رمان عشق ابدی پارت ۱
#سمانه
با صدای زنگ ساعت گوشیم از خواب بیدار شدم . یکم خودمو روی تخت کشیدم با ی خمیازه بلند......... یدفعه یادم افتاد دکتر نصیری بهم گفته بود ۱۰ روز میره مرخصی و من باید به جاش کاراشو انجام بدم. به به توی این ۱۰ روز دیگه دستیار نیستم و همه خانوم دکتر صدام میکنن 😍😍😍
تو همین فکرا بودم که دیدم یهو در اتاق باز شد . مامانمو توی چارچوب در دیدم گفت : سلام علیکم صبحت بخیر 😘
_ سلام مامان صبح شمام بخیر ❤
+ پاشو خانوم دکتر برو دست و صورتت رو بشور بیا سر میز صبحونه 😁😁😁
_ چشم مادر خانوم دکتر الان میام 😂😂
رفتم دست و صورتمو شستم و نشتم سر میز صبحونه یهو دیدم بابا نیست از مامان پرسیدم : پس بابا کو ؟!
_ امروز اداره یکم کار داشت زودتر صبحونه شو خورد رفت
+ اها منم سریع باید بخورم برم
_ پس زود باش دیگه خانوم دکتر 😁
صبحونمو خوردمو رفتم سمت پارکنیگ تا سوار ماشین شم و برم شادی رو هم بردارم باهم بریم بیمارستان.
بعد از نیم ساعت رسیدم دم در خونه شادی اینا. بهش زنگ زدم تا بیاد پایین
بعد از ۵ دقیقه دیدم در ماشین باز شد و شادی سوار شد.
گفتم : به به شادی خانوم صبحت بخیر ❤
_ اول از همه سلام خانوم دکتر 😁 صبح شمام بخیر 💜
+ مرسی 😁
ماشینو روشن کردم و راه افتادیم سمت بیمارستان
وقتی رسیدیم شادی زودتر پیاده شد و رفت منم ماشینو بردم و توی پارکینگ بیمارستان پارک کردم.
وقتی وارد بیمارستان شدم بیمارستان امروز ی حال و هوای دیگه ای برام داشت.
حس بزرگی میکردم 😁
از پله های بیمارستان رفتم بالا و وارد اتاق آقای نصیری شدم که توی این ۱۰ روز دیگه برای من بود 😍
خیلی اتاق تمیز و شیکیه اولین روزی که پامو توی این بیمارستان گذاشتم آرزوم این بود جای آقای نصیری باشم 😍 الان به آرزوم رسیدم.
کیفمو گذاشتم پایین میزم و رفتم فرم پزشکی رو پوشیدم تا اومد بشینم روی صندلی صدای در اومد.
گفتم : بفرمایید !
_ به به خانوم دکتر خوش میگذره ؟
شادی بود معلوم بود که داشته از فضولی میترکیده 😂
+ بله خوش میگذره البته اگه شما بذاری 😜😂
_ خب حالا 😜 چخبرا ؟! کیف میکنی دیگه ...... همچین اتاقی داری ... دیگه کسی صدات نمیکنه دستیار همه صدات میکنن خانوم دکتر 😂😂😂
+ آره شادی واقعا خیلی خوشحالم ولی حیف که خانوم دکتر بودنم فقط توی ۱۰ روزه 😑😑😨
_ حالا اشکال نداره سمانه ایشالله چند وقت دیگه این اتاق دیگه کاملا مخصوص تو میشه 😁
+ ایشالله 😍💜
🍁{ منتظر پارت ۲ رمان باشید 😘 }🍁
#تکست_خاص #عشق #عاشقانه #love #دخترونه #تکست_ناب #تنهایی #عکس_نوشته #عکس_پروفایل #پروفایل
با صدای زنگ ساعت گوشیم از خواب بیدار شدم . یکم خودمو روی تخت کشیدم با ی خمیازه بلند......... یدفعه یادم افتاد دکتر نصیری بهم گفته بود ۱۰ روز میره مرخصی و من باید به جاش کاراشو انجام بدم. به به توی این ۱۰ روز دیگه دستیار نیستم و همه خانوم دکتر صدام میکنن 😍😍😍
تو همین فکرا بودم که دیدم یهو در اتاق باز شد . مامانمو توی چارچوب در دیدم گفت : سلام علیکم صبحت بخیر 😘
_ سلام مامان صبح شمام بخیر ❤
+ پاشو خانوم دکتر برو دست و صورتت رو بشور بیا سر میز صبحونه 😁😁😁
_ چشم مادر خانوم دکتر الان میام 😂😂
رفتم دست و صورتمو شستم و نشتم سر میز صبحونه یهو دیدم بابا نیست از مامان پرسیدم : پس بابا کو ؟!
_ امروز اداره یکم کار داشت زودتر صبحونه شو خورد رفت
+ اها منم سریع باید بخورم برم
_ پس زود باش دیگه خانوم دکتر 😁
صبحونمو خوردمو رفتم سمت پارکنیگ تا سوار ماشین شم و برم شادی رو هم بردارم باهم بریم بیمارستان.
بعد از نیم ساعت رسیدم دم در خونه شادی اینا. بهش زنگ زدم تا بیاد پایین
بعد از ۵ دقیقه دیدم در ماشین باز شد و شادی سوار شد.
گفتم : به به شادی خانوم صبحت بخیر ❤
_ اول از همه سلام خانوم دکتر 😁 صبح شمام بخیر 💜
+ مرسی 😁
ماشینو روشن کردم و راه افتادیم سمت بیمارستان
وقتی رسیدیم شادی زودتر پیاده شد و رفت منم ماشینو بردم و توی پارکینگ بیمارستان پارک کردم.
وقتی وارد بیمارستان شدم بیمارستان امروز ی حال و هوای دیگه ای برام داشت.
حس بزرگی میکردم 😁
از پله های بیمارستان رفتم بالا و وارد اتاق آقای نصیری شدم که توی این ۱۰ روز دیگه برای من بود 😍
خیلی اتاق تمیز و شیکیه اولین روزی که پامو توی این بیمارستان گذاشتم آرزوم این بود جای آقای نصیری باشم 😍 الان به آرزوم رسیدم.
کیفمو گذاشتم پایین میزم و رفتم فرم پزشکی رو پوشیدم تا اومد بشینم روی صندلی صدای در اومد.
گفتم : بفرمایید !
_ به به خانوم دکتر خوش میگذره ؟
شادی بود معلوم بود که داشته از فضولی میترکیده 😂
+ بله خوش میگذره البته اگه شما بذاری 😜😂
_ خب حالا 😜 چخبرا ؟! کیف میکنی دیگه ...... همچین اتاقی داری ... دیگه کسی صدات نمیکنه دستیار همه صدات میکنن خانوم دکتر 😂😂😂
+ آره شادی واقعا خیلی خوشحالم ولی حیف که خانوم دکتر بودنم فقط توی ۱۰ روزه 😑😑😨
_ حالا اشکال نداره سمانه ایشالله چند وقت دیگه این اتاق دیگه کاملا مخصوص تو میشه 😁
+ ایشالله 😍💜
🍁{ منتظر پارت ۲ رمان باشید 😘 }🍁
#تکست_خاص #عشق #عاشقانه #love #دخترونه #تکست_ناب #تنهایی #عکس_نوشته #عکس_پروفایل #پروفایل
۱۲.۸k
۱۸ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.