چشماش
خوب دوستان من دیروز میخواستم پارت بدم ولی آپلود نشد
از زبان راوی: چشماش رو باز کرد دید که تو یه اتاق خواب مجلل و شیک بود یکم بعد در باز شد و با دیدن طرف مقابل خشکش زد
+ ت..تو
- سلام عزیزم چیشده منو نشناختی این زخم رو یادت میاد
+ تو..تو از ...تو از کجا منو پیدا کردی
- پیدات کردم...نه تمام این مدت مراقبت بودم
+چی از جونم میخوای
- میخوام فرشته کوچولوم پیشم باشه
+ من همون موقع بهت گفتم نه
- اسم اون زمان نحس رو نیار مگه چیشد که گفتی نه ما که خوب بودیم چرا همش میخواستی ازم فاصله بگیری مگه من چیکار کرده بودم
+ یه سری سوال ها هستن که باید بی جواب بمونه بزار برم برای خودت هم بهتره
- من جواب میخوام
& چه خبره
صدا آشنا بود
- آه باز این اومد
& وای ببین کی اینجاست چویای خودمون
+ لیدیا
- اینجا چیکار می کنی
& اومدم اینجا تو رو ببینم عشقم
- اول اینکه من عاشقت نیستم دوم اینکه برو با همون آدمایی که تا الان کنارشون بودی
& دازای تو چرا اینطوری شدی
- برو .... ( بهتره راجب چیزهایی که دازای گفت حرف نزنیم 😐 من نمیگم ولی بچهها میگن)
از زبان دازای: لیدیا رفت و منم یه نفس راحت کشیدم دلم می خواست عصبانیتم رو سر یکی خالی کنم ولی وقتی چشمای مظلوم چویا رو دیدم آروم شدم خدا میدونه چقدر هروز تو این سه سال خودم رو لعنت کردم که بهخاطر اشتباه خودم از این چشمها جدا شدم
رفتم کنارش نشستم دیگه تحمل نداشتم دستم رو پشت سرش گذاشتم چشماش رو بوسیدم یادمه هر وقت تو دانشگاه می خوابید یواشکی چشماش رو می بوسیدم
بهش نگاه کردم ای لعنت به من که ازم می ترسه بلند شدم و گفتم میرم واست غذا بیارم
کاشکی زمین دهن باز میکرد و منو میخورد دلم واسه ی نگاهش تنگ شده بود
از زبان راوی: چشماش رو باز کرد دید که تو یه اتاق خواب مجلل و شیک بود یکم بعد در باز شد و با دیدن طرف مقابل خشکش زد
+ ت..تو
- سلام عزیزم چیشده منو نشناختی این زخم رو یادت میاد
+ تو..تو از ...تو از کجا منو پیدا کردی
- پیدات کردم...نه تمام این مدت مراقبت بودم
+چی از جونم میخوای
- میخوام فرشته کوچولوم پیشم باشه
+ من همون موقع بهت گفتم نه
- اسم اون زمان نحس رو نیار مگه چیشد که گفتی نه ما که خوب بودیم چرا همش میخواستی ازم فاصله بگیری مگه من چیکار کرده بودم
+ یه سری سوال ها هستن که باید بی جواب بمونه بزار برم برای خودت هم بهتره
- من جواب میخوام
& چه خبره
صدا آشنا بود
- آه باز این اومد
& وای ببین کی اینجاست چویای خودمون
+ لیدیا
- اینجا چیکار می کنی
& اومدم اینجا تو رو ببینم عشقم
- اول اینکه من عاشقت نیستم دوم اینکه برو با همون آدمایی که تا الان کنارشون بودی
& دازای تو چرا اینطوری شدی
- برو .... ( بهتره راجب چیزهایی که دازای گفت حرف نزنیم 😐 من نمیگم ولی بچهها میگن)
از زبان دازای: لیدیا رفت و منم یه نفس راحت کشیدم دلم می خواست عصبانیتم رو سر یکی خالی کنم ولی وقتی چشمای مظلوم چویا رو دیدم آروم شدم خدا میدونه چقدر هروز تو این سه سال خودم رو لعنت کردم که بهخاطر اشتباه خودم از این چشمها جدا شدم
رفتم کنارش نشستم دیگه تحمل نداشتم دستم رو پشت سرش گذاشتم چشماش رو بوسیدم یادمه هر وقت تو دانشگاه می خوابید یواشکی چشماش رو می بوسیدم
بهش نگاه کردم ای لعنت به من که ازم می ترسه بلند شدم و گفتم میرم واست غذا بیارم
کاشکی زمین دهن باز میکرد و منو میخورد دلم واسه ی نگاهش تنگ شده بود
۶.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.