پارت۲۵
-کورش خواهش میکنم
-نه رها همین که گفتم
-من خوابم میاد میشه بزی بیرون؟
-نه
دراز کشیدم که کورش منو کشید سمت خودش و تو بغلش لم دادم به آنی خوابم برد
بلند شدم دیدم کورش نیست رفتم بيرون که دیدم با لباسای عرب که فک کنم اسمش دشداشه هست داره تلفنی با یکی عربی صحبت میکنه منو که دبد تلفنشو قط کرد و گفت
-خوب خوابیدی؟
-اره کی میرسیم؟
-یه دو ساعت دیگه میرسیم دبی
-اها
یهو یکی از آدماش اومدو گفت
-قربان محموله امادس بفرستیم بره المان؟
-اره بفرستید
-ببخشید ایشون کی هستن
-برو سر کارت
-ببخشید قربان
-نه رها همین که گفتم
-من خوابم میاد میشه بزی بیرون؟
-نه
دراز کشیدم که کورش منو کشید سمت خودش و تو بغلش لم دادم به آنی خوابم برد
بلند شدم دیدم کورش نیست رفتم بيرون که دیدم با لباسای عرب که فک کنم اسمش دشداشه هست داره تلفنی با یکی عربی صحبت میکنه منو که دبد تلفنشو قط کرد و گفت
-خوب خوابیدی؟
-اره کی میرسیم؟
-یه دو ساعت دیگه میرسیم دبی
-اها
یهو یکی از آدماش اومدو گفت
-قربان محموله امادس بفرستیم بره المان؟
-اره بفرستید
-ببخشید ایشون کی هستن
-برو سر کارت
-ببخشید قربان
۱.۹k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.