عشق جدایی ناپذیر
عشق جدایی ناپذیر
پارت چهارم:
مامان ا/ت: همین که گفتم تو با اون ازدواج میکنی(با داد).. حالا که پدرت نیستش فک میکنی میزارم اینجور کنی!
ا/ت: ولی مامان تهیونگ..... نزاشت حرفمو کامل کنم و دستشو محکن به میز زد و لرزی کردم...
ا/ت: رفتم تو اتاق و شروع کردم به گریه کردن، اون فک میکنه اگه به تهیونگ فک نکنم حالم خوب میشه، اما اون نمیدونه که اینجور بدتر میشه...
الو هانی سلام خوبی
هانی: سلاممم، امشب میام دنبالت بریم یه مراسم.
ا/ت: چرا؟ کجاس؟.... هانی من امروز حوصله هیچی ندارم.
هانی: یااااا، واقعا که..... بیا دیگههه، راستی رو یه نفر کراش زدم، امشب به اون مراسم میاد، توعم بیا تا کراش جدیدمو نشونت بدم.
ا/ت: هوفففف، تو منو کشتی خیلی خوب باشه امشب منتظرتم.....
از زبان تهیونگ: حدود سه ماهی هستش که اومدم کره، برای پروژه ای که دارم اومدم... باید برای امشب اماده بشم، یه مراسم برای نخبه ها ترتیب دادن و همه هم حضور دارن...
اوه سلام کوک، اره امادم بیا دنبالم تا بریم....
هانی: ا/ت بیرون منتظرتم بیا دیگههه، دیرمون شد..
ا/ت: خیلی خوب اومدم..
یک ساعت بعد: ا/ت: اینجا کجاست که دیگه منو اوردیییی.. هوففف، مراسم بزرگی بود....
هانی: اوه ا/ت نگاه اون پسره بکن، رو اون کراش زدم...
ا/ت: با حرف هانی نگاهی به پسره کردم................
پارت چهارم:
مامان ا/ت: همین که گفتم تو با اون ازدواج میکنی(با داد).. حالا که پدرت نیستش فک میکنی میزارم اینجور کنی!
ا/ت: ولی مامان تهیونگ..... نزاشت حرفمو کامل کنم و دستشو محکن به میز زد و لرزی کردم...
ا/ت: رفتم تو اتاق و شروع کردم به گریه کردن، اون فک میکنه اگه به تهیونگ فک نکنم حالم خوب میشه، اما اون نمیدونه که اینجور بدتر میشه...
الو هانی سلام خوبی
هانی: سلاممم، امشب میام دنبالت بریم یه مراسم.
ا/ت: چرا؟ کجاس؟.... هانی من امروز حوصله هیچی ندارم.
هانی: یااااا، واقعا که..... بیا دیگههه، راستی رو یه نفر کراش زدم، امشب به اون مراسم میاد، توعم بیا تا کراش جدیدمو نشونت بدم.
ا/ت: هوفففف، تو منو کشتی خیلی خوب باشه امشب منتظرتم.....
از زبان تهیونگ: حدود سه ماهی هستش که اومدم کره، برای پروژه ای که دارم اومدم... باید برای امشب اماده بشم، یه مراسم برای نخبه ها ترتیب دادن و همه هم حضور دارن...
اوه سلام کوک، اره امادم بیا دنبالم تا بریم....
هانی: ا/ت بیرون منتظرتم بیا دیگههه، دیرمون شد..
ا/ت: خیلی خوب اومدم..
یک ساعت بعد: ا/ت: اینجا کجاست که دیگه منو اوردیییی.. هوففف، مراسم بزرگی بود....
هانی: اوه ا/ت نگاه اون پسره بکن، رو اون کراش زدم...
ا/ت: با حرف هانی نگاهی به پسره کردم................
۱۲۱.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.