تک پارتی آی ان....
تک پارتی آی ان....
علامت یوری*
علامت ای.ان-
ویو یوری...
از خواب بیدار شدم ایان پیشم نبود رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم ..
رفتم و دیدم داره آشپزی میکنه..
-:اوو یوری بیدارت کردم؟
*:نه خودم بیدار شدم ...
-:چیزی شده پکری.
*:میشه بغلم کنی؟
-:آره چرا که نه ...
*:لطفا برو اتاق ...
-:باش..
ویو راوی ...
یوری و. ای ان رفتن اتاق یوری هنوز تو بغل ای ان بود ...
*:ممنونم که وارد زندگیم شدی ای ان..
-:منم از تو ممنونم....
*:نظرت برا یه دوش دو نفره چیه؟
-:عالیه
ویو راوی :
لباساشون در نیاوردن و با لباس رفتن..
زیر دوش آب سرد ایستادن...
*:خیلی دلم برا بغلت تنگ شده بود ...
-:من بیشتر عزیزم..
*:ولی ولی چرا تنهام گذاشتی هان چرا چرااااا...
راوی :یوری تمام این مدت رو داشت خواب میدید روح آی ان کنارش بود و تنها عشقشو میدید .
زیر دوش آب سرد روی زانو هاش افتاد و اشکاش شدت گرفت و برا خودش لعنت میفرستاد...
چرااااا چرا ای ان تنهام گذاشتی من چی کم گذاشتم براتت.
چراااا چرا رفتییی....
ولش بک به چن روز پیش.....
-:یوری بس کن ....
*:بس نمیکنم چرا اینقدر با اون منشیت گرم گرفته بودی هاااا...
-:من گرم نگرفته بودم فقط درباره کارای کمپانی حرف میزدیم ...
*:آره تو گفتی منم باور کردم ...مردک خیانتکار...
شدم بازیچه دستت اره؟ اسباب بازی هر شبت شدم ...
ویو یوری:خودتم میدونستی اگه ای ان جوش بیاره چه بلاهایی سرتیاد ولی دیگه تحمل نداشتی....
-:کتشو از روی مبل برداشت و رفت و یوری رو با کلی فکر و خیال تنها گذاشت ...
به از یک روز...
شماره ناشناس:خانم یانگ ؟
*:بله بفرمایید...
ناشناس: شما آقای یانگ جونگین رو میشناسین؟
*:بله شوهرم هستن..
ناشناس:لطفا بیاید بیمارستان برای کارای ترخیص جسد و انتقال به سردخونه...
*:چی یعنی چی؟
ناشناس:شوهرتون دیشب با یه موتور تصادف کردن و متاسفانه تا برسه بیمارستان فوت کردن ...
*:یعنی چی چطور ممکنه...
راوی:خستتون نمیکنم خلاصه رفت بیمارستان و منتقل شد سردخونه.. از اونجا هم یک سر یوری فقط. گریه کرد ووووو.....
کلی اشک ریخته و به خاطر همین جایی و نمیدی به زور خودشو به خونه رسوند ..
و این بود ماجرای روح دیدن یوری..
ای ان جان واقعا معذرت خواهی میکنم 😔منو عفو کننن.😔
درخواست کسی نبود یهو به ذهنم خطور کرد نوشتمش...
.
علامت یوری*
علامت ای.ان-
ویو یوری...
از خواب بیدار شدم ایان پیشم نبود رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم ..
رفتم و دیدم داره آشپزی میکنه..
-:اوو یوری بیدارت کردم؟
*:نه خودم بیدار شدم ...
-:چیزی شده پکری.
*:میشه بغلم کنی؟
-:آره چرا که نه ...
*:لطفا برو اتاق ...
-:باش..
ویو راوی ...
یوری و. ای ان رفتن اتاق یوری هنوز تو بغل ای ان بود ...
*:ممنونم که وارد زندگیم شدی ای ان..
-:منم از تو ممنونم....
*:نظرت برا یه دوش دو نفره چیه؟
-:عالیه
ویو راوی :
لباساشون در نیاوردن و با لباس رفتن..
زیر دوش آب سرد ایستادن...
*:خیلی دلم برا بغلت تنگ شده بود ...
-:من بیشتر عزیزم..
*:ولی ولی چرا تنهام گذاشتی هان چرا چرااااا...
راوی :یوری تمام این مدت رو داشت خواب میدید روح آی ان کنارش بود و تنها عشقشو میدید .
زیر دوش آب سرد روی زانو هاش افتاد و اشکاش شدت گرفت و برا خودش لعنت میفرستاد...
چرااااا چرا ای ان تنهام گذاشتی من چی کم گذاشتم براتت.
چراااا چرا رفتییی....
ولش بک به چن روز پیش.....
-:یوری بس کن ....
*:بس نمیکنم چرا اینقدر با اون منشیت گرم گرفته بودی هاااا...
-:من گرم نگرفته بودم فقط درباره کارای کمپانی حرف میزدیم ...
*:آره تو گفتی منم باور کردم ...مردک خیانتکار...
شدم بازیچه دستت اره؟ اسباب بازی هر شبت شدم ...
ویو یوری:خودتم میدونستی اگه ای ان جوش بیاره چه بلاهایی سرتیاد ولی دیگه تحمل نداشتی....
-:کتشو از روی مبل برداشت و رفت و یوری رو با کلی فکر و خیال تنها گذاشت ...
به از یک روز...
شماره ناشناس:خانم یانگ ؟
*:بله بفرمایید...
ناشناس: شما آقای یانگ جونگین رو میشناسین؟
*:بله شوهرم هستن..
ناشناس:لطفا بیاید بیمارستان برای کارای ترخیص جسد و انتقال به سردخونه...
*:چی یعنی چی؟
ناشناس:شوهرتون دیشب با یه موتور تصادف کردن و متاسفانه تا برسه بیمارستان فوت کردن ...
*:یعنی چی چطور ممکنه...
راوی:خستتون نمیکنم خلاصه رفت بیمارستان و منتقل شد سردخونه.. از اونجا هم یک سر یوری فقط. گریه کرد ووووو.....
کلی اشک ریخته و به خاطر همین جایی و نمیدی به زور خودشو به خونه رسوند ..
و این بود ماجرای روح دیدن یوری..
ای ان جان واقعا معذرت خواهی میکنم 😔منو عفو کننن.😔
درخواست کسی نبود یهو به ذهنم خطور کرد نوشتمش...
.
۴.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.