وقتی دوستت داره....) پارت ۳ (آخر )
#هیونجین
#استری_کیدز
هیون اشک توی چشماش حلقه بست...همه ی اعضا مخصوصا لینو شوکه شده بودن و چان هم با ناراحتی و شرمندگی سرش رو پایین انداخته بود و نمیتونست حرفی بزنه
لینو :چ..چطور ؟
هیون آروم آروم و بی صدا اشک میریخت و نگاهش به زمین بود
هیون : آه...پیش خودم چی فکر کرده بودم ؟..معلومه که اون منو نمیخواد...میدونستم هیچ وقت انتخابش نیستم...
فلیکس دستش رو روی شونه ی هیون گذاشت که هیونجین دستش رو پس زد و با شدت گرفتن گریش سریع از جاش بلند شد و از اتاق تمرین بیرون رفت...با شدت گریه میکرد میدوید تا فقط خودش رو به فضای بازی برسونه و از اون شرکت بیرون بره اما...با برخورد کردنش به فردی...سر جاش ایستاد و روشو برگردوند و با چشمای مظلوم و پر اشکش به تویی که با تعجب نگاهش میکردی...خیره شد
+ ه..هیون..چ..چیشده ؟
چیزی نگفت و به سرعت نگاهش رو ازت گرفت و از کمپانی خارج شد....
#استری_کیدز
هیون اشک توی چشماش حلقه بست...همه ی اعضا مخصوصا لینو شوکه شده بودن و چان هم با ناراحتی و شرمندگی سرش رو پایین انداخته بود و نمیتونست حرفی بزنه
لینو :چ..چطور ؟
هیون آروم آروم و بی صدا اشک میریخت و نگاهش به زمین بود
هیون : آه...پیش خودم چی فکر کرده بودم ؟..معلومه که اون منو نمیخواد...میدونستم هیچ وقت انتخابش نیستم...
فلیکس دستش رو روی شونه ی هیون گذاشت که هیونجین دستش رو پس زد و با شدت گرفتن گریش سریع از جاش بلند شد و از اتاق تمرین بیرون رفت...با شدت گریه میکرد میدوید تا فقط خودش رو به فضای بازی برسونه و از اون شرکت بیرون بره اما...با برخورد کردنش به فردی...سر جاش ایستاد و روشو برگردوند و با چشمای مظلوم و پر اشکش به تویی که با تعجب نگاهش میکردی...خیره شد
+ ه..هیون..چ..چیشده ؟
چیزی نگفت و به سرعت نگاهش رو ازت گرفت و از کمپانی خارج شد....
۵۰.۶k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.