♡شروع مجدد پارت ۱۱♡
پاشدم رفتم سراغ کوکی. باهم صبحانه خوردیم و باهم پاشدیم و من اوفتادم روش انگار داشت خوابم به واقعیت تبدیل می شد ولی این دفعه یک فرقی داشت اونم این بود که کوک بلندم کرد و برد رو تخت کوکی: ات خیلی جای بدی اوفتادی و بد تحریکم کردی من: کوکی چی میگی( با استرس)که در باز شد و هردو پردیم اون ور تخت میا بچه ها امشب پارتی داریم گرنه درو باز نمیکردم و کوکی اومد در گوشم: هنوز کارم تموم نشده
تو پارتی همین که رسیدم رفتم تو که دیدم کوکی داره یک دخترو میبوسه میا : ات ببین شاید اونجور که تو فکر میکنی نیست ات: بدون اینکه به حرف میا گوش کنم اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و به راننده گفتم من و ببره به جای همیشه گیم( بچه ها ات یک جایی داره که هروقت ناراحته میره اونجا)
از زبون کوکی:
منتظر ات بودم ولی دیدم میا هست ولی ات نیست نگران شدم و رفتم پیش میا کوکی: میا ات کجاس میا: چرا بعد شکستن دلش نگران اومدنش شدی کوکی: راجب چی حرف میزنی میا: وقتی وارد شدیماولین چیزی که دیدیم بوسه ی تو و اون دختره ی هرزه بود کوکی: نه اشتباه میکنی میا اون دختره خواهر ناتنی تهیونگه و برای اینکه دوست پسرشو رد کنه برع اومد و من و بوسید و من هولش دادم و زدم تو دهنش میا: تهیونگ مگه تو خواهر داری تهیونگ: دختر خالمِ بهش میگیم خواهر کوکی: الان ات کجاست میا: نمیدونم کوکی : منمیرم دنبالش تهیونگ: اما الان بیرون پر از خبرنگاره کوکی :ات مهم تره میا: اخی یادم باشه به ات بگم کوکی : میا الان وقت این حرفا نیست و از در پشتی رفت بیرون
ات: دیدم یک نفر داره تعقیبم میکنه واسه ی همین نرفتم جای همیشه گی و به رانندا گفتم بره کنار دریا و اونم رفت و داشتم ره میرفتم که یهو یک نفر اومد از پشت بغلم کرد و سرشو کرده بود تو گردنم ات: هوی تو کی هستی که یهو دیدم کوکی ات: تو اینجا چی کار میکنی برو پیش دوست دخترت کوکی: همه چیو واسش تعریف کردم ات : اهان کوکی : خوب بگو ببینم تو عاشق من شدی که ناراحت شدی که گذاشتی و رفتی ات:
تو پارتی همین که رسیدم رفتم تو که دیدم کوکی داره یک دخترو میبوسه میا : ات ببین شاید اونجور که تو فکر میکنی نیست ات: بدون اینکه به حرف میا گوش کنم اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و به راننده گفتم من و ببره به جای همیشه گیم( بچه ها ات یک جایی داره که هروقت ناراحته میره اونجا)
از زبون کوکی:
منتظر ات بودم ولی دیدم میا هست ولی ات نیست نگران شدم و رفتم پیش میا کوکی: میا ات کجاس میا: چرا بعد شکستن دلش نگران اومدنش شدی کوکی: راجب چی حرف میزنی میا: وقتی وارد شدیماولین چیزی که دیدیم بوسه ی تو و اون دختره ی هرزه بود کوکی: نه اشتباه میکنی میا اون دختره خواهر ناتنی تهیونگه و برای اینکه دوست پسرشو رد کنه برع اومد و من و بوسید و من هولش دادم و زدم تو دهنش میا: تهیونگ مگه تو خواهر داری تهیونگ: دختر خالمِ بهش میگیم خواهر کوکی: الان ات کجاست میا: نمیدونم کوکی : منمیرم دنبالش تهیونگ: اما الان بیرون پر از خبرنگاره کوکی :ات مهم تره میا: اخی یادم باشه به ات بگم کوکی : میا الان وقت این حرفا نیست و از در پشتی رفت بیرون
ات: دیدم یک نفر داره تعقیبم میکنه واسه ی همین نرفتم جای همیشه گی و به رانندا گفتم بره کنار دریا و اونم رفت و داشتم ره میرفتم که یهو یک نفر اومد از پشت بغلم کرد و سرشو کرده بود تو گردنم ات: هوی تو کی هستی که یهو دیدم کوکی ات: تو اینجا چی کار میکنی برو پیش دوست دخترت کوکی: همه چیو واسش تعریف کردم ات : اهان کوکی : خوب بگو ببینم تو عاشق من شدی که ناراحت شدی که گذاشتی و رفتی ات:
۳۳.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.