*☆وقتی مادرت جونشو فدا کرد تا زنده بمونی اما اون..☆
*☆وقتی مادرت جونشو فدا کرد تا زنده بمونی اما اون..☆
ویو یونگی:)
بزرو تحمل میکردم که این پسره جونگکوک پیش دخترمه از امروزم قول دادم پیشش باشم تا غمی حس نکنه..
یونگی: ا. تتت دخترم بیا
ا. ت: چشم
ا. ت: جانم با...
یونگی: دخترم ببخشید دیگه قول میدم باهات بد رفتار نکنم از این به بعد مراقبت باشم ببخشید پدر بدیم (بغض)
ا. ت: نه اصلا بابا تو بهترینی خیلی دوست دارم
یونگی: اخخخخ قربونش برم برو حاضر شو تولدته
ا. ت: چشم
تایم تولد:)
ویو راوی)
خب ا. ت شمعو فوت کرد یونگی جونگکوک جیهوپ هم پیشش بودن و اون بهترین تولدشو داشت چون تولد ا. ت همبشه خوانوادگی بود همیشه رقص تانگو داشتن وقتی زمان رقص تانگو شد........
جونگکوک: پرنسس افتخار میدید؟
ا. ت: بلهههه
ا. ت و جونگکوک داشتن میرقصیدن که...
یونگی: جیهوپ زیادی کمرو ا. تو محکم نگرفته به ا. ت چسبیده اوفففففف بسه چرا تموم نمیشههههه
جیهوپ: بابا گ. ا. ی. ی. د. ی دارن میرقصن دیگهههههههههه
یونگی: خب خیلی ا. تو بع خودش چسبونده پسرههههییییی عنتررررر
جیهوپ: عمتووووووووو گاااااااهی میبینم
ویو هوپی:)
داشتم یونگیو اروم میکردم حسودی نکنه جونگکوک و ا. ت دارن میرقصن که دیدم جونگکوک میخواد ا. تو ببوسه که گفام اهنگو قط کنن
هفففففففف بخیر گذشت ا. ت و جونگکوک از هم جدا شدن ا. ت رفت پیش دوستاش جونگکوک هم رفت بیرون
ویو ا. ت:)
بلاخره تولدم تموم شد ساعت 1 شب بود تو بالکن خونمون بودم که دیدم کوک اومد پیشم
جونگکوک: تولدت چطور بود؟
ا. ت: با وجود شما عالی
جونگکوک: ا. تت ببین من ازت خوشم میاد میشه قرار بزاریم(استرس)
ا. ت: خب کوک منم ازت خوشم میاد پس ارععععععع
(جونگکوک ا.تو گرفت رو هوا چرخوند بعد گذاشتش زمین که بوسیدتش از لب😕)
ویو یونگی:)
داشتم تو خونه میگشتم که دیدم ا. ت و جونگکوک دارن کیص میرن واتتتتتتتتتتتتتتت
یونگی: یوقت بد نگزره
ا. ت: بابا تو اینجا بودی؟
یونگی: 3 دقیقس دارین کیص میرن یدفعه همو بکنین دیگهه
ا. ت: وایییی خوابم گرفته برم بخوابم
جونگکوک: شب بخیر
یونگی: مث ننتی زود در میری
خب خب
خلاصه که یونگی چند بار مچ ا. ت و جونگکوکو گرفت ولی بعد میلیون ها تلاش راصی شد ا. ت و جونگکوک ازدواج کنن یونگی با ا. ت خیلی صمیمی شد و ازش مراقبت میکرد:)
☆داستان ما به سر رسید ارمی به بنگتن نرسید♡
پایان☆*
ویو یونگی:)
بزرو تحمل میکردم که این پسره جونگکوک پیش دخترمه از امروزم قول دادم پیشش باشم تا غمی حس نکنه..
یونگی: ا. تتت دخترم بیا
ا. ت: چشم
ا. ت: جانم با...
یونگی: دخترم ببخشید دیگه قول میدم باهات بد رفتار نکنم از این به بعد مراقبت باشم ببخشید پدر بدیم (بغض)
ا. ت: نه اصلا بابا تو بهترینی خیلی دوست دارم
یونگی: اخخخخ قربونش برم برو حاضر شو تولدته
ا. ت: چشم
تایم تولد:)
ویو راوی)
خب ا. ت شمعو فوت کرد یونگی جونگکوک جیهوپ هم پیشش بودن و اون بهترین تولدشو داشت چون تولد ا. ت همبشه خوانوادگی بود همیشه رقص تانگو داشتن وقتی زمان رقص تانگو شد........
جونگکوک: پرنسس افتخار میدید؟
ا. ت: بلهههه
ا. ت و جونگکوک داشتن میرقصیدن که...
یونگی: جیهوپ زیادی کمرو ا. تو محکم نگرفته به ا. ت چسبیده اوفففففف بسه چرا تموم نمیشههههه
جیهوپ: بابا گ. ا. ی. ی. د. ی دارن میرقصن دیگهههههههههه
یونگی: خب خیلی ا. تو بع خودش چسبونده پسرههههییییی عنتررررر
جیهوپ: عمتووووووووو گاااااااهی میبینم
ویو هوپی:)
داشتم یونگیو اروم میکردم حسودی نکنه جونگکوک و ا. ت دارن میرقصن که دیدم جونگکوک میخواد ا. تو ببوسه که گفام اهنگو قط کنن
هفففففففف بخیر گذشت ا. ت و جونگکوک از هم جدا شدن ا. ت رفت پیش دوستاش جونگکوک هم رفت بیرون
ویو ا. ت:)
بلاخره تولدم تموم شد ساعت 1 شب بود تو بالکن خونمون بودم که دیدم کوک اومد پیشم
جونگکوک: تولدت چطور بود؟
ا. ت: با وجود شما عالی
جونگکوک: ا. تت ببین من ازت خوشم میاد میشه قرار بزاریم(استرس)
ا. ت: خب کوک منم ازت خوشم میاد پس ارععععععع
(جونگکوک ا.تو گرفت رو هوا چرخوند بعد گذاشتش زمین که بوسیدتش از لب😕)
ویو یونگی:)
داشتم تو خونه میگشتم که دیدم ا. ت و جونگکوک دارن کیص میرن واتتتتتتتتتتتتتتت
یونگی: یوقت بد نگزره
ا. ت: بابا تو اینجا بودی؟
یونگی: 3 دقیقس دارین کیص میرن یدفعه همو بکنین دیگهه
ا. ت: وایییی خوابم گرفته برم بخوابم
جونگکوک: شب بخیر
یونگی: مث ننتی زود در میری
خب خب
خلاصه که یونگی چند بار مچ ا. ت و جونگکوکو گرفت ولی بعد میلیون ها تلاش راصی شد ا. ت و جونگکوک ازدواج کنن یونگی با ا. ت خیلی صمیمی شد و ازش مراقبت میکرد:)
☆داستان ما به سر رسید ارمی به بنگتن نرسید♡
پایان☆*
۳۲.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.