پارت ششم
پارت ششم
گفت دخترم دوست دارم قبل مرگم عروش شدن تورو ببنیم منم یه لبخند زدم گفتم حالا مامان پس فردا شد رفتم سر پروژه روم نشد روی ارمین رو نگاه کنم رفتم پیش جو گفتم اگر میشه نقش منو عوض کن گفت ولی دو روز پیش خیلی خوب نقشتو بازی کردی بعد یه ریشخند زد و رفت میدونی شایدم خیلی بدم نشد از اول فیلمبرداری تا اخر فیلمبرداری ارمین به من نگاه کرد هی سعی کردم نگاش نکنم موقع رفتن ارمین دستم گرفتو و گفت میشه بریم یه قهوه بخوریم منم قبول کردم از همون اول هیچ حسی نداشتم ولی چشاش یه اهنربا خاصی داشت نشستیم یه اسپریسو یه لاته گفتیم بیاره که شروع کرد به حرف زدن..
فالو کن دو بک میدم😉🌈
#رمان
گفت دخترم دوست دارم قبل مرگم عروش شدن تورو ببنیم منم یه لبخند زدم گفتم حالا مامان پس فردا شد رفتم سر پروژه روم نشد روی ارمین رو نگاه کنم رفتم پیش جو گفتم اگر میشه نقش منو عوض کن گفت ولی دو روز پیش خیلی خوب نقشتو بازی کردی بعد یه ریشخند زد و رفت میدونی شایدم خیلی بدم نشد از اول فیلمبرداری تا اخر فیلمبرداری ارمین به من نگاه کرد هی سعی کردم نگاش نکنم موقع رفتن ارمین دستم گرفتو و گفت میشه بریم یه قهوه بخوریم منم قبول کردم از همون اول هیچ حسی نداشتم ولی چشاش یه اهنربا خاصی داشت نشستیم یه اسپریسو یه لاته گفتیم بیاره که شروع کرد به حرف زدن..
فالو کن دو بک میدم😉🌈
#رمان
۴.۰k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.