چند پارتی جیهوپ
چند پارتی جیهوپ
سلام من اتم ۲۰سالمه و خواهر جیهوپم
این روزا به معنای واقعا حالم بده به طور کلی میگم افسردگی افتضاحی گرفتم پیش دکتر چند وقت اول میرفتم ولی موقعی که دیدم خوب نمیشه دیگه پام رو دکتر نزاشتم ولی از شانس خوبم جیهوپ واسه کنسرتشون فرانسه بود و اونجا کار داشت خب حرف بسه
ات ویو
از خواب با صدای مضخرف آلارم بیدار شدم دست و صورتم رو شستم رفتم پایین خونه رو سکوت گرفته بود و من عاشق این بودم یه قهوه درست کردم و خوردم شاید با کافئین بتونم بیدار بمونم آماده شدم و رفتم سرکار من تو بیمارستان کار میکنم تو بخش جراحی قلب وارد فضای بیمارستان شدم دوباره بوی عجیب بیمارستان که عاشقش بودم رفتم تو اتاقم داشتم برنامه امروزم رو چک میکردم که لونا اومد داخل
(لونا دوست صمیمی ات هست)
لونا: سلام خوشگله من چیکار میکنه
ات: سلام هیچی
لونا: حالت خوبه؟
ات: ارع بابا چرا بد باشم
لونا: درباره افسردگیت چیزی به جیهوپ نگفتی
ات: نه چون افسرده نیستم تو که منو میشناسی همیشه اینجوریم😅
لونا: ارع خوب میشناسمت و الان میدونم حالت خوب نیست
ات: خوبم فقط خستم دیشب نتونستم بخوابم
لونا: تو که راست میگی
ات: حالا امروز کار زیاد دارم میرم به کارام برسم
هوفف تونستم از دستش در برم همینجوری داشتم میرفتم و لیست کارهارو نگاه میکردم
ات: وای چقدر کار دارم امروز
که یهو به یه نفر برخورد کردم
ات: ای وای ببخشید حواسم نبود
.......:اشکال نداره
یه لبخند فیک زدم از کنارش رد شدم و مستقیم رفتم تو اتاق عمل برای اولین عمل لباس عمل پوشیدم وارد اتاق شدم
دو ساعت بعد (یاد باب اسفنجی افتادم😂)
این عمل هم تموم شد خوشبختانه خوب بود لباس هام رو در آوردم و انداختم تو اشغالی که متوجه صبحت دوتا از کارکنا شدم
.....:دیدی دکتر جانگ چقدر بی احساسه و مغروره
......:وای آره شبی افسرده هاست اصلا چرا این باید دکتر بشه
........:فقط از پول داداشش استفاده کرده اومده بالا
دیگه به این صحبتا عادت کرده بودم ولی خب نمیشه جلوی شکستن قلبم رو بگیرم فقط دیگه حس نمیکردم هی رفتم تو دفترم
فلش بک شب
روی صندلی کش و قوسی به کمرم دادم به ساعت نگا کردم ۴۳:..شت کی ساعت گذشت وسایلم رو جمع کردم از بیمارستان اومدم بیرون سوار ماشینم شدم را افتادم سمت خونه
لایک یادتون نره
سلام من اتم ۲۰سالمه و خواهر جیهوپم
این روزا به معنای واقعا حالم بده به طور کلی میگم افسردگی افتضاحی گرفتم پیش دکتر چند وقت اول میرفتم ولی موقعی که دیدم خوب نمیشه دیگه پام رو دکتر نزاشتم ولی از شانس خوبم جیهوپ واسه کنسرتشون فرانسه بود و اونجا کار داشت خب حرف بسه
ات ویو
از خواب با صدای مضخرف آلارم بیدار شدم دست و صورتم رو شستم رفتم پایین خونه رو سکوت گرفته بود و من عاشق این بودم یه قهوه درست کردم و خوردم شاید با کافئین بتونم بیدار بمونم آماده شدم و رفتم سرکار من تو بیمارستان کار میکنم تو بخش جراحی قلب وارد فضای بیمارستان شدم دوباره بوی عجیب بیمارستان که عاشقش بودم رفتم تو اتاقم داشتم برنامه امروزم رو چک میکردم که لونا اومد داخل
(لونا دوست صمیمی ات هست)
لونا: سلام خوشگله من چیکار میکنه
ات: سلام هیچی
لونا: حالت خوبه؟
ات: ارع بابا چرا بد باشم
لونا: درباره افسردگیت چیزی به جیهوپ نگفتی
ات: نه چون افسرده نیستم تو که منو میشناسی همیشه اینجوریم😅
لونا: ارع خوب میشناسمت و الان میدونم حالت خوب نیست
ات: خوبم فقط خستم دیشب نتونستم بخوابم
لونا: تو که راست میگی
ات: حالا امروز کار زیاد دارم میرم به کارام برسم
هوفف تونستم از دستش در برم همینجوری داشتم میرفتم و لیست کارهارو نگاه میکردم
ات: وای چقدر کار دارم امروز
که یهو به یه نفر برخورد کردم
ات: ای وای ببخشید حواسم نبود
.......:اشکال نداره
یه لبخند فیک زدم از کنارش رد شدم و مستقیم رفتم تو اتاق عمل برای اولین عمل لباس عمل پوشیدم وارد اتاق شدم
دو ساعت بعد (یاد باب اسفنجی افتادم😂)
این عمل هم تموم شد خوشبختانه خوب بود لباس هام رو در آوردم و انداختم تو اشغالی که متوجه صبحت دوتا از کارکنا شدم
.....:دیدی دکتر جانگ چقدر بی احساسه و مغروره
......:وای آره شبی افسرده هاست اصلا چرا این باید دکتر بشه
........:فقط از پول داداشش استفاده کرده اومده بالا
دیگه به این صحبتا عادت کرده بودم ولی خب نمیشه جلوی شکستن قلبم رو بگیرم فقط دیگه حس نمیکردم هی رفتم تو دفترم
فلش بک شب
روی صندلی کش و قوسی به کمرم دادم به ساعت نگا کردم ۴۳:..شت کی ساعت گذشت وسایلم رو جمع کردم از بیمارستان اومدم بیرون سوار ماشینم شدم را افتادم سمت خونه
لایک یادتون نره
۷۲۶
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.