رمان: 𝚋𝚛𝚒𝚐𝚑𝚝 𝚏𝚞𝚝𝚞𝚛𝚎🦋🪐( آینده ی روشن)
رمان: 𝚋𝚛𝚒𝚐𝚑𝚝 𝚏𝚞𝚝𝚞𝚛𝚎🦋🪐( آینده ی روشن)
پارت6
جشن امشب خعلی خوش گذشت ، ساعت 11 شب بود باید میخوابیدم و فردا زود بلند میشدم هیجان زیاد داشتم خب بلاخره اولین روز کاریم داخل هایب بود قراره از کلی آیدل عکس برداری کنم عرررررررر خعلی هیجان دارم ولی فک کنم فردا برا تمرین و ارزیابیه هعیییییییی دیگ بهتر بخوابم......
فلش بک ب فردا
ساعت 6 نیم بلند شدم تختم رو مرتب کردم و رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم بعد سمت اتاق مینسو رفتم و بیدارش کردم صبحانه درست کردم خوردیم و مینسو جمع کرد ساعت 7 بود مینسو رفت منم رفتم اتاقم آمادع شم
اول ب موهام حالت دادم و اتو کشیدم و آرایش کردم( عکس آرایشی ک کرد رو میزارم)و لباسمم پوشیدم( عکس اینم میزارم) وسایلی ک نیاز داشتم رو جمع کردم ب تاکسی زنگ زدم بعد از 3 مین تاکسی اومد سوار شدم بعد از 10 مین رسیدم ب سمت در ورودی رفتم در رو باز کردم ساعت 8 نیم بود هنوز ی ربع وقت داشتم گفتم برم ب یونا سر بزنم نمیدونستم کجاس بخاطر همین خاستم از یکی بپرسم ک دوباره اون پسره رو دیدم اه خعلی رو مخم بود
جونگ مینگ:اوه سلامممممم ات شیی( شی یعنی خانم /اقا)
ات:عام سلام
جونگ مینگ: زود اومدین کجا میخواستین برین
ات:خب دوستم اینجا کار میکنه خواستم بهش سر بزنم
جونگ مینگ:خب کدوم بخشن من میتونم ببرمتون پیشش؟
ات:عام خب نیازی نیست مزاحمتون میشم بخش میکاپه
جونگ مینگ:ن چیزی نیست لطفا بیاین
ات:( هوففف این کیههههه من نخوام با این برم باید ب کی بگممممم)
جونگ مینگ: اینجاس بفرمایین
ات:یوناااااا
یونا:ات اینجا چیکار میکنی( با ذوق)
ات:همینطوری اومدم داری چیکا میکنی؟!
یونا:هیچی کار خاصی نمیکردم تازه اومدم
ات:اومممم خب من برممم دیرم میشه
یونا:ی لحظه صب کن شیطونننن اون پسره کیه؟!
ات:هیچکی همکارمه
یونا: عووو باش خدافز
ات:خدافز
ب سمت در بیرونی رفتم
ات:عاممم چرا نرفتین؟!
جونگ مینگ:عااا ببخشید گفتم باهم برگردیم
ات:آهان مشکلی نیس
جونگ مینگ:( اه گوشیم زنگ خورد رئیسم بود جواب دادم گف بیا دفترم آخه الان موقعش بود؟ هوف)
عاممم ببخشید رئیسم زنگ زد باید برم ببخشید
ات:عاها اشکالی نداره خدافز
پسره هم رف اوفففف راحت شدمممم🗿ب سمت بخش عکاسی رفتم
ویو جونگکوک
بازم اون دختره اومده بود با ی پسر! داشت با یکی از بخش میکاپ آرتیست حرف میزد فک کنم اسم دختره یونا بود منم باید برا آلبومم میکاپ کردم رفتم پیشش خعلی کنجکاو بودم ازش پرسیدم
کوکی:ببخشید اون دختر کی بود؟!
یونا:کدوم دختره؟
کوکی:همونی ک داشتین باهاش حرف میزدین
یونا:عاهان اون دوستم بود
کوکی:و اون پسره؟!
