قرمز به رنگ خون part 5
گفتم : من نمیخوام پیش تو باشم
گفت: من بهت گزینه انتخاب دادم یا باید بمیری یا باید اینجا بمونی
گفتم : جفت اینا تهش مرگه
انگشتش رویه گونم کشید گفت دوست دختر عزیزمو نمیکشم
گفتم: انقدر نگو دوست دخترتم دیگه میدونی همش دروغ بوده
سرشو کج کرد گفت : بهش از دید دیگه ای نگاه کن من هیچ وقت تحت کنترلت نبودم اما بهت درخواست دادم توهم قبول کردی
گفتم : نمیخوام نمیخوام نمیخوام داری انتقام کارامو ازم میگیری میدونم
خندید گفت پس چه انتقام شیرینی من نمی کشمت تا وقتی که خودت گزینه اول انتخاب نکنی
لباش نزدیک لبام کرد ادامه داد گفت : از بدن بی نقصت که یک درصدم نمیتونم بگذرم
بوسه کوتاهی رو لبام زد ولم کرد از رویه تخت بلند شد به سرعت چشم بهم زدنی از اتاق بیرون رفت رسما بدبخت شدم ...
تهیونگ : از اتاق بیرون رفتم به سمت میز کارم رفتم در کشو باز کردم پوشه مورد نظرم در آوردم عکسای رزالین از زمانی که پاش تویه شرکت گذاشت دنبال خانوادش میگشت دختر خوش خیالی بود چون فکر میکرد فهمیده بود شرکت من همون مافیا معروفه که کسی نمیدونه خیلی باهوشه
به هوای اینکه سر از کارش در بیارم خودمو لو دادم اما زنده بودنم نباید خبرش به هیچ کس برسه برای از بین بردن این خطر باید رز بکشم اما رز جوری که انگار شانس آورده تو بازی که راه انداخت رسما منو به خودش علاقه مند کرد.....
رزالین: دل جرعتم جمع کردم از اتاق رفتم بیرون تهیونگ پشت میزش بود نیم نگاهی بهم کرد به سمت در دوم رفتم بازش کردم رفتم بیرون پس هنوز تو محدوده مورد نظرشم که جلوم نگرفت
با چندتا از بادیگاردا برخورد کردم نکنه ایناهم خون آشام باشن قلبم تو دهنم بود از کنار شون رد شدم رفتم به پله رسیدم رفتم پایین منو تاحالا اینجا نیاورده بود یعنی خونه اصلیش اینجاست؟ تو فکر بودم که دیدم یکی کنارمه بازم جیغم به هوا رفت سریع فرار کردم پشتم خورد به یه نفر دیگه اینبار تهیونگ بود
از کوره رفتم شروع کردم به داد بی داد کردن : تو چرا اینجوری میکنی هی از این ور از اون ور ظاهر میشی میخوای منو از ترس بکشی بگو
میخواستم بازم قر بزنم که دیدم خندید اون یکی آدمی که کنارم بود رفت کنار تهیونگ ایستاد گفت : صدای گوش خراشی داره تهیونگم خندید گفت :اونقدرم رو مخ نیست الان فقط ترسیده
با تعجب به پسری که تازه دیدمش نگاه کردم بعدم به تهیونگ نگاه کردم گفتم اونم مثل توعه
که پسره گفت فکر کنم داری راجب من حرف میزنی
یه قدم به سمتم برداشت منم یه قدم به سمت عقب برداشتم گفت : اسمم اون نیست اسمم جونگ کوکه و نه ما مثل هم نیست تهیونگ اگه یه خون آشام وحشتناک شناختی به جاش منو به گرگینه جذاب بشناس چشمکی بهم زد از کنارم رد شد رفت بازم من موندم با تهیونگ ......
گفت: من بهت گزینه انتخاب دادم یا باید بمیری یا باید اینجا بمونی
گفتم : جفت اینا تهش مرگه
انگشتش رویه گونم کشید گفت دوست دختر عزیزمو نمیکشم
گفتم: انقدر نگو دوست دخترتم دیگه میدونی همش دروغ بوده
سرشو کج کرد گفت : بهش از دید دیگه ای نگاه کن من هیچ وقت تحت کنترلت نبودم اما بهت درخواست دادم توهم قبول کردی
گفتم : نمیخوام نمیخوام نمیخوام داری انتقام کارامو ازم میگیری میدونم
خندید گفت پس چه انتقام شیرینی من نمی کشمت تا وقتی که خودت گزینه اول انتخاب نکنی
لباش نزدیک لبام کرد ادامه داد گفت : از بدن بی نقصت که یک درصدم نمیتونم بگذرم
بوسه کوتاهی رو لبام زد ولم کرد از رویه تخت بلند شد به سرعت چشم بهم زدنی از اتاق بیرون رفت رسما بدبخت شدم ...
تهیونگ : از اتاق بیرون رفتم به سمت میز کارم رفتم در کشو باز کردم پوشه مورد نظرم در آوردم عکسای رزالین از زمانی که پاش تویه شرکت گذاشت دنبال خانوادش میگشت دختر خوش خیالی بود چون فکر میکرد فهمیده بود شرکت من همون مافیا معروفه که کسی نمیدونه خیلی باهوشه
به هوای اینکه سر از کارش در بیارم خودمو لو دادم اما زنده بودنم نباید خبرش به هیچ کس برسه برای از بین بردن این خطر باید رز بکشم اما رز جوری که انگار شانس آورده تو بازی که راه انداخت رسما منو به خودش علاقه مند کرد.....
رزالین: دل جرعتم جمع کردم از اتاق رفتم بیرون تهیونگ پشت میزش بود نیم نگاهی بهم کرد به سمت در دوم رفتم بازش کردم رفتم بیرون پس هنوز تو محدوده مورد نظرشم که جلوم نگرفت
با چندتا از بادیگاردا برخورد کردم نکنه ایناهم خون آشام باشن قلبم تو دهنم بود از کنار شون رد شدم رفتم به پله رسیدم رفتم پایین منو تاحالا اینجا نیاورده بود یعنی خونه اصلیش اینجاست؟ تو فکر بودم که دیدم یکی کنارمه بازم جیغم به هوا رفت سریع فرار کردم پشتم خورد به یه نفر دیگه اینبار تهیونگ بود
از کوره رفتم شروع کردم به داد بی داد کردن : تو چرا اینجوری میکنی هی از این ور از اون ور ظاهر میشی میخوای منو از ترس بکشی بگو
میخواستم بازم قر بزنم که دیدم خندید اون یکی آدمی که کنارم بود رفت کنار تهیونگ ایستاد گفت : صدای گوش خراشی داره تهیونگم خندید گفت :اونقدرم رو مخ نیست الان فقط ترسیده
با تعجب به پسری که تازه دیدمش نگاه کردم بعدم به تهیونگ نگاه کردم گفتم اونم مثل توعه
که پسره گفت فکر کنم داری راجب من حرف میزنی
یه قدم به سمتم برداشت منم یه قدم به سمت عقب برداشتم گفت : اسمم اون نیست اسمم جونگ کوکه و نه ما مثل هم نیست تهیونگ اگه یه خون آشام وحشتناک شناختی به جاش منو به گرگینه جذاب بشناس چشمکی بهم زد از کنارم رد شد رفت بازم من موندم با تهیونگ ......
۳.۱k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.