عاشق خدمتکارم شدم پارت ۳
دیدم میا لباس پوشیده داره میاد پایین پرسیدم کجا که گفت میا : امروز باید به چند تا شرکت مدلینگ برم به خاطر همین صبحانه نمیخورم تا الان هم دیرم شده جونگ کوک : باش فقط مراقب خودت باش ع.....ز....ی....ز.....م میا : باش ع.....ش.....ق.....م صبحونه رو خوردم و رفتم روی کاناپه نشستم ا/تم داشت میزو جمع میکرد امروزم سرکار نمیرم چون فردا تولد میا میخوام تولدش و به بدترین روز زندگیش تبدیل کنم به خاطر خمین باید کلی کار انجام بدم😈😈 تو همین فکر را بودم که یهو.....
صدای آخ ا/ت اومد نمیدونم چرا نگران شدم و خودم و سریع به آشپز خونه رسوندم دیدم دستشو با چاقو بریده بهش گفتم...
از زبان ا/ت :
داشتم سالاد درست میکرد که دستمو بریدم یهو دیدم جونگ کوک سریع وارد آشپزخونه شد چهرش نگران بود یا من دارم اشتباه میبینم اهههه اصلا ولش کن مگه من کی هستم که نگرانم بشه یهو گفت : چرا مواظب خودت نیستی الان برات چسب زخم میارم
دهنم از تعجب باز شده بود چسب زخم آورد و زد به دستم بهش گفتم متاسفم گفت ایرادی نداره فقط بیشتر مواظب خودت باش به یه چشم اکتفا کردم و برگشتم سرکار خودم
زمان تولد
از زبان ا/ت : افراد زیادی دعوت بودن لامصب خونه نبود که قصر بود....هیییی ای خدا یکی از این شوهراهم برای ما بفرست تو این فکر را بودم که یکی صدام زد
ناشناس: ببخشید میشه به من یه لیوان..... ( خودتون میدونید دیگه ) بدید
بهش گفتم چشم براش لیوان آوردم ولی تا سرم رو آوردم بالا...
هنگ کردم چقدر خوشتیپه
ذهن ا/ت : خدایا اگه میدونستم انقدر زود من رو به آرزوم میرسونی که زودتر دعا میکردم
ا /ت: همین جوری بهش زل زده بودم که گفت
ناشناس : یعنی باور کنم که انقدر خوشتیپم که اینجوری داری نگام میکنی
منم که اصلا حواسم نبود گفتم
ا/ت : صد در صد مطمئن باش اصلا خوشتیپ اول تو بودی بعد اسم خوشتیپ بهوجود اومد
یهو صدای خندش بلند شد تازه فهمیدم چی گفتم که محکم زدم روی دهنم صدای خنده اش انقدر بلند بود که بیشتر سالن نگاش روی ما متمرکز شد اما نمیدونم چرا یه نگاه سنگین رو ، روی خودم احساس کردم تا برگشتم....
صدای آخ ا/ت اومد نمیدونم چرا نگران شدم و خودم و سریع به آشپز خونه رسوندم دیدم دستشو با چاقو بریده بهش گفتم...
از زبان ا/ت :
داشتم سالاد درست میکرد که دستمو بریدم یهو دیدم جونگ کوک سریع وارد آشپزخونه شد چهرش نگران بود یا من دارم اشتباه میبینم اهههه اصلا ولش کن مگه من کی هستم که نگرانم بشه یهو گفت : چرا مواظب خودت نیستی الان برات چسب زخم میارم
دهنم از تعجب باز شده بود چسب زخم آورد و زد به دستم بهش گفتم متاسفم گفت ایرادی نداره فقط بیشتر مواظب خودت باش به یه چشم اکتفا کردم و برگشتم سرکار خودم
زمان تولد
از زبان ا/ت : افراد زیادی دعوت بودن لامصب خونه نبود که قصر بود....هیییی ای خدا یکی از این شوهراهم برای ما بفرست تو این فکر را بودم که یکی صدام زد
ناشناس: ببخشید میشه به من یه لیوان..... ( خودتون میدونید دیگه ) بدید
بهش گفتم چشم براش لیوان آوردم ولی تا سرم رو آوردم بالا...
هنگ کردم چقدر خوشتیپه
ذهن ا/ت : خدایا اگه میدونستم انقدر زود من رو به آرزوم میرسونی که زودتر دعا میکردم
ا /ت: همین جوری بهش زل زده بودم که گفت
ناشناس : یعنی باور کنم که انقدر خوشتیپم که اینجوری داری نگام میکنی
منم که اصلا حواسم نبود گفتم
ا/ت : صد در صد مطمئن باش اصلا خوشتیپ اول تو بودی بعد اسم خوشتیپ بهوجود اومد
یهو صدای خندش بلند شد تازه فهمیدم چی گفتم که محکم زدم روی دهنم صدای خنده اش انقدر بلند بود که بیشتر سالن نگاش روی ما متمرکز شد اما نمیدونم چرا یه نگاه سنگین رو ، روی خودم احساس کردم تا برگشتم....
۹۸.۱k
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.