وقتی دیگع ترس پنهون کردن رابطمون رو نداره.... part ¹
خیلی وقتا گفتن،خیلی وقتا شنیدیم،تحمل کن...درست میشع...اشکالی ندارع ولی درس شدن تا یه جایی ارزش دارع، تا یه جایی لبخند میارع رو لبات از یه جایی به بعد حتی اگع همع چیز درس بشع هم ارزشی ندارع باعث خوشحالیت نمیشع،چیزی کع توی پنج سالگیت تو ویترین مغازه دیدی و خواستی وقتی تو بیست سالگیت بهت بدن دیگع خوشحالت نمیکنع،حرفی کع امروز آرومت میکرد و چند روز بعد بشنوی دیگع خاصیتی ندارع،زندگی همع چیزش یا خیلی زودع یا خیلی دیرع و سر موقع هاش هم اونقدری کمع کع تبدیل به خاطرات به یاد موندنی میشع،زندگی همینع؟
(دید تهیونگ)
دو ساعتی تا شروع ظبط تی وی شو امروزمون موندع بود یه حس دلتنگی و سنگینی تو دلم داشتم انگاری کع خودم گم کردع باشم هر چی تلاش میکردم بازم فکرم پیش ا.ت میرفت،بحثی کع دیشب باهم داشتیم و دلگیری ا.ت...باهم کنار اومدیم ولی بدون لبخند و رضایت.
(فلش بک_دیشب)
بخاطر برنامه سنگینی کع این چند ماه اخیر داشتم فق چند باری با ا.ت تماس کوتاهی گرفتع بودم بدون اینکه ببینمش و بفهممش،امروز تایم استراحتمون بود تا برا برنامه فردا سرحال باشیم از صب کارام انجام دادع بودم تا بتونم بی دردسر برم پیش ا.ت،زنگ در زدم و منتظر موندم کع ا.ت درو باز کرد با کلی خوشحالی و ذوق سمتش دویدم و به آغوشم کشیدمش عطر تنش مهمون ریه هام کردم:دلتنگت بودم چاگیا!
ا.ت:منم ولی بیشتر از اون چیز کع فکرش کنی
روی موهاش بوسه ای گذاشتم و باهم نشستیم زمان توی سکوت میگذشت کع ا.ت سکوتش رو شکست:تهیونگا
من:جانم
ا.ت:میگم خسته نشدی؟خسته نشدی از اینکه مشغله زیادی داری و مابینش مجبوری تحملم کنی؟خسته نشدی از قایم کردن؟از پنهون کردن رابطمون و پنهونی قرار گذاشتنمون؟
من:ا.ت معذرت میخوام،معذرت میخوام که بخاطر م..
ا.ت:از معذرت خواستن چی؟اینم خسته نشدی؟ازینکه هردفعه بخاطر این مشکلا ازم معذرت میخوای؟من هر دفعه آسیب میبینم از این کع همیشه مراقب باشم و درست رفتار کنم از اینکع زمان هایی کع نیاز دارم کنارم باشی نیسی آسیب میبینم
من:ییااا ا.ت لطفا تند نرو خودت کع موقعیت منو میدونی
ا.ت:هوم همیشع اینو میگی
من:خب این شغل منع..
ا.ت:اینم احساساتیه کع تو بهم دادی!بیا روراست باشیم اینکه از هم جدا شیم خوشحال ترت نمیکنع؟دیگع میتونی با خیال راحت تمام تمرکزت روی کارت بزاری
میدونستم ناراحته ولی حرفاش به قدری تند بود کع کنترل صدام از دس دادم:ا.تتت (اندکی صدای بلند)واقعا سختع درکم کنی؟اینمدت کع مشکلی نداشتی یهو چیشد؟بخاطر چی؟
ا.ت:ارع مشکل دارم!چون دیگع نمیتونم تحمل کنم...چع بخوای یا نع من پرونده این رابطرو بستم برو با یکی باش کع درکت کنع
ادامه دارع...
امیدوارم خوشتون اومده باشع💜🦋
(دید تهیونگ)
دو ساعتی تا شروع ظبط تی وی شو امروزمون موندع بود یه حس دلتنگی و سنگینی تو دلم داشتم انگاری کع خودم گم کردع باشم هر چی تلاش میکردم بازم فکرم پیش ا.ت میرفت،بحثی کع دیشب باهم داشتیم و دلگیری ا.ت...باهم کنار اومدیم ولی بدون لبخند و رضایت.
(فلش بک_دیشب)
بخاطر برنامه سنگینی کع این چند ماه اخیر داشتم فق چند باری با ا.ت تماس کوتاهی گرفتع بودم بدون اینکه ببینمش و بفهممش،امروز تایم استراحتمون بود تا برا برنامه فردا سرحال باشیم از صب کارام انجام دادع بودم تا بتونم بی دردسر برم پیش ا.ت،زنگ در زدم و منتظر موندم کع ا.ت درو باز کرد با کلی خوشحالی و ذوق سمتش دویدم و به آغوشم کشیدمش عطر تنش مهمون ریه هام کردم:دلتنگت بودم چاگیا!
ا.ت:منم ولی بیشتر از اون چیز کع فکرش کنی
روی موهاش بوسه ای گذاشتم و باهم نشستیم زمان توی سکوت میگذشت کع ا.ت سکوتش رو شکست:تهیونگا
من:جانم
ا.ت:میگم خسته نشدی؟خسته نشدی از اینکه مشغله زیادی داری و مابینش مجبوری تحملم کنی؟خسته نشدی از قایم کردن؟از پنهون کردن رابطمون و پنهونی قرار گذاشتنمون؟
من:ا.ت معذرت میخوام،معذرت میخوام که بخاطر م..
ا.ت:از معذرت خواستن چی؟اینم خسته نشدی؟ازینکه هردفعه بخاطر این مشکلا ازم معذرت میخوای؟من هر دفعه آسیب میبینم از این کع همیشه مراقب باشم و درست رفتار کنم از اینکع زمان هایی کع نیاز دارم کنارم باشی نیسی آسیب میبینم
من:ییااا ا.ت لطفا تند نرو خودت کع موقعیت منو میدونی
ا.ت:هوم همیشع اینو میگی
من:خب این شغل منع..
ا.ت:اینم احساساتیه کع تو بهم دادی!بیا روراست باشیم اینکه از هم جدا شیم خوشحال ترت نمیکنع؟دیگع میتونی با خیال راحت تمام تمرکزت روی کارت بزاری
میدونستم ناراحته ولی حرفاش به قدری تند بود کع کنترل صدام از دس دادم:ا.تتت (اندکی صدای بلند)واقعا سختع درکم کنی؟اینمدت کع مشکلی نداشتی یهو چیشد؟بخاطر چی؟
ا.ت:ارع مشکل دارم!چون دیگع نمیتونم تحمل کنم...چع بخوای یا نع من پرونده این رابطرو بستم برو با یکی باش کع درکت کنع
ادامه دارع...
امیدوارم خوشتون اومده باشع💜🦋
۴.۹k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.