ندگی سخت پارت 3
بعد از شنیدن این حرف تند رفتم پیش شوگا
دیدم با جیهوپ ( چون از بچگی باهم بودیم باهم راحتیم)
+یونگی(با عجله)
ویو یونگی
بعد از زنگ تفریح رفتم رفتم با جیهوپ و جیهوپ هر چی در مورد اون سه نفر برام گفت( حرف های دوستای الینا)
×یعنی..!
÷چی؟
×من باید با الینا صحبت کنم اون با الینا نشسته
÷خب یعنی اینقدر نگرانشی
+یونگی....
بر گشتم
×الینا خوبی چیزیت که نشد !
الینا به هوپ+به ÷ سلام
÷✋
+باید باهات حرف بزنم
÷چرا ترسیدی
×نکنه تو هم فهمیدی ؟!
+اره (نفس زنان)
÷وای
×بیا پیشم
+.... ه ....من . ..ه میترسم ...خیلی بد شنیدم(ه یعنی نفس از ترس)
×باشه باشه اروم باش
بغلش کردم که سفت بغلم کرد
÷نترس یه کاری می کنیم
÷میگم چرا اینقدر ترسیده
×..
×به +نکنه س شنیدی در بارش!؟
+اااره( با لرز)
× بیا بریم بشینیم توضیح میدم
ویو من
رفتم پیشش نشستم و سرمو پایین گرفتم و موهامو باز کردمو و رو صورتم ریختم .من وست نیمکت نشسته بودم
ویو یونگی
×ببین پدرمونو وقتی گرفتن مادرمونو کر..دن و اینم جلو چشش بود و خیلی کوچیک بود و خیلی ترس خورده ازش
÷.. اها
ویو جیهوپ
دستمو روی ران الینا گذاشتمو گفتم
÷نگران...(نذاشت حرفم تموم بشه که لرزید و حالت ترس رفت تو بغل شوگا
÷وایستا من کاریت ندارم
+الان به جاهای خصوصم دست نزنییید ... من الان تو خوفم(با لرز)
÷ باش عزیزم فقط میخواستم بگم که نگران نباش جورش میکنیم
به شوگا نگاه کردم که تایید کنه و اونم گف
×نگران نباش پیشی ی من ما یه کاری میکنیم
دیدم با جیهوپ ( چون از بچگی باهم بودیم باهم راحتیم)
+یونگی(با عجله)
ویو یونگی
بعد از زنگ تفریح رفتم رفتم با جیهوپ و جیهوپ هر چی در مورد اون سه نفر برام گفت( حرف های دوستای الینا)
×یعنی..!
÷چی؟
×من باید با الینا صحبت کنم اون با الینا نشسته
÷خب یعنی اینقدر نگرانشی
+یونگی....
بر گشتم
×الینا خوبی چیزیت که نشد !
الینا به هوپ+به ÷ سلام
÷✋
+باید باهات حرف بزنم
÷چرا ترسیدی
×نکنه تو هم فهمیدی ؟!
+اره (نفس زنان)
÷وای
×بیا پیشم
+.... ه ....من . ..ه میترسم ...خیلی بد شنیدم(ه یعنی نفس از ترس)
×باشه باشه اروم باش
بغلش کردم که سفت بغلم کرد
÷نترس یه کاری می کنیم
÷میگم چرا اینقدر ترسیده
×..
×به +نکنه س شنیدی در بارش!؟
+اااره( با لرز)
× بیا بریم بشینیم توضیح میدم
ویو من
رفتم پیشش نشستم و سرمو پایین گرفتم و موهامو باز کردمو و رو صورتم ریختم .من وست نیمکت نشسته بودم
ویو یونگی
×ببین پدرمونو وقتی گرفتن مادرمونو کر..دن و اینم جلو چشش بود و خیلی کوچیک بود و خیلی ترس خورده ازش
÷.. اها
ویو جیهوپ
دستمو روی ران الینا گذاشتمو گفتم
÷نگران...(نذاشت حرفم تموم بشه که لرزید و حالت ترس رفت تو بغل شوگا
÷وایستا من کاریت ندارم
+الان به جاهای خصوصم دست نزنییید ... من الان تو خوفم(با لرز)
÷ باش عزیزم فقط میخواستم بگم که نگران نباش جورش میکنیم
به شوگا نگاه کردم که تایید کنه و اونم گف
×نگران نباش پیشی ی من ما یه کاری میکنیم
۲.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.