من یک روانشناس هستم !(3)
فلش بک به خونه ا/ت
(صدای باز شدن در)
ا/ت: آخی وای خدا ....(پرت کردن کیف روی مبل و خودشم ولو کرد روی مبل)
ا/ت: (ذول زدن به سقف) ..........(لبخند محو)(به خواب رفتن)
فلش بک به تیمارستان
مدیر سان:مطمئنی که از پسش برمیاد؟؟
ناشناس:اهوم مطمئنم تاحالا شده اشتباه کنم؟
مدیر سان: نه ولی...این یه ریسک بزرگیه مثله قمار میمونه و پذیرفتن شرط این قمار خیلی سنگینه
ناشناس:آممم مدیر سان خیلی داری سخت میگیری بنظرم یکم استراحت برات لازمه یه چندوقت نیا هوم؟
مدیر سان:نه نه نه! همون یدفعه برای هفت میام کافیه حوصله دردسر ندارم ،به حال بهتره همون حرفایی که گفتی اتفاق بیوفته
ناشناس:چرا که نه!(پوزخند)
ویو ا/ت:
ا/ت: اینجا کجاست؟؟؟
تو کی هستی
ناشناس :مواظب خودت باش
ا/ت:چی؟؟برای چی منظورت چیه؟؟
ناشناس :چیزی که قلبت بهت میگه رو دنبال کن ا/ت
ا/ت: چی داری میگی ؟؟؟تو کی هستی
هیییی کجا میری باتوام
(بیدار شدن از خواب)
ا/ت:(شوک) این دیگه چه کوفتی بود (تعجب)
فلش بک به ا/ت
ا/ت:الو چویون
چویون: بله خانم لی
ا/ت: هرچی نوبت برای امروز بود رو برای فردا منتفی کن
چویون:چشم خانم لی
قطع کردن تلفن......
ا/ت:خوب اینم از این رسیدم ...هوف...ا/ت تو میتونی اوکی؟این چیزی نیست که دختر(لبخند)
(پیاده شدن)
فرش بک به داخل ساختمون
مدیر سان:خانم لی
ا/ت:مدیر سان،کجا هستن؟
مدیر سان:بفرمائید (راهنمایی کردن)
(رفتن)
مدیر سان:خوب خانم لی اونا تو این اتاق هستن (باز کرد در)(البته اون اتاق پر از حسگر و...داشت و اینکه یه کارت مخصوصی دست مدیر لی بود که خودش فقط دسترسی داشت بهت با اون درو باز کرد.
خوب بچه ها بلند شید که مهمون داریم (برگشت )
خانم لی ؟
ویو ا/ت
داشتیم می رفتیم به سمت یه اتاق...اتاق که چه عرض کنم شبیه زندانه
وقتی که رسیدیم درو باز کرد رفتیم داخل
باورم نمیشه......نه امکان نداره این یه خوابهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه(ذهنش)
(بچه ها بهتون پیشنهاد میدم آهنگ مومولند بوم بومو گوش کنیم واسه از این قسمت به بعدو)
امیدوارم که خوشتون اومده باشه 💜💜💜
لایک=کامنت
هرچی بیشتر بهتر
(صدای باز شدن در)
ا/ت: آخی وای خدا ....(پرت کردن کیف روی مبل و خودشم ولو کرد روی مبل)
ا/ت: (ذول زدن به سقف) ..........(لبخند محو)(به خواب رفتن)
فلش بک به تیمارستان
مدیر سان:مطمئنی که از پسش برمیاد؟؟
ناشناس:اهوم مطمئنم تاحالا شده اشتباه کنم؟
مدیر سان: نه ولی...این یه ریسک بزرگیه مثله قمار میمونه و پذیرفتن شرط این قمار خیلی سنگینه
ناشناس:آممم مدیر سان خیلی داری سخت میگیری بنظرم یکم استراحت برات لازمه یه چندوقت نیا هوم؟
مدیر سان:نه نه نه! همون یدفعه برای هفت میام کافیه حوصله دردسر ندارم ،به حال بهتره همون حرفایی که گفتی اتفاق بیوفته
ناشناس:چرا که نه!(پوزخند)
ویو ا/ت:
ا/ت: اینجا کجاست؟؟؟
تو کی هستی
ناشناس :مواظب خودت باش
ا/ت:چی؟؟برای چی منظورت چیه؟؟
ناشناس :چیزی که قلبت بهت میگه رو دنبال کن ا/ت
ا/ت: چی داری میگی ؟؟؟تو کی هستی
هیییی کجا میری باتوام
(بیدار شدن از خواب)
ا/ت:(شوک) این دیگه چه کوفتی بود (تعجب)
فلش بک به ا/ت
ا/ت:الو چویون
چویون: بله خانم لی
ا/ت: هرچی نوبت برای امروز بود رو برای فردا منتفی کن
چویون:چشم خانم لی
قطع کردن تلفن......
ا/ت:خوب اینم از این رسیدم ...هوف...ا/ت تو میتونی اوکی؟این چیزی نیست که دختر(لبخند)
(پیاده شدن)
فرش بک به داخل ساختمون
مدیر سان:خانم لی
ا/ت:مدیر سان،کجا هستن؟
مدیر سان:بفرمائید (راهنمایی کردن)
(رفتن)
مدیر سان:خوب خانم لی اونا تو این اتاق هستن (باز کرد در)(البته اون اتاق پر از حسگر و...داشت و اینکه یه کارت مخصوصی دست مدیر لی بود که خودش فقط دسترسی داشت بهت با اون درو باز کرد.
خوب بچه ها بلند شید که مهمون داریم (برگشت )
خانم لی ؟
ویو ا/ت
داشتیم می رفتیم به سمت یه اتاق...اتاق که چه عرض کنم شبیه زندانه
وقتی که رسیدیم درو باز کرد رفتیم داخل
باورم نمیشه......نه امکان نداره این یه خوابهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه(ذهنش)
(بچه ها بهتون پیشنهاد میدم آهنگ مومولند بوم بومو گوش کنیم واسه از این قسمت به بعدو)
امیدوارم که خوشتون اومده باشه 💜💜💜
لایک=کامنت
هرچی بیشتر بهتر
۳۶.۶k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.