چند پارتی جونگ کوک( روز فن ساین) پارت ۳
... وقتی بالا رفتی بی تی اس رو صندلی هاشون نبودن....تعجب کردی....صدای در پشت سرت اومد و سریع برگشتی و با قیافه ی جونگ کوک توی چهار چوب در مواجه شدی ....اونم با دیدن تو تعجب کرده بود...... پشت سرش هم انگار بقیه ی اعضا بودن.....چشمات با دیدنشون تو این فاصله ی نزدیک برق زد....انگار قلبت به کار افتاده بود و تند تند میزد......الان بعد این همه سال بی تی اس جلوی چشمات بود! تو فاصله ی یک قدمیت! اشک چشمات سرازیر شد....خواستی چیزی بگی ک متوجه دوربین های پشت سر جونگ کوک شدی.....لامپ قرمزش هم روشن و روی تو زوم بود.....( جونگ کوک ) ببخشید! شما اینجا چیکار میکنین؟ باید اون پایین باشین! / گوشت با دیدن اون دوربین کر شده بود........حرفای رئیس تو گوشت پیچید( اگه رفتی نمیری چیزی بهشون بدی! امضاء نمیگیری! از دور فقط نگاه کن و برگرد! اجازه نمیدی ببیننت! و یا اینکه باهاشون حرف بزنی! جلوی دوربین ها نمیری! حرفی نمیزنی ک دوربین ها صداتو بگیرن! ) انگار همه ی اون قانون ها رو توی همین یه لحظه شکسته بودی!....چشمات پر اشک تر از قبل شد و قطره های اشکت چکید ( تهیونگ ) اون دیگ کیه؟ / ( جیمین ) ببینم تو چرا داری گریه میکنی؟ /جونگ کوک درحالی ک دستشو جلوی صورتت تکون میداد گفت ( جونگ کوک ) ببخشید هواستون هست؟ / به جونگ کوک نگاهی کردی ک اون دستشو نزدیک کرد ک اشکاتو پاک کنه عقب رفتی و نزاشتی....سریع بدون کلامی پله ها رو دوتا دوتا طی کردی و از میون اون همه جمعیت ک در حال تماشای تو بودن گذشتی .... در حالی ک همه داشتن نگاهت میکردن..... بیرون رفتی و سریع خودتو از اونجا دور کردی......چند تا خیابون فاصله گرفتی ........ روی نیمکت کنار جاده نشستی و شروع کردی به گریه کردن ..... ( ا/ت ) من چطور تونستم چطور اینجوری شد؟....یعنی لو رفتم؟ یعنی منو از کمپانی اخراج میکنن؟ هق هق نباید میومدم ببینمشون نباید اینکار رو میکردم! / انگار آسمون هم با تو پیش میرفت! قطره های بارون شروع به ریختن کرد........ ولی تو اونقدر از چند دقیقه پیش ناراحت بودی ک بارون اهمیتی برات نداشت......دیگه بارون به قدری شده بود ک فک کنی زیر دوش حموم ایستادی......
۵۴.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۰