وقتی استاد بود...🤤
وقتی استاد بود...🤤
فیک شوگا🖤
پارت1
________________
『ات』
【علامت شوگا + علامت ات _】
+ ات با من بحث نکن همین که من میگم میخواستی بخونی من نمیتونم چون تو زنمی پارتی بازی کنم جواب سوالارو بدم بهت.
_ نده بابا خسیس خان
+هوفففف ات از دست تو
_همین که هست
کوچه پشتی دانشگاه نگه داشت.
+برو پایین منم میام
رفتم پایین چن قدمی رفتم که بلند صدام زد دستش از پنجره ماشین بیرون بود که اشاره کرد برم سمتش .
رفتم . یه کاغذ که ربان قرمز دورش بود داد دستم و گفت
+بیا جواب سوالا اما فق اینبار ات... الانم بازش نکن سر امتحان بازش کن.
جونم بگه براتون مث یه بنده خدایی که بهش گفتن یه قنادی رو زدن به نامت ذوق کردم.
خم شدم سمتش و لباشو بوسیدم.
+ باشه بابا برو حالا مین ات
مثل جت از اونجا دور شدمو به سمت دانشگاه دویدم.
از دور کیکا رو دیدم که برام دست تکون میداد رفتم سمتش بعد از یه ترم اومده بود بغلش کردم که گفت
〔علامت کیکا×〕
× دلم برات تنگ شده بود🫰🏻
_منم همینطور🥹🤍
از بغل هم اومدیم بیرون و رفتیم سمت کلاس .
منو کیکا این زنگ باهم کلاس نداشتیم.
این زنگ امتحان داشتم.
『سر زنگ امتحان』
یونگی داشت برگه هارو پخش میکرد به من که رسید نیم نگاهی کرد و گذشت .
وقتی کل برگه هارو داد گفت
+خب از الان تا ¹:³⁰ دیگه وقت دارین.
شروع کنید.
یکی از دانشجوهای خود شیرین گفت:
دانشجو: استاد مین ات همسرتونن
+ فضول و بردن زیر زمین پله نداش خورد زمین
با این حرفش همه سرشون رو تا ته کردن تو برگه منم کاغذی که شوگا بهم داده بود رو در آوردم و باز کردم .
با چیزی که دیدم دهنم اندازه غار حرا باز شد.
سرمو از برگه آوردم بالا و بهش نگاه کردم شوگا وقتی منو دید خنده اش گرفت سرشو انداخت رو برگه های میزش و ریز ریز خندید. منم که از حرص روبه انفجار بودم.
کاغذ و نگاه کردم و شروع کردم به خوندن .
¹- میخوای بکشیم مگه نه؟
²- گفتم که اینکارو نمیکنم اینو خودتم خوب میدونی حرفمو عوض نمیکنم.
³- بخاطر اینکارت 2 نمره کم میکنم ازت.
⁴- امتحان خیلی آسونه همه رو باهات کار کردم آماده ایی.
⁵- موفق باشی پیشی وحشی😂
کاغذ انداختم رو میز فک کرده من کم میارم نمیدونه اضافه هم میارم .
فیک شوگا🖤
پارت1
________________
『ات』
【علامت شوگا + علامت ات _】
+ ات با من بحث نکن همین که من میگم میخواستی بخونی من نمیتونم چون تو زنمی پارتی بازی کنم جواب سوالارو بدم بهت.
_ نده بابا خسیس خان
+هوفففف ات از دست تو
_همین که هست
کوچه پشتی دانشگاه نگه داشت.
+برو پایین منم میام
رفتم پایین چن قدمی رفتم که بلند صدام زد دستش از پنجره ماشین بیرون بود که اشاره کرد برم سمتش .
رفتم . یه کاغذ که ربان قرمز دورش بود داد دستم و گفت
+بیا جواب سوالا اما فق اینبار ات... الانم بازش نکن سر امتحان بازش کن.
جونم بگه براتون مث یه بنده خدایی که بهش گفتن یه قنادی رو زدن به نامت ذوق کردم.
خم شدم سمتش و لباشو بوسیدم.
+ باشه بابا برو حالا مین ات
مثل جت از اونجا دور شدمو به سمت دانشگاه دویدم.
از دور کیکا رو دیدم که برام دست تکون میداد رفتم سمتش بعد از یه ترم اومده بود بغلش کردم که گفت
〔علامت کیکا×〕
× دلم برات تنگ شده بود🫰🏻
_منم همینطور🥹🤍
از بغل هم اومدیم بیرون و رفتیم سمت کلاس .
منو کیکا این زنگ باهم کلاس نداشتیم.
این زنگ امتحان داشتم.
『سر زنگ امتحان』
یونگی داشت برگه هارو پخش میکرد به من که رسید نیم نگاهی کرد و گذشت .
وقتی کل برگه هارو داد گفت
+خب از الان تا ¹:³⁰ دیگه وقت دارین.
شروع کنید.
یکی از دانشجوهای خود شیرین گفت:
دانشجو: استاد مین ات همسرتونن
+ فضول و بردن زیر زمین پله نداش خورد زمین
با این حرفش همه سرشون رو تا ته کردن تو برگه منم کاغذی که شوگا بهم داده بود رو در آوردم و باز کردم .
با چیزی که دیدم دهنم اندازه غار حرا باز شد.
سرمو از برگه آوردم بالا و بهش نگاه کردم شوگا وقتی منو دید خنده اش گرفت سرشو انداخت رو برگه های میزش و ریز ریز خندید. منم که از حرص روبه انفجار بودم.
کاغذ و نگاه کردم و شروع کردم به خوندن .
¹- میخوای بکشیم مگه نه؟
²- گفتم که اینکارو نمیکنم اینو خودتم خوب میدونی حرفمو عوض نمیکنم.
³- بخاطر اینکارت 2 نمره کم میکنم ازت.
⁴- امتحان خیلی آسونه همه رو باهات کار کردم آماده ایی.
⁵- موفق باشی پیشی وحشی😂
کاغذ انداختم رو میز فک کرده من کم میارم نمیدونه اضافه هم میارم .
۱۰.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.