تو پیشم بمون پارت ۱
#jisoo
امروز باید میرفتم همون مدرسه ای که همه پول دارا اونجا هستن
چون باید لباس های که تحویل داده بودن رو میدادم
سوار دوچرخم شدم و رفتم به طرف مدرسه
دوچرخه رو گذاشتم توی مدرسه داشتم میرفتم دیدم همه جمع شدن اونجا رفتم از نزدیک دیدم یه پسر میخواست خودشو بندازه پایین
به سرعت نور رفتم بالا
اخرین لحظه از یقه پسره گرفتم
اونو بردن توی کلاسش و بعد لباس هارو بهشون تحویل دادمو برگشتم
رفتم خونه دیدم یه مردی خونمونه
مامان جیسو:دخترم بیا ببین کی اومده
سلام مامان این اقا کیه
همون مرده:سلام خانم جیسو شما به بورسیه مدرسه ما پذیرفته شدین همه چیز رو به والدین تون گفتم خوشحال میشیم قبول کنید
ژینا:مرده رفت و جیسو اینا چهار ساعت داشتن حرف میزدن و جیسو قبول نمیکرد تا وقتی که به زور خانوادش قبول کرد از فردا قرار بود بره
مامان جیسو:هی جیسو پاشو زودباش پاشو پاشو
پاشدم صبحونه خوردم و رفتم مدرسه همه یه جوری بهم نگاه میکردن
وایساده بودم دیدم جیغ همه دختر پسرا در اومده
چهارتا پسر اومدن مگه اونا کی هستن که همه میرن پیش اونا
سه تا دختر اومدن پیشم
به نام شاینی شینیا شیا
شاینی:هی دختر بورسیه تو هستی
عممم بله منم
شینیا:هح لابد همون کسی که لباس چرک مردمو میشورین
درست حرف بزن به تو ربطی نداره که من چیکار میکنم
شیا:دخترا بیاین بریم ما رو چه به این داهاتیا
وایساده بودم
یکی از همون پسرا اومد نزدیکم
نامجون:تازه واردی؟؟
اره
نامجون:نکنه تو همون دختر بورسیه ای هستی که قرار بود بیاد ها؟؟
اره همونم
شاینی:اره همونه از عمق داهات اومده
ببین منو درست حرف بزن وگرنه خودم میدونم باهات چیکار کنم
شاینی:مثلا میخوای چیکار کنی داهاتی
اونجاش به خودم مربوطه
نامجون: وای وای ببین دختر بورسیه چه دم در اورده از همین روز اول
تو هم درست حرف بزن وگرنه خودم.......
نامجون: خودم چی لابد میخوای عین توی سریال ها کتکم بزنی
نمیدونم شاید
شوگا:بچه ها بیاین بریم بیخیال
امروز باید میرفتم همون مدرسه ای که همه پول دارا اونجا هستن
چون باید لباس های که تحویل داده بودن رو میدادم
سوار دوچرخم شدم و رفتم به طرف مدرسه
دوچرخه رو گذاشتم توی مدرسه داشتم میرفتم دیدم همه جمع شدن اونجا رفتم از نزدیک دیدم یه پسر میخواست خودشو بندازه پایین
به سرعت نور رفتم بالا
اخرین لحظه از یقه پسره گرفتم
اونو بردن توی کلاسش و بعد لباس هارو بهشون تحویل دادمو برگشتم
رفتم خونه دیدم یه مردی خونمونه
مامان جیسو:دخترم بیا ببین کی اومده
سلام مامان این اقا کیه
همون مرده:سلام خانم جیسو شما به بورسیه مدرسه ما پذیرفته شدین همه چیز رو به والدین تون گفتم خوشحال میشیم قبول کنید
ژینا:مرده رفت و جیسو اینا چهار ساعت داشتن حرف میزدن و جیسو قبول نمیکرد تا وقتی که به زور خانوادش قبول کرد از فردا قرار بود بره
مامان جیسو:هی جیسو پاشو زودباش پاشو پاشو
پاشدم صبحونه خوردم و رفتم مدرسه همه یه جوری بهم نگاه میکردن
وایساده بودم دیدم جیغ همه دختر پسرا در اومده
چهارتا پسر اومدن مگه اونا کی هستن که همه میرن پیش اونا
سه تا دختر اومدن پیشم
به نام شاینی شینیا شیا
شاینی:هی دختر بورسیه تو هستی
عممم بله منم
شینیا:هح لابد همون کسی که لباس چرک مردمو میشورین
درست حرف بزن به تو ربطی نداره که من چیکار میکنم
شیا:دخترا بیاین بریم ما رو چه به این داهاتیا
وایساده بودم
یکی از همون پسرا اومد نزدیکم
نامجون:تازه واردی؟؟
اره
نامجون:نکنه تو همون دختر بورسیه ای هستی که قرار بود بیاد ها؟؟
اره همونم
شاینی:اره همونه از عمق داهات اومده
ببین منو درست حرف بزن وگرنه خودم میدونم باهات چیکار کنم
شاینی:مثلا میخوای چیکار کنی داهاتی
اونجاش به خودم مربوطه
نامجون: وای وای ببین دختر بورسیه چه دم در اورده از همین روز اول
تو هم درست حرف بزن وگرنه خودم.......
نامجون: خودم چی لابد میخوای عین توی سریال ها کتکم بزنی
نمیدونم شاید
شوگا:بچه ها بیاین بریم بیخیال
۶.۸k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.