عشق ناگهانی p:2
جونگکوک: جدی میگی؟
ا/ت: اره دیگه (کیوت)
تهیونگ: کی فکرشو میکرد ا/ت از کوک خوشش بیاد(خنده)
جونگکوک: مگه چمه ؟ (کیوت)
ا/ت: اینا رو ولش ببین جونگکوک بخوای اذیتم کنی باید از زندگی خدافظی کنی
جونگکوک: چشم حتما ولی فک نکنم از پس من بر بیای
تهیونگ: اتفاقا خوب میتونه دستاش خیلی قوین
ا/ت: اثرات بسکتباله دیگه
جونگکوک: خب گشنمه من
ا/ت: منم
تهیونگ: ا/ت جون من پاشو به چیزی درست کن
(آجوما مرخصی گرفته)
ا/ت: باشه الان میرم
پرش به بعد از شام
تهیونگ: کوک بیا گیم بزنیم
کوک: با کمال میل
بعد از نیم ساعت :
ا/ت : ایششش بشه دیگه حوصلم سر رفت ( میره بغل تهیونگ)
تهیونگ: اوک بیا بغل داداشی
ا/ت: داداش مامان بابا کی میان؟
تهیونگ: نمیدونم (ناراحت)
ا/ت: هر چی زنگ میزنم مامان خاموشه نگرانشم (بغض)
تهیونگ: ببینمت کوچولو ، نگران نباش هیچ اتفاقی نمیوفته
ا/ت: ولی خیلی میترسم . میدونی میترسم همه تون رو از دست بدم مامان و بابا و تو و حتی کوک ، من احتیاج به مامان دارم که یه بار دیگه بغلم کنه (گریه)
تهیونگ: ا/ت تو که قوی بودی تو همیشه منو دل داری میدادی ، به خودت نگاه کن
کوک: من میرم بخوابم
تهیونگ: وایسا کارت دارم
ا/ت: بهم قول میدی که مامان برمیگرده (گریه)
تهیونگ: قول میدم بچه برو بخواب
ا/ت: اوک شب بخیر داداش شب بخیر کوک
تهیونگ و کوک: شب بخیر
کوک : جانم کارم داشتی ؟
تهیونگ: واقعا خبری از مامان وبابام نیست(جدی)
کوک: یعنی چی ؟
تهیونگ: نمیدونم
کوک : زنگی پیامی ؟
تهیونگ: نه هر چی زنگ میزنم جواب نمیدن واقعا نگرانم
تهیونگ: میخوام یه کاریبرام کنی
کوک: تو جون بخوا
تهیونگ: من فردا میرم پیش مامان و بابام ببینم کجان ازت میخوام مراقب ا/ت باشی
کوک: روی چشم
تهیونگ: اون الان دوست دختره پس مراقبش باش
ا/ت: اره دیگه (کیوت)
تهیونگ: کی فکرشو میکرد ا/ت از کوک خوشش بیاد(خنده)
جونگکوک: مگه چمه ؟ (کیوت)
ا/ت: اینا رو ولش ببین جونگکوک بخوای اذیتم کنی باید از زندگی خدافظی کنی
جونگکوک: چشم حتما ولی فک نکنم از پس من بر بیای
تهیونگ: اتفاقا خوب میتونه دستاش خیلی قوین
ا/ت: اثرات بسکتباله دیگه
جونگکوک: خب گشنمه من
ا/ت: منم
تهیونگ: ا/ت جون من پاشو به چیزی درست کن
(آجوما مرخصی گرفته)
ا/ت: باشه الان میرم
پرش به بعد از شام
تهیونگ: کوک بیا گیم بزنیم
کوک: با کمال میل
بعد از نیم ساعت :
ا/ت : ایششش بشه دیگه حوصلم سر رفت ( میره بغل تهیونگ)
تهیونگ: اوک بیا بغل داداشی
ا/ت: داداش مامان بابا کی میان؟
تهیونگ: نمیدونم (ناراحت)
ا/ت: هر چی زنگ میزنم مامان خاموشه نگرانشم (بغض)
تهیونگ: ببینمت کوچولو ، نگران نباش هیچ اتفاقی نمیوفته
ا/ت: ولی خیلی میترسم . میدونی میترسم همه تون رو از دست بدم مامان و بابا و تو و حتی کوک ، من احتیاج به مامان دارم که یه بار دیگه بغلم کنه (گریه)
تهیونگ: ا/ت تو که قوی بودی تو همیشه منو دل داری میدادی ، به خودت نگاه کن
کوک: من میرم بخوابم
تهیونگ: وایسا کارت دارم
ا/ت: بهم قول میدی که مامان برمیگرده (گریه)
تهیونگ: قول میدم بچه برو بخواب
ا/ت: اوک شب بخیر داداش شب بخیر کوک
تهیونگ و کوک: شب بخیر
کوک : جانم کارم داشتی ؟
تهیونگ: واقعا خبری از مامان وبابام نیست(جدی)
کوک: یعنی چی ؟
تهیونگ: نمیدونم
کوک : زنگی پیامی ؟
تهیونگ: نه هر چی زنگ میزنم جواب نمیدن واقعا نگرانم
تهیونگ: میخوام یه کاریبرام کنی
کوک: تو جون بخوا
تهیونگ: من فردا میرم پیش مامان و بابام ببینم کجان ازت میخوام مراقب ا/ت باشی
کوک: روی چشم
تهیونگ: اون الان دوست دختره پس مراقبش باش
۳۱.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.