part 48
#part_48
#فرار
توهم فقط بشو سوژه مردم ارسلان دوباره قیافمو که دید ترکید از خنده قیافه ی کج و کولمو درست کردمو لبخند ژیکوند و شیطونی زدم همینجوری که اروم با گوشه موهام ور میرفتم مظلوم شدم
- خو اعصابم خورد شد بلند فکر کردم سعی کن بهش فکر نکنی مرض خنده میگیری
همینجوری داشت میخندید که پامو کوبیدم زمین
- اوردیم بالا بهم بخندی اموراتت بگذره چیکارم داشتی ؟؟
به زور خندشو خورد تا جایی که میتونست قیافه جدی ای به خودش گرفت
- اها راستی اتاقت مال مامانمه از امشب به خدمتکارا گفتم وسایلتو بردارن ببرن تو اتاق دیانا
لبخند خبیثی زدم دیانا اینجاست امشب ؟؟
-عالیه باشه
تو ذهنم داشتم نقشه قتل میکشیدم که دوباره صداش شنیدم
- راستی خیلی داری خوب پیش میری با این که مامانم خیلی تیزه ولی چیزی نفهمید
چهره مغروری گرفتم عین اینای که تو میس یونیورس مدال اوردن یه نفس عمیق کشیدم
-بله حالا مونده به ما برسی
دوباره تک خنده ای کرد
- تا ناهار حاضر نشده پایین نرو دوباره یه چیز دیگه بهت میگن
چهرم رفت تو هم
- بمونم بگن این دوتا برنگشتن که بیشتر چیز بهم میگن به خصوص این دیاناعه گور به گوری
اونم اخم کرد
- اونو که بسپارش به من گذاشتم براش کنار
رفت سمت اتاق شو منم رفتم پایین خدا خودت منو حفظ کن نزنم بعضی بنده هاتو نفله کنم رفتم پایین و چشممو یه دور کامل دوره سالن چرخوندم کتی جون نبود و دیانام تنها نشسته بود و خیلی شیک و خوشحال با گوشیش ور میرفت خیلی از دستش شاکی بودم الان وقت تلافی بود و کی بهتر از الان !!؟
بایه لبخند خبیث بدون اینکه بزارم متوجه بشه اروم خزیدم تو اشپزخونه دوباره همون خانم مهربونه رو دیدم فک کنم ارسلام بهش میگفت فهیمه خانم منو دید و اومد چیزی بگه که همچین پریدم دهنشو چسبیدم که بدبخت کپ کرد
اروم زمزمه کردم :
-اروم باش چیزی نیست
اونم سرشو تکون داد
عالی شد یه دور همه چیزو تو آشپز خونه دوره کردم اوممم چاقو ؟؟
#فرار
توهم فقط بشو سوژه مردم ارسلان دوباره قیافمو که دید ترکید از خنده قیافه ی کج و کولمو درست کردمو لبخند ژیکوند و شیطونی زدم همینجوری که اروم با گوشه موهام ور میرفتم مظلوم شدم
- خو اعصابم خورد شد بلند فکر کردم سعی کن بهش فکر نکنی مرض خنده میگیری
همینجوری داشت میخندید که پامو کوبیدم زمین
- اوردیم بالا بهم بخندی اموراتت بگذره چیکارم داشتی ؟؟
به زور خندشو خورد تا جایی که میتونست قیافه جدی ای به خودش گرفت
- اها راستی اتاقت مال مامانمه از امشب به خدمتکارا گفتم وسایلتو بردارن ببرن تو اتاق دیانا
لبخند خبیثی زدم دیانا اینجاست امشب ؟؟
-عالیه باشه
تو ذهنم داشتم نقشه قتل میکشیدم که دوباره صداش شنیدم
- راستی خیلی داری خوب پیش میری با این که مامانم خیلی تیزه ولی چیزی نفهمید
چهره مغروری گرفتم عین اینای که تو میس یونیورس مدال اوردن یه نفس عمیق کشیدم
-بله حالا مونده به ما برسی
دوباره تک خنده ای کرد
- تا ناهار حاضر نشده پایین نرو دوباره یه چیز دیگه بهت میگن
چهرم رفت تو هم
- بمونم بگن این دوتا برنگشتن که بیشتر چیز بهم میگن به خصوص این دیاناعه گور به گوری
اونم اخم کرد
- اونو که بسپارش به من گذاشتم براش کنار
رفت سمت اتاق شو منم رفتم پایین خدا خودت منو حفظ کن نزنم بعضی بنده هاتو نفله کنم رفتم پایین و چشممو یه دور کامل دوره سالن چرخوندم کتی جون نبود و دیانام تنها نشسته بود و خیلی شیک و خوشحال با گوشیش ور میرفت خیلی از دستش شاکی بودم الان وقت تلافی بود و کی بهتر از الان !!؟
بایه لبخند خبیث بدون اینکه بزارم متوجه بشه اروم خزیدم تو اشپزخونه دوباره همون خانم مهربونه رو دیدم فک کنم ارسلام بهش میگفت فهیمه خانم منو دید و اومد چیزی بگه که همچین پریدم دهنشو چسبیدم که بدبخت کپ کرد
اروم زمزمه کردم :
-اروم باش چیزی نیست
اونم سرشو تکون داد
عالی شد یه دور همه چیزو تو آشپز خونه دوره کردم اوممم چاقو ؟؟
۲.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.