وانشات تهیونگ پارت²⁵ من برمیگردم
تهیونگ رفت بیرون
ات:فکردی به عنمه که ناراختی؟ (داد)
ته ویو
ریده بود به اعصابم پایین بودم نشسته بودم که الیا هم اومد دیدم ات داره از بالا میاد پاشدم الیا رو بغل کردم
ته:الیا خوشحال شدم که دیدم
برگشتم دیدم ات عصبی و چشاش پره اشک بود رفت تو اتاقش
لونا:واقعا چه ته
کوک: به به فیلم ترکی
رفتم بیرون بیرون بودم رفتم پایین تر که به رود خونه بر خورد کردم کمی اونحا نشستم و بلند شدم دوباره برگشتم سمت ویلا دمه دره ویلا بودم که الیا رو دیدم
الیا:ددی منو بغل کردی؟
ته:پرو نشو فقط خواستم ات فشار بخوره
الیا:خب می خوای بیشتر فشاریش کنیم
ته:گمشو
الیا:چرا انقد بهش اعتماد داری میدونی اون ظهر کجا بوده؟ و با کی؟
تو گوشیش یه عکس بهم نشون داد که از پشت سر انگار ات بود
الیا:حالا هم بهش اعتماد داری
ات ویو
من نمیتونم باهاش قهر زاشم پس رفتم پایین با کمک لونا براش غذایی که دوست داره رو بپزم تو اشپز خونه بودم که تهیونگ اومد
ات:یا ته برات رامین درست کردم
ته: ات دیروز ظهر کجا بودیی(داد)
ات:رفته بودم خرید
ته:دروغ نگوو(داد)
ات: قسم میخورم ته من جایی نبودم
ته:اون پسره کی بود(داد)
جین اومد
جین:یا چطونه صداتون تا بالا میومد
ته:ات دیروز با ینفر بیرون بوده
ات:ته من به خودت گفتممم ازت اجازه گرفتم
لیا:داداش ات دیروز با من بود رفته بودیم لباس برا شب بگیریم
ته:چرا داری مثه سگ دروغ میگیااا(بلند)
لیا:خفشو میگم با من بوده اینا عکسمون متاسفم برات که به خواهرتم اعتماد نداری عوضی
لیا رفتم دیدم ته برگشت با خجالتی نگام کرد
ته:من..
ات:خفشو
از کنارش رد شدم رفتم بالا در و بستم چه پشت سرم اومد دستم و کردم تو موهام
ته:ات گوش کن
ات:خفشوووو ته خفشووووووو میفهمی؟؟؟؟
باره چندمته ها سرم داد میزنی تحقیرم میکنی
ها؟ بگو دیگه(گریه) اگه یکی با خودت این کارا رو بکنه چیکار میکنی منم صبرم حدی داره
اومد بغلم کنه
ات:نزدیکم نمیشی! بهم دست نمیزنی!
یه لیوان کناره تخت بود پرتش کردم شکوندم و دنشستم رو تخت که جین با ترس اومد تو
جین:چیشده؟
لیا اومد نشستم کنارمو شونه هامو گرفت
ات:داداش فقط....حق....ببرش(گریه)
جین دست ته رو گرفت و رفتن
ته ویو
جین گوشمو گرفت
جین:چیکار کردی نفهم
همه چیزو بهش گفتم
جین:دختره ی عوضی..
دیدیم لیا اومد
لیا:در رو قفل کرده نمیزاره هیچکس بره تو
جین:پوففف اخرین باری که اینکارو کرد بعد از این بود که ته ولش کردم به هفته از اتاق در نیومد....
کوک:هعی خو برین از دلش در بیارین
لونا:هعی خدا
ته:ات عداقل بالشت و پتومو بده(بلند)
یهو از بالا بالشتمو پتوم پرت شدن
همه:جررررر
بلند شدم رفتم بالا.....
ات:فکردی به عنمه که ناراختی؟ (داد)
ته ویو
ریده بود به اعصابم پایین بودم نشسته بودم که الیا هم اومد دیدم ات داره از بالا میاد پاشدم الیا رو بغل کردم
ته:الیا خوشحال شدم که دیدم
برگشتم دیدم ات عصبی و چشاش پره اشک بود رفت تو اتاقش
لونا:واقعا چه ته
کوک: به به فیلم ترکی
رفتم بیرون بیرون بودم رفتم پایین تر که به رود خونه بر خورد کردم کمی اونحا نشستم و بلند شدم دوباره برگشتم سمت ویلا دمه دره ویلا بودم که الیا رو دیدم
الیا:ددی منو بغل کردی؟
ته:پرو نشو فقط خواستم ات فشار بخوره
الیا:خب می خوای بیشتر فشاریش کنیم
ته:گمشو
الیا:چرا انقد بهش اعتماد داری میدونی اون ظهر کجا بوده؟ و با کی؟
تو گوشیش یه عکس بهم نشون داد که از پشت سر انگار ات بود
الیا:حالا هم بهش اعتماد داری
ات ویو
من نمیتونم باهاش قهر زاشم پس رفتم پایین با کمک لونا براش غذایی که دوست داره رو بپزم تو اشپز خونه بودم که تهیونگ اومد
ات:یا ته برات رامین درست کردم
ته: ات دیروز ظهر کجا بودیی(داد)
ات:رفته بودم خرید
ته:دروغ نگوو(داد)
ات: قسم میخورم ته من جایی نبودم
ته:اون پسره کی بود(داد)
جین اومد
جین:یا چطونه صداتون تا بالا میومد
ته:ات دیروز با ینفر بیرون بوده
ات:ته من به خودت گفتممم ازت اجازه گرفتم
لیا:داداش ات دیروز با من بود رفته بودیم لباس برا شب بگیریم
ته:چرا داری مثه سگ دروغ میگیااا(بلند)
لیا:خفشو میگم با من بوده اینا عکسمون متاسفم برات که به خواهرتم اعتماد نداری عوضی
لیا رفتم دیدم ته برگشت با خجالتی نگام کرد
ته:من..
ات:خفشو
از کنارش رد شدم رفتم بالا در و بستم چه پشت سرم اومد دستم و کردم تو موهام
ته:ات گوش کن
ات:خفشوووو ته خفشووووووو میفهمی؟؟؟؟
باره چندمته ها سرم داد میزنی تحقیرم میکنی
ها؟ بگو دیگه(گریه) اگه یکی با خودت این کارا رو بکنه چیکار میکنی منم صبرم حدی داره
اومد بغلم کنه
ات:نزدیکم نمیشی! بهم دست نمیزنی!
یه لیوان کناره تخت بود پرتش کردم شکوندم و دنشستم رو تخت که جین با ترس اومد تو
جین:چیشده؟
لیا اومد نشستم کنارمو شونه هامو گرفت
ات:داداش فقط....حق....ببرش(گریه)
جین دست ته رو گرفت و رفتن
ته ویو
جین گوشمو گرفت
جین:چیکار کردی نفهم
همه چیزو بهش گفتم
جین:دختره ی عوضی..
دیدیم لیا اومد
لیا:در رو قفل کرده نمیزاره هیچکس بره تو
جین:پوففف اخرین باری که اینکارو کرد بعد از این بود که ته ولش کردم به هفته از اتاق در نیومد....
کوک:هعی خو برین از دلش در بیارین
لونا:هعی خدا
ته:ات عداقل بالشت و پتومو بده(بلند)
یهو از بالا بالشتمو پتوم پرت شدن
همه:جررررر
بلند شدم رفتم بالا.....
۲۳.۲k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.