیگردم.
بعد از رفتن جین نامجون سمت ا/ت رفت و پیشش نشست
ا/ت: اوه نامی الان جین میاد ممکنه که باز باهات بد صحبت کنه.
نامجون: ا/ت منو ببخش من نمیدونستم که تو دوستپسر داری وگرنه پیشت نمیشستم که باعث بشه جین عصبی بشه
ا/ت: ولی...
جین با دیدن نامجون کنار ا/ت دوباره عصبی شد و سمتش رفت و یقه تیشرتشو گرفت.
جین: مگه نگفته بودم که خوشم نمیاد کسی کنارش بشینه.
ا/ت: جین ولش کن
انگشتاشو بهم قفل کرد و یه مشت زد توی صورت نامجون ، و به صورت تحدید وار به نامجون گفت.
جین: اگه فقط یه بار دیگه کنارش ببینمت برات بد میشه.
بعد از پایان کلاس بچه ها وسایلاشونو جمع کردن و رفتن.
آقای مدیر جینو بابت اتفاقی که امروز پیش اومده بودو به دفترش برد تا باهاش صحبت کنه...
ا/ت توی حیاط منتظر جین روی نیمکت نشسته بود که چشمش خورد به نامجون که داره میاد سمتش.
*فلش بک*
توی کلاس نشسته بودن و منتظر استاد بودن تا بیاد و درسو شروع کنه.
با ورود استاد همه به احترام از سرجاشون بلند شدن.
آقای لی: سلام بچه ها ، امروز دانش آموز جدید داریم امید وارم باهم دیگه کنار بیاید.
همه دانش آموزا چه دختر چه پسر محو پسری بودن که بقل دست استاد وایساده بود....!
پسری قد بلند با موهای مشکی و استایل ساده ای که جذابیتش رو چند برابر کرده بود.
آقای لی: ایشون کیم نامجون هستن ، دانش آموز انتقالی از دبیرستان سوپا.
استاد داشت چشم میچرخوند تا جایی برای نامجون پیدا کنه تا اینکه.
آقای لی: ا/ت امروز جین نیومده؟
ا/ت: نه استاد
آقای لی: خب پس میتونی فعلا پیش ا/ت بشینی
با قدم های آروم رفت ته کلاس و پیش دختری که تازه باهاش آشنا شده بود نشست. سلامی کرد و سرشو انداخت پایین.
چند روزی از اومدن دانش آموز انتقالی میگذشت و ا/ت باهاش دوست شده بود.
در کلاس باز شد و پسری که میشد بهش گفت قلدر مدرسه اومد تو... و رفت سمت میزش که بشینه ولی با دیدن اینکه کَس دیگه کنار ا/ت نشسته اخماش رفت تو هم.
جین: ببخشید؟
ا/ت: او ، جین تو این چند روزه کجا بودی؟
جین به حرفای ا/ت توجهی نداشت و بدون پلک زدن داشت به نامجون نگا میکرد
جین: برای چی اینجا نشستی؟
نامجون: معذرت میخوام ، نمیدونستم که اینجا جای توعه.
جین: حالا که دونستی ، پاشو از کنارش.
نامجون یه نگاهی به ا/ت کرد و کتاباشو از روی میز برداشت و بلند شد.
....
جین: ا/ت بهت گفته بودم که دوست ندارم کسه دیگه ای پیشت بشینه.
ا/ت: معذرت میخوام جین ولی مجبور شدم
جین: اشکال نداره (:
وقتی زنگ خورد همه بچه ها از کلاس بیرون رفتن تا هوایی بخورن.
جین: ا/ت من میرم تا خوراکی بگیرم ، الان برمیگردم.
بعد از رفتن جین نامجون سمت ا/ت رفت و پیشش نشست
ا/ت: اوه نامی الان جین میاد ممکنه که باز باهات بد صحبت کنه.
نامجون: ا/ت منو ببخش من نمیدونستم که تو دوستپسر داری وگرنه پیشت نمیشستم که باعث بشه جین عصبی بشه
ا/ت: ولی...
جین با دیدن نامجون کنار ا/ت دوباره عصبی شد و سمتش رفت و یقه تیشرتشو گرفت.
جین: مگه نگفته بودم که خوشم نمیاد کسی کنارش بشینه.
ا/ت: جین ولش کن
انگشتاشو بهم قفل کرد و یه مشت زد توی صورت نامجون ، و به صورت تحدید وار به نامجون گفت.
جین: اگه فقط یه بار دیگه کنارش ببینمت برات بد میشه.
بعد از پایان کلاس بچه ها وسایلاشونو جمع کردن و رفتن.
آقای مدیر جینو بابت اتفاقی که امروز پیش اومده بودو به دفترش برد تا باهاش صحبت کنه...
ا/ت توی حیاط منتظر جین روی نیمکت نشسته بود که چشمش خورد به نامجون که داره میاد سمتش.
۲۶.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.