رویای حقیقی پارت ۶
اون کلمه از هر کلمه ای برام دردناک تر بود
کلمه ی Asesinato intencional . به زبان اسپانیایی به معنی قتل از عمد بود . اما چرا باید همچین برگه ای رو بیارن تو شرکت کوک و بدن دست ته.
جرعت ورق زدن برگه ها رو نداشتم همین جور مدت ها خشکم زده بود و فکرایی دور سرم میپیچید که اصلا متوجه نشدم چجوری زمان گذشت.
یهو با صدای در به خودم اومدم
جوی :(یکی از کارکنان که از همه پرزور تر و قلدر تر بود) اهای ته . اووووو (به ات نگاه می کنه) شما کی باشین؟
ات : اممم..خ..خواهر ته
جوی : عجب خواهر خوشگلی داره ته که من نم دونستم..
ببینم چند سالته
ات : ه..هیفده
جوی : بیا اینجا ببینم
ات : ن..نه نم..نمیام
جوی : (دست ات رو محکم میگیره میکشه)
ات : ایییییییی ولم کن(گریه)
(همین طور که می کشید ات جیغ می زد و گریه می کرد )
(اتاق کوک )
کوک : خب پس جلسه رو می زاریم برای دو روز دیگه
(جیییییییییغ)
صدای چی بود ؟
چرا از تو اتاق اقای ته میاد
(کوک بدو بدو میره سمت اتاق ته و درو باز می کنه)
کوک : اتتتت
تو..تو اینجا چی کار می کنی جوی(باداد)
جوی : امم..قربان..من اومدم...
کوک : چه کاری داری یا اون(بازم با داد😂)
جوی : عههه...هیچی فقط ....
کوک : برو بیرون از اتاق . سریععععع(فریاااااد😂)
(رفت بیرون)
کوک : ات..ات...حالت خوبه؟ چیزیت نشد؟
ات : نه خ..خوبم(اروم و با گریه)
کوک : از این بعد وقتی ته میره بیرون میای تو اتاق خودم باشه ؟
ات : با..باشه
ویو راوی :)
وقتی ته اومد کوک ماجرارو بهش گفت و ته هم رفت و کلی با جوی دعوا کرد و خلاصه یک روز دیگه هم گذشت و ته و ات باهم برگشتن خونه به امید فردایی خوب :)
......
کلمه ی Asesinato intencional . به زبان اسپانیایی به معنی قتل از عمد بود . اما چرا باید همچین برگه ای رو بیارن تو شرکت کوک و بدن دست ته.
جرعت ورق زدن برگه ها رو نداشتم همین جور مدت ها خشکم زده بود و فکرایی دور سرم میپیچید که اصلا متوجه نشدم چجوری زمان گذشت.
یهو با صدای در به خودم اومدم
جوی :(یکی از کارکنان که از همه پرزور تر و قلدر تر بود) اهای ته . اووووو (به ات نگاه می کنه) شما کی باشین؟
ات : اممم..خ..خواهر ته
جوی : عجب خواهر خوشگلی داره ته که من نم دونستم..
ببینم چند سالته
ات : ه..هیفده
جوی : بیا اینجا ببینم
ات : ن..نه نم..نمیام
جوی : (دست ات رو محکم میگیره میکشه)
ات : ایییییییی ولم کن(گریه)
(همین طور که می کشید ات جیغ می زد و گریه می کرد )
(اتاق کوک )
کوک : خب پس جلسه رو می زاریم برای دو روز دیگه
(جیییییییییغ)
صدای چی بود ؟
چرا از تو اتاق اقای ته میاد
(کوک بدو بدو میره سمت اتاق ته و درو باز می کنه)
کوک : اتتتت
تو..تو اینجا چی کار می کنی جوی(باداد)
جوی : امم..قربان..من اومدم...
کوک : چه کاری داری یا اون(بازم با داد😂)
جوی : عههه...هیچی فقط ....
کوک : برو بیرون از اتاق . سریععععع(فریاااااد😂)
(رفت بیرون)
کوک : ات..ات...حالت خوبه؟ چیزیت نشد؟
ات : نه خ..خوبم(اروم و با گریه)
کوک : از این بعد وقتی ته میره بیرون میای تو اتاق خودم باشه ؟
ات : با..باشه
ویو راوی :)
وقتی ته اومد کوک ماجرارو بهش گفت و ته هم رفت و کلی با جوی دعوا کرد و خلاصه یک روز دیگه هم گذشت و ته و ات باهم برگشتن خونه به امید فردایی خوب :)
......
۷.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.