فیک(??Why you)پارت(79)
بعداز چند ثانیه ا/ت و جونگ کوک از هم جدا شدن ،همچنان ا/ت به جونگ کوک زول زده بود،جونگ کوک هم دست کمی از ا/ت نداشت با این تفاوت که....سیوُل رو میدید نه ا/ت رو:)*
جونگ کوک:عوض نشدی
ا/ت:.......
جونگ کوک:نمیخوای چیزی بگی؟؟
ا/ت:اگه بگمم یادت نمیمونه
جونگ کوک:چرا نباید یادم بمونه؟؟
ا/ت:چون مستی
جونگ کوک:ولی مستی باعث نمیشه که چیزی یادم بره،بیشتر باعث میشه یادم بیاد
ا/ت:.......
جونگ کوک:.......(نگاه)*
ا/ت:......من....
افتادن جونگ کوک روی ا/ت*
ا/ت:یا.....ل...لح شدم!وزن گوریلو داره×~×
جونگ کوک:خواب*
ا/ت:هوی
جونگ کوک:خروپف*
ا/ت:زور زدن برای خلاص شدن *
ا/ت:آه....خدا....الان وقت خوابیدن بود؟؟؟الان باید چطوری برم؟؟از اون مهمتر دل و رودم داره پرس میشه!
جونگ کوک:خروپف*
ا/ت:-_-'
ا/ت:اینجور که معلومه تا صبح اینجا موندگارم....
پس زور الکی نزنم.
ا/ت:هوففف.
ا/ت سرش رو کمی به سمت چپ خم کرد،با صورت جونگ کوک که کمی از موهاشو روی صورتش پخش بود و حالت کیوتی لپاش باد کرده بود و لباش غنچه ای شده بود مواجه شد*
ا/ت:......هنوز حرفمو کامل نکردم ...الان کامل میکنم......دوست دارم،شاید قبول نکنی این حسمو ولی من دوست دارم نمیدونم چطور شد یا چجوری،یه دفعه ای اومدمو دیدم.....یه حسی بهت دارم
جونگ کوک:خواب*
ا/ت:الان چیکار کنم کوک؟
ا/ت:لبخند*
ا/ت:شاید یه روزی توام منو دیدی.........مستر جئون
.......
.......
.......
صبح روز بعد*
جونگ کوک ویو*
سرم کمی درد میکرد....احساس میکردم یه چیز خیلی نرمی زیرمه چشمامو کم کم باز کردم و با صحنه ای که جلوم دیدم کمی هنگ کردم*
جونگ کوک:نگاه*
ا/ت:خواب*
ا/ت با احساس اینکه سیک شده آروم چشماشو باز کرد و جونگ کوک که حالا بیدار شده بود و روبه روش خم شده بود رو دید*
جونگ کوک:میدونستی خیلی رو مخمی ؟
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک:اینجا چه غلطی میکنی؟؟.پوکر*
ا/ت:م..من چیزه
جونگ کوک:چی؟
ا/ت:میشه از روم بری کنار؟؟؟
جونگ کوک:برای چی اومدی تو اتاقم ؟؟؟
ا/ت:کوک
جونگ کوک:کوک؟
ا/ت:من یه چیزی نیاز .....نیاز داشتم اومدم ببینم تو داری یا نه...
جونگ کوک:نگاه*
جونگ کوک:چی بود؟
ا/ت: هان؟
جونگ کوک:چیزی که نیاز داشتی....چی بود؟؟
ا/ت:آهان...خوب....من .
فکر کن فکر کن*
ا/ت:من
جونگ کوک:؟
....
ا/ت چشماش رو بست،از چیزی که میخواست بگه صدرصد پشیمون می شد ولی چاره ای نداشت*
ا/ت:لباس زیر نیاز داشتم!
جونگ کوک:°-°
ا/ت:•_•
جونگ کوک:مگه من لباس زیر زنونه استفاده میکنم که بخوام داشته باشم نادون؟؟
ا/ت:بالاخره تو یه جاهایی صدرصد استفاده کردی که منم فکر کردم شاید داشته باشی ،خوب حالا که نداری منم میرم یه فکری کنم اوکی حالا از روی من بلند شو
ا/ت جونگ کوک رو تکون داد و از روی تخت بلند شد و با کتابی که پشتش جاساز کرده بود نزدیک در شد*
جونگ کوک:سایزت
ا/ت:وایساد*
ا/ت برگشت*
ا/ت:ها؟
جونگ کوک:کری؟؟مگه نمیگی نیاز داری؟؟بگو برات جورش میکنم....
