خاطره ی ترسناک من پارت دو
سلام من قبلا یه عروسک ترسناک داشتم بزار از اول شروع کنم داستان از اونجایی شروع شد که یکی از فامیل هامون برای تولد پنج سالگیم یکی از این عروسک های بزرگ واسم خرید خیلی این عروسک رو دوست داشتم و هر روز باهاش بازی میکردم یه چهار و پنج ماهی از اومدن عروسک گذشت که من یه خوابی دیدم که اون عروسک زنده شده و توی روز تولدم قصد کشتن منو داره از اون موقع خیل یادش ترسیدم و دست بهش نمیزدم این خواب ها ماهی دو یا سه بار تکرار میشد و هر سری با تغییر های کوچیکی این خواب رو میدیدم یادمه دومین باری که این خواب رو دیدم این عروسک با یه چوب بالا سرم ایستاده بود من تو خواب از ترس تا ته کوچه فرار کردم تا ولم کرد اما قبل از رفتنش با یه لبخند بهم گفت باید خوشحال باشی که نمیخوام بکشمت اما باز هم همیشه میخواست توی خواب منو بکشه انگار این شکنجه ی من توی خواب بود که هی تکرار میشد این خواب ها به مدت سه سال ادامه داشت تا اینکه مجبور شدیم این عروسک رو بفروشیم چون نه تنها من ایم خواب ها رو میدیم بلکه مامانم هم میدید این خواب ها رو ولی با این تفاوت که مامانم و عروسک دنبال من بودن اما برای اینکه من نترسم تا الان در این باره مامانم بهم چیزی نگفته بود عروسک رو که فروختیم همون شب یه خوابی دیدم که تو موهای عروسک یه نامه هست نامه رو برداشتم و بازش کردم توی نامه نوشته بود من از اینکه از اون خونه رفتم خیلی خوشحالم
خب خب اینم از این چون از پارت یک زیاد حمایت شد من این پارت هم گذاشتم این پارت ها که میزارم ربطی بهم ندارن هر سری اتفاقات ترسناک و جالب میوفته امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید دوستون دارم بوس به تک تک تون 🥰🥰😍😍😘😘💝💝💖💖
خب خب اینم از این چون از پارت یک زیاد حمایت شد من این پارت هم گذاشتم این پارت ها که میزارم ربطی بهم ندارن هر سری اتفاقات ترسناک و جالب میوفته امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید دوستون دارم بوس به تک تک تون 🥰🥰😍😍😘😘💝💝💖💖
۲.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.