پارت ۲۱
از زبان یونا:
خیلی ترسیده بودم به دور ورم نگاه انداختم همه نوع وسایل شکنجه بود کمر بندشو شک کرد و درش آورد و دستامو بستید و چون دامنم کوتاه بود با کمربندش اینقدر زد به پشت زانوم که خون اومد خیلی درد داشتتتت داشتم میمردم ازدرد ولی اون بهم هیچ توجه ای نمیکردم سعی میکردم صدام بالا نیاد ولی نمیشد گریه هام شدت گرفت بلاخره تمومش کرد دستامو بازکرد و بغلم کرد و بردم بیرون تو اتاق
از زبان جونکوک:
رو تخت گذاشتمش و رفتم بیرون و به دکتر زنگ زدم تا بیاد زخماشو پانسمان کنه دختره لجباز زبون درازهوووف اصلا دلم نمیخواست اینکارو کنم ولی تخصیر خودش بود بلاخره دکتر اومد و رفت تو اتاق زخماشو پانسمان کرد و بعد رفت منم رفتم داخل اتاق دیدم مثل یه گربه کوچولو خواب رفته اخیییی چقدر کیوته رفتم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم و کم کم خودمم خواب رفتم ...
از زبان یونا:
از خواب بیدار شدم هق هیچوقت فکر نمیکردم یه همچین کاری باهام بکنه عوضی اشغال ایییی پاهام درد میکنه معلوم نیس کدوم قبرستونی هم رفته خودش اصلا به من چه یهو دیدم در اتاق باز شد و اومد داخل
+باز که داری گریه میکنی بیبی
_ولم کن(گریه)
که دوباره اخماش رفت تو هم
+تو آدم بشو نیستی نه
_نه نیستم میخوای چیکار کنی بزنی بزن از آدمای بی غیرت و عوضی مث تو که فک میکنن زورشون تو مشتشونه بعید نیست (گریه)
از زبان کوک:
رفتم سمتش و بغلش کردم
+چرا نمیفهمی میگم دوستت دارم
_دروغ میگی
+نمیگم زبونمو مار بزنه اگه بخوام دروغ بگم
_اینقدر آشغالی که مار هم سمتت نمیاد چه برسه نیشت بزنه(گریه)
جونکوک بر خلاف فکر یونا خنده ای کرد و گفت
+خانوم تو نمیخوای از تیکه انداختن و بد اخلاقی با من دست برداری
_نه نمیخوام (گریه)
+من چیکار کنم شما گریه نکنی دیگه
_هیچی منو آروم نمیکنه
+حتی من
_تو باعث تموم دردای منی تو باعث شدی من اینجوری زار بزنم تو باعث شدی من افسرده شم تب کنم همش به خاطر تو
+هی اینا رو نزن تو چشمم هر بار که اینا رو میگی قلبم بیشتر درد میگیره حالم از خودم به میخوره منو ببخش لطفااا ازت خواهش میکنم یونا باور کن من الان دوستت دارم شاید اون موقع نداشتم ولی الان واقعا دوستت دارم میخوام هر کاری کنم تا تو خوشحال باشی و بخندی منو دوست داشته باشی یه فرصت بهم بده بهم اعتماد کن بزار خودمو بهت ثابت کنم
_من حتی اگه یه روز ببخشمت هیچوقت دیگه بهت اعتماد نمیکنم هیچوقت حتی اگه یه روز دوباره عاشقت بشم فقط سه روز وقت داری خودتو ثابت کنی الآنم برو بیرون میخوام کپه مرگمو بزارم
+(خر ذوق شد)واییی مرسی بهت قول میدم تو این سه روز یه کاری کنم تو هم عاشقم بشی مرسی عشقم خیلی دوستت دارم
بعد لبای یونا رو محکم میبوسه
_واییی خفه شدم
خیلی ترسیده بودم به دور ورم نگاه انداختم همه نوع وسایل شکنجه بود کمر بندشو شک کرد و درش آورد و دستامو بستید و چون دامنم کوتاه بود با کمربندش اینقدر زد به پشت زانوم که خون اومد خیلی درد داشتتتت داشتم میمردم ازدرد ولی اون بهم هیچ توجه ای نمیکردم سعی میکردم صدام بالا نیاد ولی نمیشد گریه هام شدت گرفت بلاخره تمومش کرد دستامو بازکرد و بغلم کرد و بردم بیرون تو اتاق
از زبان جونکوک:
رو تخت گذاشتمش و رفتم بیرون و به دکتر زنگ زدم تا بیاد زخماشو پانسمان کنه دختره لجباز زبون درازهوووف اصلا دلم نمیخواست اینکارو کنم ولی تخصیر خودش بود بلاخره دکتر اومد و رفت تو اتاق زخماشو پانسمان کرد و بعد رفت منم رفتم داخل اتاق دیدم مثل یه گربه کوچولو خواب رفته اخیییی چقدر کیوته رفتم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم و کم کم خودمم خواب رفتم ...
از زبان یونا:
از خواب بیدار شدم هق هیچوقت فکر نمیکردم یه همچین کاری باهام بکنه عوضی اشغال ایییی پاهام درد میکنه معلوم نیس کدوم قبرستونی هم رفته خودش اصلا به من چه یهو دیدم در اتاق باز شد و اومد داخل
+باز که داری گریه میکنی بیبی
_ولم کن(گریه)
که دوباره اخماش رفت تو هم
+تو آدم بشو نیستی نه
_نه نیستم میخوای چیکار کنی بزنی بزن از آدمای بی غیرت و عوضی مث تو که فک میکنن زورشون تو مشتشونه بعید نیست (گریه)
از زبان کوک:
رفتم سمتش و بغلش کردم
+چرا نمیفهمی میگم دوستت دارم
_دروغ میگی
+نمیگم زبونمو مار بزنه اگه بخوام دروغ بگم
_اینقدر آشغالی که مار هم سمتت نمیاد چه برسه نیشت بزنه(گریه)
جونکوک بر خلاف فکر یونا خنده ای کرد و گفت
+خانوم تو نمیخوای از تیکه انداختن و بد اخلاقی با من دست برداری
_نه نمیخوام (گریه)
+من چیکار کنم شما گریه نکنی دیگه
_هیچی منو آروم نمیکنه
+حتی من
_تو باعث تموم دردای منی تو باعث شدی من اینجوری زار بزنم تو باعث شدی من افسرده شم تب کنم همش به خاطر تو
+هی اینا رو نزن تو چشمم هر بار که اینا رو میگی قلبم بیشتر درد میگیره حالم از خودم به میخوره منو ببخش لطفااا ازت خواهش میکنم یونا باور کن من الان دوستت دارم شاید اون موقع نداشتم ولی الان واقعا دوستت دارم میخوام هر کاری کنم تا تو خوشحال باشی و بخندی منو دوست داشته باشی یه فرصت بهم بده بهم اعتماد کن بزار خودمو بهت ثابت کنم
_من حتی اگه یه روز ببخشمت هیچوقت دیگه بهت اعتماد نمیکنم هیچوقت حتی اگه یه روز دوباره عاشقت بشم فقط سه روز وقت داری خودتو ثابت کنی الآنم برو بیرون میخوام کپه مرگمو بزارم
+(خر ذوق شد)واییی مرسی بهت قول میدم تو این سه روز یه کاری کنم تو هم عاشقم بشی مرسی عشقم خیلی دوستت دارم
بعد لبای یونا رو محکم میبوسه
_واییی خفه شدم
۷۵.۶k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.