((از مدرسه تا عشق♥️)) ((پارت6))
((از مدرسه تا عشق♥️)) ((پارت6))
یاد اون دختره افتادم که داشت به بردیا پیشنهاد می داد با خودم گفتم:آخه دختر مجبوری مسری پیشنهاد میدی آخه اونم به کی؟به بردیا)بردیا نمی تونه خودشو جمع کنه بیاد رل تو شه؟ عقل نداری که عقل نداری)یه دفعه بردیا پیداش شد داشتم سکته میکردم)بردیا:مگه من چمه؟ که میگی اون دختره عقل نداره به من پیشنهاد داده من چیم از همه کم تره؟همه چی دارم خوشگلم خوش قیافم پولدارم جذابم چیزی که خیلی ها ندارن😎(یه نیش خند زد)من:آره جون عمت)تو همه اینارو داری اما یه عقل نداری)بردیا:ها؟)من:هیچی هیچی بردیا اومد جلو گفت:واسا بینم یعنی چی عقل ندارم تو هیچ میدونی رتبه اول کشور تو رشته ریاضی گرفتم)من:باش بابا رتبه اول گرفتی به جهنم آخه یه اخلاق درست حسابی نداری اصلا بلد نیستی حرف بزنی تو (پس پوچی)برگشتم رفتم تو کلاس بردیا: هوی هوی من اخلاق دارم تو نداری)من:زاست میگی اخلاق داری اما اخلاق های الاغ😏
ساعت ۲:۰۰ بود که مدرسه حیاط راه رو دفتر خلاصه کل مدرسه تموم شد، کیفمو برداشتم برم خونه که تو حیاط بردیا مغرور دیدم اومد جلو گفت:امید وارم منقرض شی دیگه هیچ وقت اون قیافه زشتتو نبینم) من:هوی بفهم داری چی میگیا؟بفهم کی جلوته؟ بردیا:تو فکر کردی کی هسی؟ یه آدم عوضی فضول زشت)من: تو فکر کردی کی هسی؟یه آدم خودشیفته دم دمی مزاج خود خواه حال به هم زن🤢 بردیا:اون دهنتو ببندا )من:خودت اون دهن کثیفتو ببند تا قاطی نکردم)بردیا:چیه نکنه بازم میخوای بزنی؟ببین جوجه اردک زشت صبح شانسی زیدیه نمیزارم بزنی)من:نه انگار واقعا تنت میخواره
بردیا:نه تنه تو میخواره دلش کتک های منو میخواد ،من: چی؟، بردیا:چیه بر خورد؟،
من:هوی دارم قاطی میکنما بردیا:برو بابا قاطی کردنتم دیدم فقط مشت میزنه😏
ابن دفعه دیگه دستمو مشت نکردم بزنم تو صورتش)پاهامو بردم بالا مثل کاراته کارا میخواستم بزنم تو شکمش که از شانس بدم همین که میخواستم لگد بزنم تو شکمش با دستاش پامو گرفت)یه پای من تو ۲ تا دستش بود هی میرفت عقب هی می اومد جلو ، بردیا: میخواستی له لوردم کنی چی شد؟😏من:هی خوک کثیف پامو ول کن خسته شدم انقدر با یه پا بِپَر بِپَر اینور اونور رفتم)بردیا:ول نمیکنم اینو گفتو زبونشو واسم در اورد😝 من: آشغال ، ول نمیکنی؟
بردیا:ول نمیکنم، من:ول نمیکنی ، بردیا: نه ول نمیکنم ، من: واسه آخرین بار میپرسم ول نمیکنی؟ بردیا:ول نمیکنم یه تاک تیک زدمو یَقَشو گرفتم کشیدم،انقدر محکم کشیدم که باهام افتادیم زمین ۳روی هم از ترسم چشمامو بسته بودم وقتی چشمامو باز کردم دیدم بردیا داره نگام میکنه(دستم هنوز روی یقه ی بردیا بود اونم منو نگاه میکرد(چشم تو چشم بودیم
