پارت اخر
پارت اخر
(بچه ها به صورت خلاصه میکنم تا زودتر تموم بشه، تا فیک بعدی رو شروع کنم).
جین: روز اجرا رسیده.... حتی دوس ندارم یه دقیقه هم از الیس جدا بشم...... ولی نمیشه......
پی دی نیم: جین نگران نباش پسرم...... همه مراقب الیس هستن، اجرا چنددقیقه دیگه شروع میشه..... حواست رو کاملا جمع کن.....
جین: باشه ای گفتم و با اعضا رفتیم روی استیج.......... بعد از اینکه با ارمیا حرف زدیم اجرا رو شروع کردیم..........
جین: حالم امروز خیییییلی بده.... دیگه اخراشه، فک کنم امروز اخرین باریه که بتونم چهره الیس رو ببینم.....
الیس: دستپاچه شده بودم، جین خیلی داغون شده بود، احساس بدی داشتم، انگار انگار دارم به بدبختی نزدیک تر میشم، د دارم به تنهایی نزدیک میشم......
جین: ع ع عزیزم ه ه ه ه ه ه اخ ا اخ ه م م مراقب خو خودت خودت باش، ش شاد شاد باش همیشه..
الیس: هق هق هقام وحشتناک بود، دنیا صدای گریه هامو شنیده بودن...... ج جی جین جین از کنارم رفتتتتت، نههههههههههه...... ه هق هق هق هق هق هق هق ا امکان ندارهههههههه، جین رفتش.... عوضی اشغال رفتی منو تنها گذاشتی تو این دنیای بی رحم......... هق هق هق هق................همینطور که گریه میکردم چشمم خورد به نامه ای که تو کشو گذاشته بود،شروع کردم به خوندن......گریه هام اجازه نفس کشیدن رو برام نمیدادن.............
جین: سریع بعد از تموم شدن اجرا برگشتم بیمارستان....... خ خا خانم پرستار، ا اتفاقی افتاد؟
پرستار: بهتون تبریک میگممممم، خیلی خوشحال شدم، همسرتون چنددقیقه پیش بهوش اومدن......
جین: چ چ چی چی، هق هق هق هق.... و واقعا.... از شدت خوشحالی و ذوق نمیدونستم چیکار کنم.......
جین: عش عشق زندگیم بیدا شدی بالاخره.... میدونی چقدررررر دلتنگ این چشمای قشنگت بودم، میدونی دلتنگ صدات بودم، هق هق هق....
الیس: ج جین جین عشقم ت تو نمردی؟ هق هق هق ی ینی ینی اون یه خواب بود..... جین عشقم تو حالت خوبه هق هق..... ت تو مرده بودی..... ف فقط سه ماه وقت داشتی
جین: عشقم تو سه ماه بیهوش بودی، تصادف کرده بودی..... من حالم خوب بوده......
الیس: ی ینی ینی اون یه خواب بود؟ ینی مردن تو و سرطان تو فقط یه خواب بود؟ هق هق هق.... خ خوشحالم حالت خوبه........ کمی به مغزم فشار اوردم و یهو دستمو گذاشتم رو شکمم و لب زدم: ب بچم..... هق هق هق بچم بچمممم...
جین: نگران نباش عشقم..... دخترمون به دنیا اومده، کوچولومون رو بهش دادم، هق هقاش شدت گرفت.....
الیس: عشق مامان هق هق هق نفس مامان خوشحالم که حال توعم خوبه..... خیلی دوستت دارم....... خوشحالم که اون کابوس وحشتناک فقط یه خواب بد بود......
الیس: خیلی خوشحال بودم که تمام اتفاقاتی که این سه ماه افتاده بوده همش یه خواب بوده، خوشحالم که جین حالش خوبه و زنده هست، خوشحالم که یه بچه دارم، خوشحالم که اون کابوس دیگه وجود نداره........
(بچه ها به صورت خلاصه میکنم تا زودتر تموم بشه، تا فیک بعدی رو شروع کنم).
جین: روز اجرا رسیده.... حتی دوس ندارم یه دقیقه هم از الیس جدا بشم...... ولی نمیشه......
پی دی نیم: جین نگران نباش پسرم...... همه مراقب الیس هستن، اجرا چنددقیقه دیگه شروع میشه..... حواست رو کاملا جمع کن.....
جین: باشه ای گفتم و با اعضا رفتیم روی استیج.......... بعد از اینکه با ارمیا حرف زدیم اجرا رو شروع کردیم..........
جین: حالم امروز خیییییلی بده.... دیگه اخراشه، فک کنم امروز اخرین باریه که بتونم چهره الیس رو ببینم.....
الیس: دستپاچه شده بودم، جین خیلی داغون شده بود، احساس بدی داشتم، انگار انگار دارم به بدبختی نزدیک تر میشم، د دارم به تنهایی نزدیک میشم......
جین: ع ع عزیزم ه ه ه ه ه ه اخ ا اخ ه م م مراقب خو خودت خودت باش، ش شاد شاد باش همیشه..
الیس: هق هق هقام وحشتناک بود، دنیا صدای گریه هامو شنیده بودن...... ج جی جین جین از کنارم رفتتتتت، نههههههههههه...... ه هق هق هق هق هق هق هق ا امکان ندارهههههههه، جین رفتش.... عوضی اشغال رفتی منو تنها گذاشتی تو این دنیای بی رحم......... هق هق هق هق................همینطور که گریه میکردم چشمم خورد به نامه ای که تو کشو گذاشته بود،شروع کردم به خوندن......گریه هام اجازه نفس کشیدن رو برام نمیدادن.............
جین: سریع بعد از تموم شدن اجرا برگشتم بیمارستان....... خ خا خانم پرستار، ا اتفاقی افتاد؟
پرستار: بهتون تبریک میگممممم، خیلی خوشحال شدم، همسرتون چنددقیقه پیش بهوش اومدن......
جین: چ چ چی چی، هق هق هق هق.... و واقعا.... از شدت خوشحالی و ذوق نمیدونستم چیکار کنم.......
جین: عش عشق زندگیم بیدا شدی بالاخره.... میدونی چقدررررر دلتنگ این چشمای قشنگت بودم، میدونی دلتنگ صدات بودم، هق هق هق....
الیس: ج جین جین عشقم ت تو نمردی؟ هق هق هق ی ینی ینی اون یه خواب بود..... جین عشقم تو حالت خوبه هق هق..... ت تو مرده بودی..... ف فقط سه ماه وقت داشتی
جین: عشقم تو سه ماه بیهوش بودی، تصادف کرده بودی..... من حالم خوب بوده......
الیس: ی ینی ینی اون یه خواب بود؟ ینی مردن تو و سرطان تو فقط یه خواب بود؟ هق هق هق.... خ خوشحالم حالت خوبه........ کمی به مغزم فشار اوردم و یهو دستمو گذاشتم رو شکمم و لب زدم: ب بچم..... هق هق هق بچم بچمممم...
جین: نگران نباش عشقم..... دخترمون به دنیا اومده، کوچولومون رو بهش دادم، هق هقاش شدت گرفت.....
الیس: عشق مامان هق هق هق نفس مامان خوشحالم که حال توعم خوبه..... خیلی دوستت دارم....... خوشحالم که اون کابوس وحشتناک فقط یه خواب بد بود......
الیس: خیلی خوشحال بودم که تمام اتفاقاتی که این سه ماه افتاده بوده همش یه خواب بوده، خوشحالم که جین حالش خوبه و زنده هست، خوشحالم که یه بچه دارم، خوشحالم که اون کابوس دیگه وجود نداره........
۸۶.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.