رئیس سرد من پارت ۱ 🌬🌙(:
علامت تینیا : + علامت جیمین _
.
.
.
+ صبح با تابش نور خورشید به چشمام بیدار شدم یه نگاهی به ساعت انداختم ۸ بود من ساعت ۹ باید تو شرکت میبودم خلاصه پاشدم رفتم دستشویی کارامو کردم اومدم لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) و یه میکاپ ساده کردم و موهامو شونه کردم و دورم ریختم یه بیسگوییت خوردم و راه افتادم.
* چند مین بعد *
+ رسیدم و وارد شرکت شدم رفتم جایه منشی رئیس شرکت رفتم سمتش و اون منو برد پیش رئیسش بعدم ....
_ تو کارمند جدیدی ؟ ( سرد )
+ بله .
_ اسمت مین تینیا بود درسته ؟
+ بله .
_ خب برو سر کارت .
+ چشم .
رفتم سر کارم راستش بخاطر سرد بودنش تعجب نکردم چون انقد بهم بی توجهی شده که عادت کردم .
* چند ساعت بعد *
+ ساعت ها همینجوری میگذشت و من کارمو عالی انجام میدادم مشغول انجام دادن بودم که یهو رئیس از اتاقش خارج شد همه پاشدن و تعظیم کردن منم همینطور رئیس اومد و یه نگاهی به کار های بقیه ی کارکنا کرد تا اینکه اومد یه نگاهی به مال من کرد ثانیه نشد چشماش از حدقه زد بیرون .
_ تو چیکار کردی ؟
+ م..من مگه چ..چیشده ؟ ( لکنت )
_ ( روبه کارکنا) این از اول تا آخر سر جاش بود ؟
کارکنا: بله .
_ آفرین دستت خیلی تنده .
+ هان م..ممنون .
_ خب من باید برم واست چند تا برگه میارم اونایی که به طرح این لباس بستگی داره رو جدا کن .
+ چشم .
به منشیش اشاره کرد و منشیش رفت واسم آورد بعدم خودش بهم یه چشمک زد و رفت منشیش هم که انگار عصبی شده بود از دستی برگه هارو ریخت زمین منم اونارو جمع کردم فهمیدم از کسی که باید اینجا حرص بخورم اینه .
* شب *
+ کارام تموم شد از شرکت خارج شدم و سمت خونه رفتم یکم بعد رسیدم و رفتم داخل چون خسته بودم خوابیدم .
.
.
.
از زبان جیمین :
بعد دیدن دختره قلبم تند تند میزد تا اینکه دکترم بهم زنگ زد تا برم پیشش ببینه پشکل قلبم چشه ، واسه همین پاشدم و رفتم جایه دکترم رسیدم .
دکتر : جیمین تو چیکار کردی ؟
_ کاری نکردم !
دکتر : پس چرا داره قلبت روبه بهبودی میره ؟
_ چیی ؟ یعنی ....
دکتر : آره داره قلبت خوب میشه .
_ ممنون من باید برم .
وایی خدااا دارم به آرامش میرسم .
تو همین فکرا بودم که ساعتم ارور داد یعنی قلبم شارژ نداره باید برم خونه رفتم عمارتم و وارد جایه اصلی شدم بعدم جایه اصلی واسه قلبم خوابیدم .
ادامه دارد .....
.
.
.
+ صبح با تابش نور خورشید به چشمام بیدار شدم یه نگاهی به ساعت انداختم ۸ بود من ساعت ۹ باید تو شرکت میبودم خلاصه پاشدم رفتم دستشویی کارامو کردم اومدم لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) و یه میکاپ ساده کردم و موهامو شونه کردم و دورم ریختم یه بیسگوییت خوردم و راه افتادم.
* چند مین بعد *
+ رسیدم و وارد شرکت شدم رفتم جایه منشی رئیس شرکت رفتم سمتش و اون منو برد پیش رئیسش بعدم ....
_ تو کارمند جدیدی ؟ ( سرد )
+ بله .
_ اسمت مین تینیا بود درسته ؟
+ بله .
_ خب برو سر کارت .
+ چشم .
رفتم سر کارم راستش بخاطر سرد بودنش تعجب نکردم چون انقد بهم بی توجهی شده که عادت کردم .
* چند ساعت بعد *
+ ساعت ها همینجوری میگذشت و من کارمو عالی انجام میدادم مشغول انجام دادن بودم که یهو رئیس از اتاقش خارج شد همه پاشدن و تعظیم کردن منم همینطور رئیس اومد و یه نگاهی به کار های بقیه ی کارکنا کرد تا اینکه اومد یه نگاهی به مال من کرد ثانیه نشد چشماش از حدقه زد بیرون .
_ تو چیکار کردی ؟
+ م..من مگه چ..چیشده ؟ ( لکنت )
_ ( روبه کارکنا) این از اول تا آخر سر جاش بود ؟
کارکنا: بله .
_ آفرین دستت خیلی تنده .
+ هان م..ممنون .
_ خب من باید برم واست چند تا برگه میارم اونایی که به طرح این لباس بستگی داره رو جدا کن .
+ چشم .
به منشیش اشاره کرد و منشیش رفت واسم آورد بعدم خودش بهم یه چشمک زد و رفت منشیش هم که انگار عصبی شده بود از دستی برگه هارو ریخت زمین منم اونارو جمع کردم فهمیدم از کسی که باید اینجا حرص بخورم اینه .
* شب *
+ کارام تموم شد از شرکت خارج شدم و سمت خونه رفتم یکم بعد رسیدم و رفتم داخل چون خسته بودم خوابیدم .
.
.
.
از زبان جیمین :
بعد دیدن دختره قلبم تند تند میزد تا اینکه دکترم بهم زنگ زد تا برم پیشش ببینه پشکل قلبم چشه ، واسه همین پاشدم و رفتم جایه دکترم رسیدم .
دکتر : جیمین تو چیکار کردی ؟
_ کاری نکردم !
دکتر : پس چرا داره قلبت روبه بهبودی میره ؟
_ چیی ؟ یعنی ....
دکتر : آره داره قلبت خوب میشه .
_ ممنون من باید برم .
وایی خدااا دارم به آرامش میرسم .
تو همین فکرا بودم که ساعتم ارور داد یعنی قلبم شارژ نداره باید برم خونه رفتم عمارتم و وارد جایه اصلی شدم بعدم جایه اصلی واسه قلبم خوابیدم .
ادامه دارد .....
۴.۰k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.