یاد اون دختره افتادم که داشت به بردیا پیشنهاد می داد با خودم گفتم:آخه دختر مجبوری مسری پیشنهاد میدی آخه اونم به کی؟به بردیا)بردیا نمی تونه خودشو جمع کنه بیاد رل تو شه؟ عقل نداری که عقل نداری)یه دفعه بردیا پیداش شد داشتم سکته میکردم)بردیا:مگه من چمه؟ که میگی اون دختره عقل نداره به من پیشنهاد داده من چیم از همه کم تره؟همه چی دارم خوشگلم خوش قیافم پولدارم جذابم چیزی که خیلی ها ندارن😎(یه نیش خند زد)من:آره جون عمت)تو همه اینارو داری اما یه عقل نداری)بردیا:ها؟)من:هیچی هیچی بردیا اومد جلو گفت:واسا بینم یعنی چی عقل ندارم تو هیچ میدونی رتبه اول کشور تو رشته ریاضی گرفتم)من:باش بابا رتبه اول گرفتی به جهنم آخه یه اخلاق درست حسابی نداری اصلا بلد نیستی حرف بزنی تو (پس پوچی)برگشتم رفتم تو کلاس بردیا: هوی هوی من اخلاق دارم تو نداری)من:زاست میگی اخلاق داری اما اخلاق های الاغ😏
ساعت ۲:۰۰ بود که مدرسه حیاط راه رو دفتر خلاصه کل مدرسه تموم شد، کیفمو برداشتم برم خونه که تو حیاط بردیا مغرور دیدم اومد جلو گفت:امید وارم منقرض شی دیگه هیچ وقت اون قیافه زشتتو نبینم) من:هوی بفهم داری چی میگیا؟بفهم کی جلوته؟ بردیا:تو فکر کردی کی هسی؟ یه آدم عوضی فضول زشت)من: تو فکر کردی کی هسی؟یه آدم خودشیفته دم دمی مزاج خود خواه حال به هم زن🤢 بردیا:اون دهنتو ببندا )من:خودت اون دهن کثیفتو ببند تا قاطی نکردم)بردیا:چیه نکنه بازم میخوای بزنی؟ببین جوجه اردک زشت صبح شانسی زیدیه نمیزارم بزنی)من:نه انگار واقعا تنت میخواره
بردیا:نه تنه تو میخواره دلش کتک های منو میخواد ،من: چی؟، بردیا:چیه بر خورد؟،
من:هوی دارم قاطی میکنما بردیا:برو بابا قاطی کردنتم دیدم فقط مشت میزنه😏
ابن دفعه دیگه دستمو مشت نکردم بزنم تو صورتش)پاهامو بردم بالا مثل کاراته کارا میخواستم بزنم تو شکمش که از شانس بدم همین که میخواستم لگد بزنم تو شکمش با دستاش پامو گرفت)یه پای من تو ۲ تا دستش بود هی میرفت عقب هی می اومد جلو ، بردیا: میخواستی له لوردم کنی چی شد؟😏من:هی خوک کثیف پامو ول کن خسته شدم انقدر با یه پا بِپَر بِپَر اینور اونور رفتم)بردیا:ول نمیکنم اینو گفتو زبونشو واسم در اورد😝 من: آشغال ، ول نمیکنی؟
بردیا:ول نمیکنم، من:ول نمیکنی ، بردیا: نه ول نمیکنم ، من: واسه آخرین بار میپرسم ول نمیکنی؟ بردیا:ول نمیکنم یه تاک تیک زدمو یَقَشو گرفتم کشیدم،انقدر محکم کشیدم که باهام افتادیم زمین ۳روی هم از ترسم چشمامو بسته بودم وقتی چشمامو باز کردم دیدم بردیا داره نگام میکنه(دستم هنوز روی یقه ی بردیا بود اونم منو نگاه میکرد(چشم تو چشم بودیم
۲.۶k
۱۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.