یونا:خب میگف همکارشه چطور؟
کوکی:عام هیچی( نمیدونستم دارم چیکار میکنم انگار بهم بر خورده بود اون پسره رو با اون دختره دیدم من حتی اسمشم نمیدونم هوففففففف ولش کن)
پایان پارت 6
( امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙃🥺)
پارت6
جشن امشب خعلی خوش گذشت ، ساعت 11 شب بود باید میخوابیدم و فردا زود بلند میشدم هیجان زیاد داشتم خب بلاخره اولین روز کاریم داخل هایب بود قراره از کلی آیدل عکس برداری کنم عرررررررر خعلی هیجان دارم ولی فک کنم فردا برا تمرین و ارزیابیه هعیییییییی دیگ بهتر بخوابم......
فلش بک ب فردا
ساعت 6 نیم بلند شدم تختم رو مرتب کردم و رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم بعد سمت اتاق مینسو رفتم و بیدارش کردم صبحانه درست کردم خوردیم و مینسو جمع کرد ساعت 7 بود مینسو رفت منم رفتم اتاقم آمادع شم
اول ب موهام حالت دادم و اتو کشیدم و آرایش کردم( عکس آرایشی ک کرد رو میزارم)و لباسمم پوشیدم( عکس اینم میزارم) وسایلی ک نیاز داشتم رو جمع کردم ب تاکسی زنگ زدم بعد از 3 مین تاکسی اومد سوار شدم بعد از 10 مین رسیدم ب سمت در ورودی رفتم در رو باز کردم ساعت 8 نیم بود هنوز ی ربع وقت داشتم گفتم برم ب یونا سر بزنم نمیدونستم کجاس بخاطر همین خاستم از یکی بپرسم ک دوباره اون پسره رو دیدم اه خعلی رو مخم بود
جونگ مینگ:اوه سلامممممم ات شیی( شی یعنی خانم /اقا)
ات:عام سلام
جونگ مینگ: زود اومدین کجا میخواستین برین
ات:خب دوستم اینجا کار میکنه خواستم بهش سر بزنم
جونگ مینگ:خب کدوم بخشن من میتونم ببرمتون پیشش؟
ات:عام خب نیازی نیست مزاحمتون میشم بخش میکاپه
جونگ مینگ:ن چیزی نیست لطفا بیاین
ات:( هوففف این کیههههه من نخوام با این برم باید ب کی بگممممم)
جونگ مینگ: اینجاس بفرمایین
ات:یوناااااا
یونا:ات اینجا چیکار میکنی( با ذوق)
ات:همینطوری اومدم داری چیکا میکنی؟!
یونا:هیچی کار خاصی نمیکردم تازه اومدم
ات:اومممم خب من برممم دیرم میشه
یونا:ی لحظه صب کن شیطونننن اون پسره کیه؟!
ات:هیچکی همکارمه
یونا: عووو باش خدافز
ات:خدافز
ب سمت در بیرونی رفتم
ات:عاممم چرا نرفتین؟!
جونگ مینگ:عااا ببخشید گفتم باهم برگردیم
ات:آهان مشکلی نیس
جونگ مینگ:( اه گوشیم زنگ خورد رئیسم بود جواب دادم گف بیا دفترم آخه الان موقعش بود؟ هوف)
عاممم ببخشید رئیسم زنگ زد باید برم ببخشید
ات:عاها اشکالی نداره خدافز
پسره هم رف اوفففف راحت شدمممم🗿ب سمت بخش عکاسی رفتم
ویو جونگکوک
بازم اون دختره اومده بود با ی پسر! داشت با یکی از بخش میکاپ آرتیست حرف میزد فک کنم اسم دختره یونا بود منم باید برا آلبومم میکاپ کردم رفتم پیشش خعلی کنجکاو بودم ازش پرسیدم
کوکی:ببخشید اون دختر کی بود؟!
یونا:کدوم دختره؟
کوکی:همونی ک داشتین باهاش حرف میزدین
یونا:عاهان اون دوستم بود
کوکی:و اون پسره؟!
یونا:خب میگف همکارشه چطور؟
کوکی:عام هیچی( نمیدونستم دارم چیکار میکنم انگار بهم بر خورده بود اون پسره رو با اون دختره دیدم من حتی اسمشم نمیدونم هوففففففف ولش کن)
پایان پارت 6
( امیدوارم خوشتون اومده باشه 🙃🥺)
۴.۱k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.