لبخند بزن...

فیک لبخند بزن...
پارت دوم...

زنگ تفریح خورد و بدون اینکه به حیاط برم کنارش نشستم.
+ ن...نظرن چیه یکم بیشتر باهم آشنا بشیم؟
روش رو به طرفم برگردون و با چشم های زیباش نگاهم کرد...
- چطوری؟
+ خب درباره چیز هایی که دوس داری و نداریم حرف میزنیم. نظرت چیه؟
- امتحانش مشکلی نداره، اول تو شروع کن خب!
+ اوممم باشه. سرگرمی من وبگردی و تفریح با دوستامه، تو چی؟
- خوابیدن!
+ انقدر میخوابی خسته نمیشی؟
-نه!
+ باشه باشه. دوس داری توی زندگی بعدی ات چی باشی؟؟
-سنگ!
از جوابش شکه شدم و آروم خندیدم.
- به چی میخندی؟
+ هیچی، فقط،اگه تو سنگ بشی من رودخونه ی کنارت میشم!
با تعجب نگاهم کرد...
-جالبه!
پایان پارت دوم...