رمان پارت 6
حال ندارم دوباره مقدماتو بنویسم خودتون میدونید 😂
صدایی نزدیک گوشم بلند گفت :« پاشو دیگه خوابالو . چقدر میخوابی ؟» نشستم و چشمانم را مالیدم . دختر گفت :« این لباس ها رو بپوش لباس خودت رو بپوشی بهت شک میکنن . » سری به نشانه تایید تکان دادم . دختر ادامه داد :« حواست به کرواتت باشه خراب نشه ، میتونی با فشار دادن دکمه پشتش نقشه کل شهر رو ببینی . اون گوشواره ای هم که رو گوشته هرچیزی که بخوای رو بهت میده فقط کافیه دوطرفشو فشار بدی . » با تعجب دستی به گوشم کشیدم و دو طرف گوشواره دایره ای و تخت را فشار دادم ، بلافاصله منوی عناوین جلوی چشمانم ظاهر شد ، دختر توضیح داد :« اونا رو فقط خودت میبینی اگرم خواستی بینشون حرکت و انتخاب کنی کافیه بهش فکر کنی چون گوشواره به مغزت وصله . خب من میرم تا تو راحت باشی . فعلا .» و لبخند شیرینی زد که باعث شد من هم لبخند بزنم و رفت . بلند شدم و لباس هایم را عوض کردم . لباس هایی که برایم گذاشته بود یک پیرهن دکمه ای سفید بود که رویش کت بنفش رنگ می آمد و شلوار پارچه ای بنفش رنگ که با کمر بند سیاه رنگی محکم میشد . کرواتی هم که میگفت بنفش رنگ بود . بعد پوشیدن لباس های مخصوص گوشواره ام را فشردم . در فهرست عنوان های مختلفی بود . یکیشان که برایم جالب بود مدل مو بود . مدل بلند را انتخاب کردم و همان لحظه موهایم تا کمرم رشد کرد . مدل موهاک رو انتخاب کردم و موهایم در وسط سرم به صورت خطی جمع شدند ، خنده ام گرفته بود . آخر سر مدل موی مرتبی را انتخاب کردم . برای سخت تر شدن شناسایی ام یک عینک بنفش رنگ را انتخاب کردم و بلافاصله یک عینک روی چشمانم قرار گرفت . در باز شد و دختر با لبخندی تو آمد :« به به میبینم تیپ زدی . حالا چیکار میخوای بکنی ؟ » برایش نقشه ام را توضیح دادم :« طبق نقشه ای که به من دادی انبار حفاظتی دولت تو طبقه چهارم یه ساختمون خیلی بزرگه که حافظه من تو یکی از فایل های کامپیوتر های اونجاست . فقط کافیه برم و حافظمو بریزم رو سرنگ های مخصوصی که دانشمنده تو فیلم میگفت .» و بعد با کنجکاوی پرسیدم :« تو چرا به من کمک میکنی ؟» دختر با لبخند سرش را خاراند و جواب داد :« وقتی حافظت برگشت میفهمی .»
یوهاهاها خیلی حال میده اینطوری تموم کنم این پارتو 😈
صدایی نزدیک گوشم بلند گفت :« پاشو دیگه خوابالو . چقدر میخوابی ؟» نشستم و چشمانم را مالیدم . دختر گفت :« این لباس ها رو بپوش لباس خودت رو بپوشی بهت شک میکنن . » سری به نشانه تایید تکان دادم . دختر ادامه داد :« حواست به کرواتت باشه خراب نشه ، میتونی با فشار دادن دکمه پشتش نقشه کل شهر رو ببینی . اون گوشواره ای هم که رو گوشته هرچیزی که بخوای رو بهت میده فقط کافیه دوطرفشو فشار بدی . » با تعجب دستی به گوشم کشیدم و دو طرف گوشواره دایره ای و تخت را فشار دادم ، بلافاصله منوی عناوین جلوی چشمانم ظاهر شد ، دختر توضیح داد :« اونا رو فقط خودت میبینی اگرم خواستی بینشون حرکت و انتخاب کنی کافیه بهش فکر کنی چون گوشواره به مغزت وصله . خب من میرم تا تو راحت باشی . فعلا .» و لبخند شیرینی زد که باعث شد من هم لبخند بزنم و رفت . بلند شدم و لباس هایم را عوض کردم . لباس هایی که برایم گذاشته بود یک پیرهن دکمه ای سفید بود که رویش کت بنفش رنگ می آمد و شلوار پارچه ای بنفش رنگ که با کمر بند سیاه رنگی محکم میشد . کرواتی هم که میگفت بنفش رنگ بود . بعد پوشیدن لباس های مخصوص گوشواره ام را فشردم . در فهرست عنوان های مختلفی بود . یکیشان که برایم جالب بود مدل مو بود . مدل بلند را انتخاب کردم و همان لحظه موهایم تا کمرم رشد کرد . مدل موهاک رو انتخاب کردم و موهایم در وسط سرم به صورت خطی جمع شدند ، خنده ام گرفته بود . آخر سر مدل موی مرتبی را انتخاب کردم . برای سخت تر شدن شناسایی ام یک عینک بنفش رنگ را انتخاب کردم و بلافاصله یک عینک روی چشمانم قرار گرفت . در باز شد و دختر با لبخندی تو آمد :« به به میبینم تیپ زدی . حالا چیکار میخوای بکنی ؟ » برایش نقشه ام را توضیح دادم :« طبق نقشه ای که به من دادی انبار حفاظتی دولت تو طبقه چهارم یه ساختمون خیلی بزرگه که حافظه من تو یکی از فایل های کامپیوتر های اونجاست . فقط کافیه برم و حافظمو بریزم رو سرنگ های مخصوصی که دانشمنده تو فیلم میگفت .» و بعد با کنجکاوی پرسیدم :« تو چرا به من کمک میکنی ؟» دختر با لبخند سرش را خاراند و جواب داد :« وقتی حافظت برگشت میفهمی .»
یوهاهاها خیلی حال میده اینطوری تموم کنم این پارتو 😈
۳.۰k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.