@rose scenario
تو مجبور به ازدواج با يك رئيس مافیا شدی و اون هرگز بهت علاقه ای نشون نداده بود.
ساعت تقریبا دو صبح بود که صدای باز شدن در رو میشنوی
با دیدن مرد مقابلت که خونی بود و لنگ میزد ترسیده سمتش رفتی اوه خدای من.. چیشده؟
بدون اینکه جوابت رو بده ، روی مبل نشست. اون از ناحیه کتف و پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود.
از اونجایی که دکتر بودی، تونستی بعد از سی دقیقه گلوله هارو بیرون بکشی و زخم هاش رو ببندی شاید باید بیشتر اینکارو انجام بدم
سوالی نگاهش کردی "چی؟
کمی بهت نزدیکتر شد و لب زد تنها کاری که باید انجام بدم گلوله خوردنه چون تنها در این صورت منو لمس میکنی
ساعت تقریبا دو صبح بود که صدای باز شدن در رو میشنوی
با دیدن مرد مقابلت که خونی بود و لنگ میزد ترسیده سمتش رفتی اوه خدای من.. چیشده؟
بدون اینکه جوابت رو بده ، روی مبل نشست. اون از ناحیه کتف و پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود.
از اونجایی که دکتر بودی، تونستی بعد از سی دقیقه گلوله هارو بیرون بکشی و زخم هاش رو ببندی شاید باید بیشتر اینکارو انجام بدم
سوالی نگاهش کردی "چی؟
کمی بهت نزدیکتر شد و لب زد تنها کاری که باید انجام بدم گلوله خوردنه چون تنها در این صورت منو لمس میکنی
۱.۰k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.