فیک کوک«عشق و انتقام» p22
(پرش زمانی به دو هفته بعد)
*آری(Ari)*
تو این دوهفته به شایعاتی که درباره ی نانسی میگفتن پی بردم
اون دختر واقعا شره و احترام سرش نیست!!
دختره: گفتم خفه شو
نانسی:(تف کرد رو زمین نزدیک کفشش) چیزی گفتی عشقم؟!
دختره: دختره ی عوضی
نانسی:(با قیافه وحشتناک) اگه ببینم حرف دیگه ای ازت سر زده!! زندت نمیزارم!!
و اومد که رد شه و من جلوش وایساده بودم
نانسی: گمشو کنار رو مخ!!!
و منو محکم زد کنار و رفت.. از شانس خوبم جونگ کوک بودش و منو گرفت و نزاشت بیفتم!!
کوک: این دختره اعصاب و روان درست حسابی نداره!!
آری: یه هیولا مثل خودم!!
کوک:(یکم عصبیه) نباید همچین لقبی به خودت بدی!! کی گفته هیولایی؟!
آری: همه اما.. مهم نیست..
و راهمو کشیدم و رفتم تو اتاق که دیدم نانسی نیست
آری: کجاست؟!
یو رام:کی این دختره!!؟ عمو جیهو کارش داشت
یهو دیدم در با شدت باز شد و نانسی به سمتم هجوم اورد
نانسی: دختره ی عوضی!!!
آری: چیشده؟!
نانسی: قراره خوب ادب بشی!! قراره خیلیم جذاب باشه ببین کی گفتم
یو رام: هویی با خواهرم درست حرف بزن!!
نانسی: تو ببند دهنتو!!!
و مستقیما رفت بیرون و درو محکم بست
یو رام: نمیدونم تو مغز عمو جیهو چی میچرخه که داره مارو بدبخت میکنه!!!
با گفتن این حرف یو رام صحنه مرگ بابا اومد جلو روم!! صددرصد میخواد بعد بابا مارو نابود کنه!!
یو رام: هی خوبی؟!
آری: اره اوکیم!! فقط نانسی..
یو رام: ولش کن بابا این الدنگو!!
آری: یه.. یه جورایی یاد خودم میفتم!!
یو رام: تو باهاش خیلی فرق داری..
*آری(Ari)*
تو این دوهفته به شایعاتی که درباره ی نانسی میگفتن پی بردم
اون دختر واقعا شره و احترام سرش نیست!!
دختره: گفتم خفه شو
نانسی:(تف کرد رو زمین نزدیک کفشش) چیزی گفتی عشقم؟!
دختره: دختره ی عوضی
نانسی:(با قیافه وحشتناک) اگه ببینم حرف دیگه ای ازت سر زده!! زندت نمیزارم!!
و اومد که رد شه و من جلوش وایساده بودم
نانسی: گمشو کنار رو مخ!!!
و منو محکم زد کنار و رفت.. از شانس خوبم جونگ کوک بودش و منو گرفت و نزاشت بیفتم!!
کوک: این دختره اعصاب و روان درست حسابی نداره!!
آری: یه هیولا مثل خودم!!
کوک:(یکم عصبیه) نباید همچین لقبی به خودت بدی!! کی گفته هیولایی؟!
آری: همه اما.. مهم نیست..
و راهمو کشیدم و رفتم تو اتاق که دیدم نانسی نیست
آری: کجاست؟!
یو رام:کی این دختره!!؟ عمو جیهو کارش داشت
یهو دیدم در با شدت باز شد و نانسی به سمتم هجوم اورد
نانسی: دختره ی عوضی!!!
آری: چیشده؟!
نانسی: قراره خوب ادب بشی!! قراره خیلیم جذاب باشه ببین کی گفتم
یو رام: هویی با خواهرم درست حرف بزن!!
نانسی: تو ببند دهنتو!!!
و مستقیما رفت بیرون و درو محکم بست
یو رام: نمیدونم تو مغز عمو جیهو چی میچرخه که داره مارو بدبخت میکنه!!!
با گفتن این حرف یو رام صحنه مرگ بابا اومد جلو روم!! صددرصد میخواد بعد بابا مارو نابود کنه!!
یو رام: هی خوبی؟!
آری: اره اوکیم!! فقط نانسی..
یو رام: ولش کن بابا این الدنگو!!
آری: یه.. یه جورایی یاد خودم میفتم!!
یو رام: تو باهاش خیلی فرق داری..
۴.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.