رمان آبنبات شیرین من💃 پارت ۴
چرا به خاطر اینا دست می زنن
دختری که کنارم بود گفت: اینا جذاب ترین پسرای مدرسه هستن همه میان تا اینارو ببینن هر دختری ارزوشه یکی از اینا باهاش قرار بزارن
اه من که دوست ندارم
یکم جمعیت رو هول دادم
به پله ها رسیدم همه سکوت کردن
وا مگه چیکار کردم! جیمین رو بین اون هفت تا پسر دیدم حتما اینم بین اون ۷ تا پسرس!
جیمین برام دست تکون داد و منم براش دست تکون دادم و بی توجه به همه از کنارشون رد شدم
هه فکر کردن بهشون می چسبم مثل اون دختر های نچسب ( آم درست گفتم دیگه؟!)
توی کلاس بودم که سوجونگ با یه دختر وارد کلاس شد
ات: سوجونگ ایشون کیه؟
سوجونگ: ات این دوست بچگیام هست و خیلی وقته اینجا درس می خونه
ات: خوشبختم من ات هستم
بونگ چا: همینطور منم بونگ چا هستم
باهاش کمی خوش و بش کردم
ات: بونگ چا تو این ۷ تا پسرو میشناسی ؟
بونگ چا: معلومه اونا ۷ تا پسرن که به قول دخترای مدرسه خوشتیپ و جذابن اسم اونها به ترتیب شوگا، نامجون،تهیونگ،جین،جیهوپ،جیمین،جونگ کوک
همون موقع پسرا وارد شدن همه جیغ زدن یعنی همشون توی کلاس ما هستن!!
قرار بود زنگ بعدی ورزش داشته باشیم
تصمیم همگی وسطی بود خیلی بازی کردم زیاد بچه ها خارج شده بودن
خیلی خسته شده بودم
یکدفعه توپ به سمتم اومد وای دیگه نمی تونستم حرکت کنم
به دورو برم نگاه کردم یکی پیشم بود پشتش قایم شدم و گرفتمش سمت توپ
بهش خورد فکر کنم اسمش جونگ کوک بود این آخرین نفر بود
ات: اخ جووون من بردم و من بردم چلو کباب و من خوردم
جونگ کوک: انگار خیلی خوشحالی که منو بازنده کردی
ات: فکر کنم ولی نه یعنی ببخشید
جونگ کوک: عیبی نداره ولی تلافیش می کنم
بعد یه لبخند مرموزانه زد و رفت
وای یکم ترسناک بود
سوجونگ : ات خوبی؟
بونگ چا: الان خوبه ولی فکر نکنم در اینده خوب باشه
ات: یعنی چی؟
بونگ چا: هیچی
نمی دونم ولی یکم استرس گرفتم
شرط پارت بعدی: ۲ دنبال کننده_ ۵ لایک _ ۵ کامنت
دختری که کنارم بود گفت: اینا جذاب ترین پسرای مدرسه هستن همه میان تا اینارو ببینن هر دختری ارزوشه یکی از اینا باهاش قرار بزارن
اه من که دوست ندارم
یکم جمعیت رو هول دادم
به پله ها رسیدم همه سکوت کردن
وا مگه چیکار کردم! جیمین رو بین اون هفت تا پسر دیدم حتما اینم بین اون ۷ تا پسرس!
جیمین برام دست تکون داد و منم براش دست تکون دادم و بی توجه به همه از کنارشون رد شدم
هه فکر کردن بهشون می چسبم مثل اون دختر های نچسب ( آم درست گفتم دیگه؟!)
توی کلاس بودم که سوجونگ با یه دختر وارد کلاس شد
ات: سوجونگ ایشون کیه؟
سوجونگ: ات این دوست بچگیام هست و خیلی وقته اینجا درس می خونه
ات: خوشبختم من ات هستم
بونگ چا: همینطور منم بونگ چا هستم
باهاش کمی خوش و بش کردم
ات: بونگ چا تو این ۷ تا پسرو میشناسی ؟
بونگ چا: معلومه اونا ۷ تا پسرن که به قول دخترای مدرسه خوشتیپ و جذابن اسم اونها به ترتیب شوگا، نامجون،تهیونگ،جین،جیهوپ،جیمین،جونگ کوک
همون موقع پسرا وارد شدن همه جیغ زدن یعنی همشون توی کلاس ما هستن!!
قرار بود زنگ بعدی ورزش داشته باشیم
تصمیم همگی وسطی بود خیلی بازی کردم زیاد بچه ها خارج شده بودن
خیلی خسته شده بودم
یکدفعه توپ به سمتم اومد وای دیگه نمی تونستم حرکت کنم
به دورو برم نگاه کردم یکی پیشم بود پشتش قایم شدم و گرفتمش سمت توپ
بهش خورد فکر کنم اسمش جونگ کوک بود این آخرین نفر بود
ات: اخ جووون من بردم و من بردم چلو کباب و من خوردم
جونگ کوک: انگار خیلی خوشحالی که منو بازنده کردی
ات: فکر کنم ولی نه یعنی ببخشید
جونگ کوک: عیبی نداره ولی تلافیش می کنم
بعد یه لبخند مرموزانه زد و رفت
وای یکم ترسناک بود
سوجونگ : ات خوبی؟
بونگ چا: الان خوبه ولی فکر نکنم در اینده خوب باشه
ات: یعنی چی؟
بونگ چا: هیچی
نمی دونم ولی یکم استرس گرفتم
شرط پارت بعدی: ۲ دنبال کننده_ ۵ لایک _ ۵ کامنت
۸.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.