you for me
پارت ۱۰
هیونجین: چی مثلا میخواستیم بگیم؟ حرف های عادی.
هان: عادی؟ مثلا چی؟
هیونجین: هان سوال پیچم نکن.
هان: هوف باشه...ولی تعجب کردم که کمکت کرد..بعد از اون همه بلا هایی که سرش اوردی.
هیونجین: خودمم تعجب کردم..ولی..
هان: ولی چی؟
هیونجین: ولی اون واقعا مهربونه..دیگه نمیخوام اذیتش کنم.
هان: واقعا؟!
هیونجین: اره...اون واقعا قلب پاکی داره.
ویو هیونجین
میدونم حرفام عجیب بود...برای کسی مثل من ولی جدی نمیخوام دیگه اذیتش کنم...واقعا گناه داره...برای جبران کارام هرکسی خواست اذیتش کمه ، جلوشون رو می گیرم..برام مهم نیست چی میخوان بگن.
هیونجین: حالا بیخیال، با لینو چیکار کردی؟
هان: یواش اسمش رو نیار..فعلا مثل قبله.
هیونجین: باید یه تلاشی بکنی..همینجوری که نمیشه.
هان: میدونم..ولی نمیدونم باید چیکار کنم.
هیونجین: پسر دو ساله دوسش داری ولی هیچ کاری نکردی.
هان: هوف..میگی چیکار کنم؟ تو که نمیتونی کمکی کنی...سونگمین هم تاحالا چند بار کمکم کرد ولی موفق نشد.
هیونجین: شاید فلیکس بتونه کمکت کنه.
هان: واقعا؟ اصلا قبول میکنه؟
هیونجین: مطمئنم قبول میکنه.
هان: باشه حالا یک ساعت فقط باهاش حرف زدی جوری رفتار نکن انگار کانل می شناسیش.* با خنده *
متقابل خندیدم.
ویو فلیکس
از اتاق پرستار بیرون اومد و رفتم داخل کلاس. روی صندلی خودم نشستم و وسایلم رو در اوردم. داشتم کتاب هارو نگاه میکردم ، که یهو یه نفر اومد بالا سرم.
لینو: هوی..
فلیکس: ب-بله؟
لینو: پیش هیونجین بودی؟
فلیکس: ا-اره
لینو: اها
فلیکس: چطور؟
لینو: چون زنگ قبل نه هیونجین سر کلاس بود نه تو، بعد از بچه ها شنیدم که پیش هم تو اتاق پرستار بودین..پاش پیچ خورده بود؟
فلیکس: اره
لینو: الان کی پیششه؟
فلیکس: هان
لینو: اها..باشه ممنون.
فلیکس: ن-نمیخوای بری پیشش؟
لینو: دلم میخواد ولی..خب یه نفر اونجاس که اگه ببینمش نمیتونم خودم رو کنترل کنم.
از گفتن این حرفش تعجب کردم ، منظورش هان هست؟
لینو: اونجوری نگاه نکن..درضمن...بابت اون کارایی که باهات کردم معذرت میخوام..دیگه انجامشون نمیدم.
فلیکس: و-واقعا؟
لینو: اره
فلیکس: مم-ممنون
لینو: کاری نکردم.
فلیکس: ببخشید..می-میتونم یچیزی بپرسم؟
لینو: چی؟
فلیکس: چ-چرا دیگه نمیخواین من رو اذیت کنید؟
لینو: خب..چون یه نفر بهم گفت این کارو نکنم...البته به من نگفت به یه نفر دیگه گفت..و منم شنیدم و چون اون شخص برام مهم بود به حرفش گوش دادم.
فلیکس: ا-اون شخص هان بود؟
لینو ، با گفتن این حرفم تعجب کرد
لینو: نه.
هیونجین: چی مثلا میخواستیم بگیم؟ حرف های عادی.
هان: عادی؟ مثلا چی؟
هیونجین: هان سوال پیچم نکن.
هان: هوف باشه...ولی تعجب کردم که کمکت کرد..بعد از اون همه بلا هایی که سرش اوردی.
هیونجین: خودمم تعجب کردم..ولی..
هان: ولی چی؟
هیونجین: ولی اون واقعا مهربونه..دیگه نمیخوام اذیتش کنم.
هان: واقعا؟!
هیونجین: اره...اون واقعا قلب پاکی داره.
ویو هیونجین
میدونم حرفام عجیب بود...برای کسی مثل من ولی جدی نمیخوام دیگه اذیتش کنم...واقعا گناه داره...برای جبران کارام هرکسی خواست اذیتش کمه ، جلوشون رو می گیرم..برام مهم نیست چی میخوان بگن.
هیونجین: حالا بیخیال، با لینو چیکار کردی؟
هان: یواش اسمش رو نیار..فعلا مثل قبله.
هیونجین: باید یه تلاشی بکنی..همینجوری که نمیشه.
هان: میدونم..ولی نمیدونم باید چیکار کنم.
هیونجین: پسر دو ساله دوسش داری ولی هیچ کاری نکردی.
هان: هوف..میگی چیکار کنم؟ تو که نمیتونی کمکی کنی...سونگمین هم تاحالا چند بار کمکم کرد ولی موفق نشد.
هیونجین: شاید فلیکس بتونه کمکت کنه.
هان: واقعا؟ اصلا قبول میکنه؟
هیونجین: مطمئنم قبول میکنه.
هان: باشه حالا یک ساعت فقط باهاش حرف زدی جوری رفتار نکن انگار کانل می شناسیش.* با خنده *
متقابل خندیدم.
ویو فلیکس
از اتاق پرستار بیرون اومد و رفتم داخل کلاس. روی صندلی خودم نشستم و وسایلم رو در اوردم. داشتم کتاب هارو نگاه میکردم ، که یهو یه نفر اومد بالا سرم.
لینو: هوی..
فلیکس: ب-بله؟
لینو: پیش هیونجین بودی؟
فلیکس: ا-اره
لینو: اها
فلیکس: چطور؟
لینو: چون زنگ قبل نه هیونجین سر کلاس بود نه تو، بعد از بچه ها شنیدم که پیش هم تو اتاق پرستار بودین..پاش پیچ خورده بود؟
فلیکس: اره
لینو: الان کی پیششه؟
فلیکس: هان
لینو: اها..باشه ممنون.
فلیکس: ن-نمیخوای بری پیشش؟
لینو: دلم میخواد ولی..خب یه نفر اونجاس که اگه ببینمش نمیتونم خودم رو کنترل کنم.
از گفتن این حرفش تعجب کردم ، منظورش هان هست؟
لینو: اونجوری نگاه نکن..درضمن...بابت اون کارایی که باهات کردم معذرت میخوام..دیگه انجامشون نمیدم.
فلیکس: و-واقعا؟
لینو: اره
فلیکس: مم-ممنون
لینو: کاری نکردم.
فلیکس: ببخشید..می-میتونم یچیزی بپرسم؟
لینو: چی؟
فلیکس: چ-چرا دیگه نمیخواین من رو اذیت کنید؟
لینو: خب..چون یه نفر بهم گفت این کارو نکنم...البته به من نگفت به یه نفر دیگه گفت..و منم شنیدم و چون اون شخص برام مهم بود به حرفش گوش دادم.
فلیکس: ا-اون شخص هان بود؟
لینو ، با گفتن این حرفم تعجب کرد
لینو: نه.
۱۲.۱k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.