p20
P20
+میخوام برم!
_نمیشه!
+تو برو پیش یونتان....آییییی(جیغ)
باشه باشه نمیرم باشه...
_حالا شد..
حالا بگو ببینم...
چرا من بدم؟
+چون....وقتی داشتی میرفتی شرکت با من خداحافظی نکردی ولی تهجینو بوسیدی!(بغض)
_با خودت نگفتی به دلیلی داشت که اینجوری کردم؟....
+چرا ولی یه دلیل بیخود بود کارت.....
_شاید واسه تو بیخود باشه ولی برای من مهمه..
+ته اون بچه س...
یک سالش هم نشده!
+اصلا من قرار بود برم چرا موندم....
اومدم برم که دستمو محکم گرفت...
_آآ نمیشه بری....
+تازه جواب سلامم هم ندادی و گفتی شام خوردی....
تو دوست نداشتی با من همنشین بشی....
_کی میگه دوست نداشتم..
+رفتارت اینو گفت...
_خب ببخشید؟
هوم؟
+به این راحتی نیست...
_خب چجوری میبخشی منو...
+نمیدونم....
_میخوای خودم از دلت در بیارم؟
+چجوری؟ فقط اونو نگو....
تازههه..من درد داشتم ولی تو اهمیتی ندادی و رفتی!
_ببخشید دیگه...اعصابم خورد بود(درحالی که موهاشو ناز میکنه)
+چیو ببخشم؟
_الانم درد داری؟
+بله!
_خب الان...
+لازم نکرده....
و ولش کردم و اومدم بالا....
اهه....
همش تقصیر خودشه...
رفتم رو تختمون نشستم و با خودم فکر کردم....
یعنی من مقصرم که نبخشیدمش....
خودش مقصر بود!
به من چه که اعصاب نداره اه....
۵ دقیقه بعد..
..تهیونگ در حالی که تهجین تو بغلش بود اومد تو...
با دیدن تهجین تو بغلش خندیدم و تهجینم دستاشو بهسمت دراز کرد و منم گرفتمش....یونتان همپشت سرشون اومد....تهجین با دستش یونتانو نشون میداد و میخندید....یه لحظه دلم واسه تهیونگ کباب شد..
گوشه اتاق وایساده بود و خیلی مظلوم به من و تهجینی که داشتیم با هم میخندیدیم نگاه میکرد....
+تهیونگ؟
بیا اینجا....
_(میاد طرفشون )
+وای وای ....
هییی مظلوم نشو که اصلا نمیبخشمت!
_پس چرا گفتی بیام؟فک کردم میخوای منو ببخشی....
+گفتم بیای پیش ما بشینی رو تخت....
اومد پیش ما رو تخت نشست
+وای وای چه پسر خوبی....(میخنده)
_..من پسرت نیستم......
+مظلوم میشی دوست دارم بخورمت....
_بیا بخور(یه ابروشو داد بالا...)
+عه پررووو!
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
+میخوام برم!
_نمیشه!
+تو برو پیش یونتان....آییییی(جیغ)
باشه باشه نمیرم باشه...
_حالا شد..
حالا بگو ببینم...
چرا من بدم؟
+چون....وقتی داشتی میرفتی شرکت با من خداحافظی نکردی ولی تهجینو بوسیدی!(بغض)
_با خودت نگفتی به دلیلی داشت که اینجوری کردم؟....
+چرا ولی یه دلیل بیخود بود کارت.....
_شاید واسه تو بیخود باشه ولی برای من مهمه..
+ته اون بچه س...
یک سالش هم نشده!
+اصلا من قرار بود برم چرا موندم....
اومدم برم که دستمو محکم گرفت...
_آآ نمیشه بری....
+تازه جواب سلامم هم ندادی و گفتی شام خوردی....
تو دوست نداشتی با من همنشین بشی....
_کی میگه دوست نداشتم..
+رفتارت اینو گفت...
_خب ببخشید؟
هوم؟
+به این راحتی نیست...
_خب چجوری میبخشی منو...
+نمیدونم....
_میخوای خودم از دلت در بیارم؟
+چجوری؟ فقط اونو نگو....
تازههه..من درد داشتم ولی تو اهمیتی ندادی و رفتی!
_ببخشید دیگه...اعصابم خورد بود(درحالی که موهاشو ناز میکنه)
+چیو ببخشم؟
_الانم درد داری؟
+بله!
_خب الان...
+لازم نکرده....
و ولش کردم و اومدم بالا....
اهه....
همش تقصیر خودشه...
رفتم رو تختمون نشستم و با خودم فکر کردم....
یعنی من مقصرم که نبخشیدمش....
خودش مقصر بود!
به من چه که اعصاب نداره اه....
۵ دقیقه بعد..
..تهیونگ در حالی که تهجین تو بغلش بود اومد تو...
با دیدن تهجین تو بغلش خندیدم و تهجینم دستاشو بهسمت دراز کرد و منم گرفتمش....یونتان همپشت سرشون اومد....تهجین با دستش یونتانو نشون میداد و میخندید....یه لحظه دلم واسه تهیونگ کباب شد..
گوشه اتاق وایساده بود و خیلی مظلوم به من و تهجینی که داشتیم با هم میخندیدیم نگاه میکرد....
+تهیونگ؟
بیا اینجا....
_(میاد طرفشون )
+وای وای ....
هییی مظلوم نشو که اصلا نمیبخشمت!
_پس چرا گفتی بیام؟فک کردم میخوای منو ببخشی....
+گفتم بیای پیش ما بشینی رو تخت....
اومد پیش ما رو تخت نشست
+وای وای چه پسر خوبی....(میخنده)
_..من پسرت نیستم......
+مظلوم میشی دوست دارم بخورمت....
_بیا بخور(یه ابروشو داد بالا...)
+عه پررووو!
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۳۵.۲k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.