ویو اتاق ا/ت*
خوب خوب اینم از این پارت:)💜
جونگ کوک:عوض نشدی
ا/ت:.......
جونگ کوک:نمیخوای چیزی بگی؟؟
ا/ت:اگه بگمم یادت نمیمونه
جونگ کوک:چرا نباید یادم بمونه؟؟
ا/ت:چون مستی
جونگ کوک:ولی مستی باعث نمیشه که چیزی یادم بره،بیشتر باعث میشه یادم بیاد
ا/ت:.......
جونگ کوک:.......(نگاه)*
ا/ت:......من....
افتادن جونگ کوک روی ا/ت*
ا/ت:یا.....ل...لح شدم!وزن گوریلو داره×~×
جونگ کوک:خواب*
ا/ت:هوی
جونگ کوک:خروپف*
ا/ت:زور زدن برای خلاص شدن *
ا/ت:آه....خدا....الان وقت خوابیدن بود؟؟؟الان باید چطوری برم؟؟از اون مهمتر دل و رودم داره پرس میشه!
جونگ کوک:خروپف*
ا/ت:-_-'
ا/ت:اینجور که معلومه تا صبح اینجا موندگارم....
پس زور الکی نزنم.
ا/ت:هوففف.
ا/ت سرش رو کمی به سمت چپ خم کرد،با صورت جونگ کوک که کمی از موهاشو روی صورتش پخش بود و حالت کیوتی لپاش باد کرده بود و لباش غنچه ای شده بود مواجه شد*
ا/ت:......هنوز حرفمو کامل نکردم ...الان کامل میکنم......دوست دارم،شاید قبول نکنی این حسمو ولی من دوست دارم نمیدونم چطور شد یا چجوری،یه دفعه ای اومدمو دیدم.....یه حسی بهت دارم
جونگ کوک:خواب*
ا/ت:الان چیکار کنم کوک؟
ا/ت:لبخند*
ا/ت:شاید یه روزی توام منو دیدی.........مستر جئون
.......
.......
.......
صبح روز بعد*
جونگ کوک ویو*
سرم کمی درد میکرد....احساس میکردم یه چیز خیلی نرمی زیرمه چشمامو کم کم باز کردم و با صحنه ای که جلوم دیدم کمی هنگ کردم*
جونگ کوک:نگاه*
ا/ت:خواب*
ا/ت با احساس اینکه سیک شده آروم چشماشو باز کرد و جونگ کوک که حالا بیدار شده بود و روبه روش خم شده بود رو دید*
جونگ کوک:میدونستی خیلی رو مخمی ؟
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک:اینجا چه غلطی میکنی؟؟.پوکر*
ا/ت:م..من چیزه
جونگ کوک:چی؟
ا/ت:میشه از روم بری کنار؟؟؟
جونگ کوک:برای چی اومدی تو اتاقم ؟؟؟
ا/ت:کوک
جونگ کوک:کوک؟
ا/ت:من یه چیزی نیاز .....نیاز داشتم اومدم ببینم تو داری یا نه...
جونگ کوک:نگاه*
جونگ کوک:چی بود؟
ا/ت: هان؟
جونگ کوک:چیزی که نیاز داشتی....چی بود؟؟
ا/ت:آهان...خوب....من .
فکر کن فکر کن*
ا/ت:من
جونگ کوک:؟
....
ا/ت چشماش رو بست،از چیزی که میخواست بگه صدرصد پشیمون می شد ولی چاره ای نداشت*
ا/ت:لباس زیر نیاز داشتم!
جونگ کوک:°-°
ا/ت:•_•
جونگ کوک:مگه من لباس زیر زنونه استفاده میکنم که بخوام داشته باشم نادون؟؟
ا/ت:بالاخره تو یه جاهایی صدرصد استفاده کردی که منم فکر کردم شاید داشته باشی ،خوب حالا که نداری منم میرم یه فکری کنم اوکی حالا از روی من بلند شو
ا/ت جونگ کوک رو تکون داد و از روی تخت بلند شد و با کتابی که پشتش جاساز کرده بود نزدیک در شد*
جونگ کوک:سایزت
ا/ت:وایساد*
ا/ت برگشت*
ا/ت:ها؟
جونگ کوک:کری؟؟مگه نمیگی نیاز داری؟؟بگو برات جورش میکنم....
ویو اتاق ا/ت*
خوب خوب اینم از این پارت:)💜
۲۹.۳k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.