𝒑𝒂𝒓𝒕26
𝒑𝒂𝒓𝒕26
دستمو رو بدن عضلانیش گذاشت و به عقب فرستادمش ...
لعنتی من چه مرگم شده بود ...
این دل و جرئت از کجا اومده بود ....
خودش وضعش از من بدتر بود ....
با تعجب رفت و سر میز نشست ..
یکم بعد با دوتا بشقاب جلو رفتم و وسایل صبحونه رو چیدم ...
((تهیونگ))
چرا خم میشد ؟
از عمد خم میشدد؟؟
لعنتی داری چیکار میکنی ؟
اومد و درست رو به روم نشست ....
+چیزی میخوای ؟
ته: نه
+پس بخور
((ا/ت))
سر تکون داد اما حمچنان بهم خیره بود
+منو نه (خندیدم) صبحونتو بخور
شروع کرد ...
چند لقمه بیشتر نخورد که چنگالشو رو میز کوبید
ته: نکن
+ترسیدممم .. چیشد ؟
ته: ا/ت نکن ... هدفت چیه ؟!
+چه هدفی ؟
ته: خودتو نزن به اون راه ....
+باشه دوست دارم
سکوت کرد
+اره دوست دارم
ته: منو...
+دوست دارم مثل برادرم
دقیقه ها زمان برد تا این جملمو هضم کنه
((تهیونگ))
منو مسخره کرده ؟؟
سرمو کج کردم ...
+چیه ! تو این حسو نداری ؟ دوسم نداری ؟
میخواد اذیتم کنه ....
دیشب بهش گفتم میبوسمش و این حالا داره از حس خواهر و برادری حرف میزنه ؟؟
ته: اها .. باشه ..
مطمئنم تعجب کرد ...
باهات به روش خودت بازی میکنم خانم کوچولو .....
از سر میز بلند شد
ته: کجا؟!
+میرم خرید
ته: اول اینارو جمع کن
+ هع ..
کنایه وار خندید و دور شد ...
ضد حال خوردی ا/ت شی ...
پیروزمندانه لبخند زدمو میزو جمع کردم ....
یکم بعد دوباره از اتاق بیرون اومد ...
موهاشو بالای سرش بسته بود ...
سمت در رفت و بدون هیچ حرفی میخواست بره
ته: هی هی هی کجاا
+ همین چند دقیقه پیش گفتم که :|
ته: اوکی ماشین هست
+واوووو میخوای برسونیم ؟!
بلد بود چجوری کار خودشو پیش بگیره ...
ته: اهوم :)) .. یه قراری دارم سر راه میزارمت مرکز خرید
+امروز تعطیله که چه قراری ؟
ته: کاری نیست مادمازل .. بجنب الان دیرم میشه
+لباست ... با این لباس ؟!
ته: اینجا کره ست ایرادی داره ؟... از نظر تو :))
+نه :))
ته: پس بریم :))
دستمو رو بدن عضلانیش گذاشت و به عقب فرستادمش ...
لعنتی من چه مرگم شده بود ...
این دل و جرئت از کجا اومده بود ....
خودش وضعش از من بدتر بود ....
با تعجب رفت و سر میز نشست ..
یکم بعد با دوتا بشقاب جلو رفتم و وسایل صبحونه رو چیدم ...
((تهیونگ))
چرا خم میشد ؟
از عمد خم میشدد؟؟
لعنتی داری چیکار میکنی ؟
اومد و درست رو به روم نشست ....
+چیزی میخوای ؟
ته: نه
+پس بخور
((ا/ت))
سر تکون داد اما حمچنان بهم خیره بود
+منو نه (خندیدم) صبحونتو بخور
شروع کرد ...
چند لقمه بیشتر نخورد که چنگالشو رو میز کوبید
ته: نکن
+ترسیدممم .. چیشد ؟
ته: ا/ت نکن ... هدفت چیه ؟!
+چه هدفی ؟
ته: خودتو نزن به اون راه ....
+باشه دوست دارم
سکوت کرد
+اره دوست دارم
ته: منو...
+دوست دارم مثل برادرم
دقیقه ها زمان برد تا این جملمو هضم کنه
((تهیونگ))
منو مسخره کرده ؟؟
سرمو کج کردم ...
+چیه ! تو این حسو نداری ؟ دوسم نداری ؟
میخواد اذیتم کنه ....
دیشب بهش گفتم میبوسمش و این حالا داره از حس خواهر و برادری حرف میزنه ؟؟
ته: اها .. باشه ..
مطمئنم تعجب کرد ...
باهات به روش خودت بازی میکنم خانم کوچولو .....
از سر میز بلند شد
ته: کجا؟!
+میرم خرید
ته: اول اینارو جمع کن
+ هع ..
کنایه وار خندید و دور شد ...
ضد حال خوردی ا/ت شی ...
پیروزمندانه لبخند زدمو میزو جمع کردم ....
یکم بعد دوباره از اتاق بیرون اومد ...
موهاشو بالای سرش بسته بود ...
سمت در رفت و بدون هیچ حرفی میخواست بره
ته: هی هی هی کجاا
+ همین چند دقیقه پیش گفتم که :|
ته: اوکی ماشین هست
+واوووو میخوای برسونیم ؟!
بلد بود چجوری کار خودشو پیش بگیره ...
ته: اهوم :)) .. یه قراری دارم سر راه میزارمت مرکز خرید
+امروز تعطیله که چه قراری ؟
ته: کاری نیست مادمازل .. بجنب الان دیرم میشه
+لباست ... با این لباس ؟!
ته: اینجا کره ست ایرادی داره ؟... از نظر تو :))
+نه :))
ته: پس بریم :))
۳.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.